مدتی قبل نیکی کریمی یکی از پوسترهای سریالFleabag را در استوری +صفحه شخصی خودش به اشتراک
گذاشت،سریال مطرحی که موفق به گرفتن جوایز متعددی هم شده ولی متاسفانه این مجموعه
را دنبال نکرده بودم،به همین خاطر هر دو فصل این سریال را پشت سر هم دیدم .
با شروع قسمت اول تا حدودی غافلگیر شدم و به نظرم رسید با
یک کمدی رایج مواجه هستم ولی هر چه بیشتر داستان جلو رفت و با شخصیت اول فیلم( با
نقش افرینی فیبی والربریج) همراه شدم، ایده
های جذاب و متفاوت و صد البته درخشان این
سریال جالب و جالبتر شدند.
دیالوگ های شخصیت اول سریال با مخاطبان که شاید نوعی فاصله
گذاری یا شکستن دیوار چهارم باشد،به شکل عجیبی به جذابیت اثر کمک زیادی کرده و
شاید شخصیت پردازی بهتر نقش ها هم تا
حدودی مدیون استفاده فیلمساز از این موضوع است.
شخصیت اول فیلم دختری هست که بیشتر از همه شخصیت های دیگر
فیلم خودش است،شاید به نظر برسد فیلمساز به موقعیت های اروتیک این شخصیت به شوخی توجه
خاصی نشان داده ولی هر چه با شخصیت اول این مجموعه همراه می شویم به این نکته پی
می بریم که پرداختن به این قضیه در خدمت داستان بوده و در پایان فصل دوم پاسخ
روشنی به همه ی روایت را به خوبی درک می کنیم.
شاید والربریج مخاطب را با این موضوع مواجه می کند که انسان در دنیای مدرن امروزی بخش هایی از ایده ها و
فرضیه های کلیشه ای روان شناسانه،فلسفی و
همین طور ایینی و ایدئولوژیک را به چالش
می کشد و توی این تقابل، قضاوت منصفانه اهمیت زیادی دارد،فیلمساز با شوخی های درست
و دقیق حوزه های هنری، فرهنگی ،اجتماعی و...را هم بی نصیب نمی گذارد.
سریال Fleabag به نظرم نمونه شاخصی برای یک اثر کمدی برای
دوره معاصر به حساب می اید،فضای اثر به متن واقعی زندگی و درونیات ادم ها ،تلخی ها
و رنج ها با لحن شیرین و جذابی نزدیک می
شود.
شخصیت اصلی سریال (فیبی والربریج) در پایان روی نیمکت ایستگاه اتوبوس باز هم
تنها می ماند،اشک هایش به لبخندی به یاد ماندنی گره می خوردو دوباره راه می افتد.