فیلم سینمایی «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی باز هم مثل همیشه اثری ماندگار در کارنامه این فیلمساز موفق سینمای ایران شد ،شروع تکان دهنده ای که ارام ارام مخاطبش را با خودش به سفری پیچیده می برد ،باز هم همان روایت قضاوت ها که به بخش جدانشدنی اثار فرهادی تبدیل شده،حکایت چند پرده از یک نمایش زندگی و ادم هایی که روی صحنه ی این نمایش نقش هایشان را ایفا می کنند، ولی این بار به نظرم فیلمساز تلاش کرده تا به همه ی شخصیت ها نزدیک شود.
فروشنده شاید هشداریست به هر جامعه ای که در سراشیبی خطر مسخ شدگی قرار گرفته،وقتی قضاوت های عجولانه و خشونت های پیدا و پنهان گسترش پیدا کنند،حاصل ان به همین نتایجی ختم می شود که فروشنده ترسیم می کند .
فیلم سینمایی فروشنده در بخش های پایانی ،من را به یاد فیلم ماندگار «مرگ و دوشیزه» اثر پولانسکی هم انداخت .
با این که موضوع قضاوت و بخشش در سینما و ادبیات در گونه های مختلفی در گذشته روایت شده ولی فروشنده با کمک بیان نمایشی جذابی روایت خودش را تغریف می کند.
پیوستگی زیاد فضاهای بسته داخلی به یکدیگر در فضای فیلم با این که شاید به شکلی به القای حس های مورد نظر فیلمساز کمک کرده ، ولی شاید می شد از فضاهای بیرونی هم به شکل های بهتری استفاده کرد.
استفاده از صحنه هایی کوتاه مربوط به فیلم سینمایی «گاو» اثر داریوش مهرجویی هم توی این فیلم به نظرم جالب و هوشمندانه بود.
وقتی فیلم تمام شد به این فکر می کردم که داستان ها هر روز و هر جایی دارند اتفاق می افتند،قصه ها هیچ وقت به پایان نمی رسند ،«مرگ فروشنده» ارتور میلر یا شخصیت های فیلم سینمایی «فروشنده» اصغر فرهادی یا شخصیت های داستان هایی که می خوانیم ممکن است همین الان یک جایی روی این کره خاکی دارند زندگی می کنند.
فراتر از ادبیات و سینمایی که تصویری خیالی از ان ها برای ما ترسیم می کند،کاش یادمان نرود زندگی فراتر از تصویرهایی که سینما روی دیوار غار افلاطونی خودش به ما نشان می دهد در بیرون غار جریان دارد ،سینما و ادبیات انعکاسی از واقعیت هایی هستند که نمی شود از ان ها به سادگی عبور کرد .