یکشنبه، دی ۰۹، ۱۳۹۷

نگاهی به فیلم «همه می دانند»(Everybody Knows)


«پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند             و کبوترهای معصوم 

از بلندی های برج سپید خود       به زمین می نگرند...فروغ فرخزاد»


فیلم سینمایی «همه می دانند» به کارگردانی اصغر فرهادی با حرکت چرخ دنده های ساعت بزرگ برج کلیسا شروع می شود،جایی که کبوترها از گوشه ی شیشه ی شکسته ساعت، راهی به داخل پیدا کردند و دیوار نوشته هایی هم از یادگاری ها ی عاشقانه نشان داده می شود که شاید هر کدام داستانی دارند،شبیه دیوار نوشته ای که الهام بخش ویکتور هوگو برای نوشتن «گوژپشت نتردام » شد.



دهکده ای کوچک و زیبا در اسپانیا محل وقوع داستان این فیلم است،خانواده ای که شب عروسی یکی از خواهران دور هم جمع می شوند ولی گذشته ای که شاید« همه می دانند»دوباره  از راه می رسد و زنگ ها دوباره به صدا در می ایند.

با این که برای مخاطبی که اثار اصغر فرهادی را دنبال کرده ،یاداوری و مقایسه میان این فیلم و «درباره  الی»چندان دور از انتظار نیست ولی شاید این مقایسه ها در تفاوت نگاه شخصیت ها و فضاسازی های متفاوت  با توجه به  فضای جغرافیایی ،فرهنگی و اجتماعی اسپانیا ،جالب به نظر برسد.

تصمیم گیری ها و انتخاب های  دشوار و سخت در زمان هایی کوتاه و فشرده ،شخصیت های فیلم «همه می دانند» را به چالشی بزرگ دعوت می کند،خانواده ای که در میانه بحران، بهتر  می توان زخم های پنهانش را به وضوح دید ،جراحت های کهنه ای که انگار یک عمر در انتظار می مانند تا جایی دوباره با دردهایشان از راه برسند.

شاید تصمیم سخت «پاکو»(خاویر باردم) در پایان فیلم مرهمی بر زخم هاست ولی کاش او هرگز از نسبت پدری خودش با «ایرنه» مطلع نمی شد در حالی که  باز هم همین مسیر را انتخاب می کرد.

دهکده ی کوچک  باز هم به روزهای ارام خودش بر می گردد،مسافرانی که برای عروسی امده بودند هم می روند،پسر جوانی که «ایرنه » را کنار ماشین بدرقه کرد، چرخه ی تکراری تقدیر  «پاکو» را تداعی می کند ،مثل این که شاید  عاشقانه ها ی نافرجام  باز هم  ادامه پیدا خواهند کرد، شاید هم سرنوشت این بار قصه ی دیگری را رقم بزند،هنوز «همه نمی دانند»

پنجشنبه، دی ۰۶، ۱۳۹۷

نگاهی به فیلم پروژه فلوریدا(The Florida Project)

فیلم سینمایی «پروژه فلوریدا» به کارگردانی شان بیکر داستانی از نگاه یک دختربچه ی بامزه است که بازیگوشی های کودکانه اش را باید در شرایط سخت اقتصادی مادرش بگذراند،بیشتر فضای فیلم توی محوطه و ساختمان یک مهمانخانه ی معمولی در فلوریدا می گذرد،جایی که بیشتر تبدیل به محل زندگی ادم هایی شده که خانه ای ندارند و ترجیح می دهند با پرداخت اجاره هفتگی یک جور اسکان موقت داشته باشند.



«پروژه فلوریدا» سرشار از لحظه های به یادماندنی کودکانه ایست که در دنیای سخت واقعیت های تلخ به تصویر کشیده شده، به نظرم  شاید لبخند ها وخنده های این دختربچه  و بازی های کودکانه اش یکی از دیدنی ترین تقابل ها را در برابر قواعد سخت بازی ادم بزرگ ها خلق کرده،ادم بزرگ هایی که از کودکی فاصله زیادی گرفتند و به نسبت های متفاوتی به دنیای کودکانه بچه ها نگاه می کنند،از خیلی دور تا خیلی نزدیک.

خشوت های پیدا و پنهان در قصه ی «پروژه فلوریدا» و همین طور انتخاب های درست و غلط شخصیت های فیلم در مسیر فراز و نشیب ها، زمانی معنای بهتری پیدا می کنند که با بچه ها همراه می شویم ،بچه هایی که از دوست و دوستی تعریف خیره کننده ای دارند و لذت های واقعی زندگی را با پاکی درک می کنند،از شریکی خوردن یک بستنی قیفی گرفته تا نان و  مربایی که بالای ان« درخت کج » نوش جان می کنند.

شخصیت پردازی ها به بهترین شکل ممکن طراحی شده و قصه به خوبی جلو می رود،متاسفانه شخصیتی که به عنوان مادر دختر بچه به مخاطب معرفی شده در بخش های پایانی فیلم به  خاطر فشارهای اقتصادی و اجتماعی از مرزهای عرفی  و اخلاقی جامعه عبور می کند تا شاید راه نجاتی برای خودش و دختربچه شیرین و بامزه پیدا کند.

«پروژه فلوریدا »با پایانی غیر قابل انتظار به دنیای کودکانه و فانتزی وفادار  می ماند،دختر بچه ی داستان تبدیل به قهرمانی می شود تا رویایی در میان انبوه واقعیت های خشک و خشن خلق کند ،هنوز به نظرم تصویر چهره گریان او در مقابل خانه دوستش یکی از صحنه های تکان دهنده سینماست .

شاید معجزه ای اتفاق می افتد،دو دوست  به سمت «دیزنی لند »می دوند،جایی که به ان ها خواهند گفت «اینجا سرزمین شماست» ...سرزمین رویاها ...به یاد  گفتار پایانی  فیلم« هوش مصنوعی» اثر اسپیلبرگ افتادم « او برای اولین بار در زندگی  به جایی رفت که رویاها متولد می شوند...»

سه‌شنبه، دی ۰۴، ۱۳۹۷

موسیقی متن فیلم «اذر»


موسیقی متن فیلم سینمایی «اذر» را کارن همایون فر ساخت،فیلمی به تهیه کنندگی و بازی نیکی کریمی که محمد حمزه ای کارگردانی کرد ،سال گذشته فیلم در اکران سینمایی مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت و پاییز امسال هم نسخه نمایش خانگی (DVD)این اثر سینمایی توزیع شد.




دوشنبه، دی ۰۳، ۱۳۹۷

نگاهی به فیلم «استیگمات»

دنیای فیلم سینمایی استیگمات به کارگردانی مجید رضا مصطفوی، سه نسل را در کنار هم و در یک خانواده به تصویر کشیده،خانواده ای از طبقه اقتصادی متوسط  که تلاش می کند از سقوط نجات پیدا کند و شاید روی اب بماند.

شاید استیگمات چرخه ی  بازتولید اسیب های فردی و اجتماعی را نشان داده که  از نسل قبل تا نسل های بعد ادامه دارد با این تفاوت که  اسیب ها به شکل های متفاوتی« به روز »می شوند.

 فیلمساز در استیگمات خواسته نشان بدهد که شخصیت ها به نوعی محکوم سرنوشت و تقدیر ناخواسته ای هستند که به خاطر خودشان یا اجتماع به ان ها تحمیل شده و شاید کسری فرزند نوجوان خانواده را هم  قربانی این شرایط می داند،پسر نوجوانی که فیلمساز رفتارهای  درست و غلط او  را بازتاب محیط خانواده و اجتماع  به حساب می اورد.



استیگمات در حفظ ریتم مناسب قصه گویی و کشش های دراماتیک فیلم به خوبی عمل می کند ولی فیلمساز همه شخصیت ها را در هزارتوی مشکلات تنها و منفعل باقی گذاشته،پسر نوجوانی که کمتر شبیه یک نوجوان شخصیت پردازی شده و سخت می توان همه ی  تحلیل رفتارهایش را به دوش مشکلات خانوادگی و اجتماع انداخت .

موضوع نامه نویسی اشتباه و کودکانه ی او هم منجر به برخورد خشونت بار مسوولین مدرسه و  اخراجش  می شود وبه نظر می رسد،خانم معلم مهربان (نیکی کریمی )که خودش هم  قربانی رفتارهای پرخاشگرایانه همسرش(هادی حجازی فر) است،منفعل عمل  کرده و فقط به همان توصیه دقیقه اخری به والدین شاگردش برای «بردن او پیش یک مشاور»اکتفا می کند.

استیگمات،نظام معیوب اموزش و پرورش را هم به درستی مورد سوال قرارداده ولی کاش شخصیتی که از یک معلم در این قصه به تصویر کشیده  دارای شخصیت قوی تر و تاثیرگذارتری در روند داستان بود  و به بهبود شرایط شاگردش  به خصوص بعداز جریان «نامه» کمک بیشتری می کرد  و فیلمساز  این قضیه را به شکل بهتری نشان می داد،صد البته این یک انتخاب است و فیلمساز حق داشته با جهان بینی خودش دنیای فیلم را برای مخاطب بسازد.

شغل پرورش زالو که به طور طبیعی برای هر مخاطبی دافعه شدیدی به وجود می اورد و شاید فیلمساز روی نگاه نمادین ان حساب  باز کرده ،در هر صورت به عنوان یک شغل خانگی مورد تایید به رسمیت شناخته شده ،پس نمی توان پرورش زالو ها را به این شکل به همه چیز ربط داد،حتی اگر فیلمساز زالوها را  نماد و سمبل فرصت طلبی های اجتماعی هم در نظر گرفته باشد،باز همه مسائل زیر سر ان ها نیست!!!

  شاید مشکلات شخصیتی پدر کسری (محسن کیایی ) به خاطر اعتیادش به الکل با وجود تاکید زیاد روی  زالوهای چندش اور به حاشیه رفته و کمتر به چشم می اید و همین طور مشکلات ارتباطی میان پدر (محسن کیایی ) و همسرش(باران کوثری) هم در مخلوطی از شرایط خاص شخصیتی ادم ها و گره زدن ان به معضلات اقتصادی به تصویر روشنی نمی رسد.

داستان اشنایی مادربزرگ خانواده(مهتاب نصیرپور) با کارمند اموزشگاه(حسین پاکدل) هم در همان مسیری ترسیم شده که به نوعی پیش بینی می شد تا  به تلخی برسد،همان طور که پدربزرگ ( سیامک صفری ) معتاد و بدهکار  هم هیچ نقطه روشنی باقی نمی گذارد و همه شخصیت های فیلم در این جهت حرکت می کنند.

به نظرم استیگمات ،کولاژ بدون وقفه ای از گره های سفت و محکم در  زندگی شخصیت هایی است که خلق کرده، شخصیت هایی که تا پایان فیلم هم  به بازشناسی خاصی از خودشان نمی رسند و مغلوب همان جهان بسته ای می شوند که  خودشان یا اجتماع برای ان ها ساخته،شاید فقط تاکید پدر خانواده به فرزندش برای حمایت از او در سکانس اخر،تنها روزنه ایست در جهان استیگمات.

پی نوشت:به این فکر می کنم که چرا با وجودی که شخصیت های« استیگمات»تصور می شود برای تغییر وضعیت و بهبود اوضاع تلاش می کنند ولی به نظر منفعل می امدند؟!!!

شنبه، دی ۰۱، ۱۳۹۷

بزرگداشت نیکی کریمی در موزه «ارتور سکلر»واشنگتن


به نقل از رسانه های خبری قرار است برنامه هایی برای بزرگداشت نیکی کریمی در موزه «ارتور سکلر» واشنگتن برای هفدهم و هیجدهم فوریه ۲۰۱۹(۲۸ و ۲۹ بهمن ماه)برگزار شود.

به نظر می رسد نمایش  چند فیلم از نیکی کریمی  به همراه جلسه پرسش و پاسخ هم  از جمله برنامه های این بزرگداشت باشد.






پی نوشت: به نظرم برنامه ی بزرگداشت نیکی کریمی  در زمان اعلامی  برگزار نشد و دلیل خاصی هم در رسانه ها درباره ی این موضوع منعکس نشده ،شاید زمان این برنامه برای برگزاری در  اینده تغییر کرده باشد.

یکشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۹۷

نیکی کریمی در اکران خصوصی«استیگمات»

به نقل از خبرهای منتشر شده،مراسم اکران خصوصی فیلم سینمایی استیگمات به کارگردانی مجید رضا مصطفوی در پردیس ملت باحضور نیکی کریمی و بعضی از عوامل این فیلم و مهمانان ویژه برگزار شد.




                                                            ***


نیکی کریمی هم دو عکس از حضورش در +صفحه شخصیش به اشتراک گذاشت.






                                                      



                                                                ***


+روایت تصویری سینماتیکت از مراسم اکران خصوصی استیگمات



چهارشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۹۷

مصاحبه نیکی کریمی در «مولن روژ»

نیکی کریمی با حضور در برنامه «مولن روژ» به سوال های خسرو نقیبی نویسنده و منتقد سینما پاسخ داد،در این گفتگوی کوتاه بیشتر به بازی نیکی کریمی در فیلم سینمایی «استیگمات» پرداخته شده که اکران سینمایی خودش را می گذراند،مصاحبه نیکی کریمی در سایت «اپارات» به اشتراک گذاشته شده که در لینک زیر قرار دارد.



یکشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۹۷

نگاهی به فیلم «سوفی و دیوانه»

«ای مردمان ارفالس،شما می توانید دهل را در پلاس بپیچید و سیم های ساز را باز کنید ،اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد...پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران ترجمه نجف دریابندری.»


فیلم سینمایی «سوفی و دیوانه» اثر مهدی کرم پور که شروع شد همراه قصه به یاد شباهت های اثر  با داستان ها و فیلم هایی افتادم که شاید ناخوداگاه به ذهنم می امدند ولی  شخصیت ها و فضاهای فیلم ارام ارام به دلم نشستند و با روایت همراه شدم و در پایان به این نتیجه رسیدم که «سوفی و دیوانه» اثری متفاوت نسبت به اثاری است که به نظرم شبیه می امد.

شاید روایت های سوفی مثل شهرزاد قصه گوی داستان های هزار و یک شب ،مخاطب را به سفری جادویی می برد،سفری میان واقعیت و خیال،سفری به اسمان در حالی که پاهایمان هنوز روی زمین هست.



 به نظرم همراهی و تمرکز خوب روایت روی دو شخصیت به خوبی باعث نزدیکی مخاطب با قصه شده،داستانی از یک روز تا شب،از رنج هایی که روی دوش واقعیت سنگینی می کنند و شاید با بال های خیال می توان راهی برای التیام ان ها پیدا کرد.

نقش افرینی های  امیر جعفری و به افرید غفاریان به خوبی با فضای قصه همراهی می کنند،اتصال سکانس های فیلم و جلو بردن قصه به نظرم به شکلی قابل قبول انجام شده و ریتم اثر تا پایان به خوبی حفظ شده بود.

سکانس ترانه رضا یزدانی هم به فضای ارام فیلم کمک کرده و همراهی امیر جعفری با سازدهنی به یادماندنی شد،متن ترانه یغماگلرویی هم شاید کلیدواژه هایی هست از فضای قصه  ی سوفی و دیوانه که دلنشین و تاثیرگذار است.

پایان فیلم جایی که سوفی روی تخت دراز می کشد و با خیال رویای اسمان را روی سقف می بیند، جواب همه سوال ها را می شد توی همان پلان کوتاه گرفت.

نمی دانم چرا به یاد متن پایانی کتاب «ابن مشغله» اثر نادر ابراهیمی افتادم:

«ما به راستی قصه ی روزگار خویش نبودیم که ناگزیر قصه پرداز روزگار خویش شدیم.

ما زائر دلشکسته ی این خاکیم ،اگر امید را دمی رها نکردیم نه  به ان دلیل بود که ان را در خود داشتیم،بلکه  به ان سبب بود که امید را چون ودیعه ای به دست ما سپرده بودند تا به دست دیگران بسپاریم.

ما خواسته ایم که بی هیچ منتی پل باشیم میان کویر و باغ ،به این امید که عابران خوب از دشت سوخته به سبز باغ در ایند و دست های ما همیشه به پایه های در باغ بسته است،مختصر فاصله ای ناپیمودنی...»