نیکی کریمی در گفتگویی که با مازیار فکری ارشاد منتقد سینما داشته به موضوعات مختلفی درباره فیلم سینمایی «اتابای» پنجمین اثرش پرداخته،این مصاحبه در ماهنامه «۲۴ »شماره ۱۱۸ اسفند ماه ۱۳۹۸(ویژه نوروز ۱۳۹۹)منتشر شده است.
پس از مدتی فاصله از سینما با فیلم «اتابای» در مقام
کارگردان بازگشته اید،فیلمی که برایند کلی ان میان مخاطبان نخبه و منتقدان مثبت
بود.چه شدکه «اتابای» را ساختید؟
اتابای را در ادامه فیلم های قبلی می دانم که ساخته ام،به
خصوص فیلم «چند روز بعد»به نظرم در دسته بندی فیلم های شاعرانه قرار می گیردو با
فرم،تصویر و ادبیات سر و کار دارد.
«اتابای» را هم در همین رده می بینم ،وقتی به یک ایده در
قالب فیلمنامه می رسیم و باید چهان بینی موجود در ان را تصویر کنیم،نتیجه برایند
تمامی تجربه های بصری ماست.
در هنر مقوله ای هست که وقتی بخواهی کتابی بنویسی،فیلمی
بسازی یا شعر و موسیقی و... باز هم تصاویری می بینی که از خواب ،رویا یا هر چیز
دیگر ناگهان جلوی چشمت حضور پیدا می کند و این باعث می شود که انرژی و ایمان لازم
برای ساختنش را پیدا کنی،مقوله پیچیده ای است.
حتما فراوان شنیده اید که فیلم «اتابای» یا دستکم بخش هایی
از ان تحت تاثیر کیارستمی یا نوری بیلگه جیلان ساخته شده است،به نظرم بیشتر این
فرایند طبیعی است،همه ما به عنوان ادم های علاقه مند به سینما فیلم های زیادی می
بینیم و اگر روزی فیلمی بسازیم ناخوداگاه اثر در برخی بخش ها شبیه فیلم هایی می
شود که دوست داشته ایم .پاسختان چیست؟
همان طور که گفتم فیلمسازی یعنی جریان ساخت فیلم با
ناخوداگاه و نه اگاه،قطعا تجربه سال ها کار کردن با اقای کیارستمی در ناخوداگاه من
تاثیر دارد،اما بیشتر زیست خودم ،عکاسی و دید و زیبایی شناسی و جنس سینمایی که دوست
دارم باعث شده به سراغ قصه ای بروم که به این شکل است.جنسی از ادبیات که دوست دارم
.
به نظرم فیلم «اتابای»بیشتر به ادبیات نزدیک است تا
سینما،شخصا به کتاب و ادبیات علاقه مندم و این قصه به نظرم خیلی چخوفی است،حتی
کتاب «فصل نان» نوشته علی اشرف درویشیان هم همین طور است،وقتی ان را خواندم احساس
می کردم که مابه ازای بیرونی دارد.
«اتابای» از کی و کجا در ذهنتان جرقه زد؟
زمستان همان سالی که ساخت «شیفت شب» را به پایان رساندم،بعد
از پایان جشنواره فجر،به خانه مرحوم درویشیان در کرج رفتم و گفتم که مجموعه
داستان«فصل نان» و به ویژه قصه «عشق و کاهگل» را دوست دارم .
اغلب قصه های درویشیان را خوانده بودم و وقتی به دیدارشان
رفتم انگار سال ها بود که ایشان را می شناختم و ساعت ها درباره این داستان ها حرف
زدیم.
درباره اش حرف زدیم و از دیدگاه های مختلفی به ان نگاه
کردیم ،بعد نشستیم و قصه را شاخ و برگ دادیم مثلا شخصیتی که در «عشق و کاهگل» وجود
داشت فکر کردم که این شخصیت می تواند مثلا دعانویس باشد،به اقای درویشیان گفتم می
خواهم جزییات داستان را حفظ کنم اما مبنای اصلی عشق باشد.
عشق پسر نوجوانی را که در قصه وارد خانه ای می شود و به
دختر ان خانواده دل می بندد،بنیان اصلی قصه می دیدم ،بر این مبنا متن های زیادی
نوشتم و کلی درباره شان گپ زدیم.
و هادی حجازی فر از چه زمانی وارد پروسه نگارش متن شد؟
سر سریال «ممنوعه»با هادی حجازی فر همکاری داشتیم و به شکل
طبیعی می نشستیم و روی دیالوگ های سکانس های خودمان کار می کردیم و مرور و اصلاح
می کردیم.
احساس کردم نقطه نظرش نسبت به هر سکانس صرفا این نیست که
فقط دیالوگ ها را در بیاورد،او به لحظه فکر می کندو برای من در امدن حس لحظه مهمتر
از دیالوگ است.
اکثر بازیگرانی که تاکنون با ان ها کار کرده ام تنها به
دیالوگ فکر می کردند،شاید خود من هم در روزمره گی های سر صحنه توجه بیشتری به
دیالوگ داشته باشم.
قصه را برای حجازی فر تعریف کردم و او گفت بگذار من هم
نگاهی به این خلاصه داستان بیندازم ان زمان خودم به خلاصه داستان رسیده بودم و
بیشتر به دنبال شاخ و برگ های داستان می گشتم.
بعد دیدم تخیل و قلم بسیار خوبی دارد و قصه و درام را می
شناسد.حدود یک سال با هم قصه را نوشتیم ،روی همه جزییات کار کردیم ،این که چگونه
به داستان نزدیک شویم،جغرافیای ان کجا باشد،در تهران رخ بدهد یا وسط جاده؟تک تک
شخصیت ها را امتحان کردیم و این که ایا پدر مرکز قصه باشد یا پسر نوجوان؟در نهایت
رسیدیم به این که شخصیت محوری ،دایی پسر نوجوان باشد.
ساعت ها حرف زدیم و نوشتیم و این اتفاق شکل گرفت،به حجازی
فر علائقم در سینما را گفتم و او هم طبق این گفته ها پیش می رفت.
خوشبختانه او هم خودش این زاویه دید و سینما را به شدت دوست
داشت،ابتدا می گفتم مکان وقوع قصه جایی در کردستان باشداما فکر کردم فیلم در ان
خطه فراوان ساخته شده است.
خودم هیچ گاه گذرم به خطه اذربایجان نیفتاده بودو دلم می
خواست ان جا را کشف کنم،به اذربایجان سفر کردیم ،عکاسی کردیم،با ادم ها اشنا شدیم
و بازیگران بومی زیادی را دیدیم.
اقای دریادل که در فیلم نقش پدر را بر عهده دارد معلم
ادبیات و تئاتر خود اقای حجازی فر در خوی بوده اند،ایشان در تمام سفرها همراه ما
بود،بعد نشستیم و قصه را طبق جغرافیایی که برایش در نظر گرفته بودیم،نوشتیم.
فیلم لحظه هایی با حال و هوای درونی دارد،چیزی که از جهان
ذهنی ادبیات می ایداما در سینما این جهان ذهنی باید به جهان عینی تبدیل شود که کار
دشواری است،به نظرم «اتابای» پیش و کم این فضای ذهنی را به خوبی به مدیوم سینما
تبدیل کرده،نظر خودتان چیست؟
ما چند ماه با هم کتاب خواندیم و فیلم دیدیم،به حجازی فر می
گفتم وقتی کتاب می خوانم یا فیلم می بینم ،می خواهم بدانم چه تاثیری روی خودم می
گذارد؟مثلا در این دوران با اثار سیری هوست وت همسر پل استر اشنا شدم،حرف هایش و
داستان هایش به دلم می نشست.
مسئله دیگر نوستالژی است که هم می تواند برای شما اتفاق بیفتد
و هم مثلا برای ادمی ساکن شهر خوی،در ارتباط با پدر،دوست و اعضای خانواده اش،کمی از
این منظر به قصه نگاه کردیم و بعد لحظه های سینمایی که تاثیر می گذارند.
دلمان می خواست تماشاچی با اتابای همراه شود،برای من در این
فضای درونی کامدی ریلیف خیلی مهم بود و حجازی فر در شکل دادن به طنز موقعیت خیلی
خوب عمل می کند،مثلا ارتباط دایی و خواهر زاده را خوب در اورد،نه کمدی بود و نه
خشک .نوعی طنز پنهان در لحظه های این دو نفر هست که وسط همه تلخی ها ،حال شخصیت
«اتابای» را خوب می کندو هم این که در کنار رویه خشنی که دارد در لایه های زیرین
شخصتی اش به طنز و وجه انسانی برسیم.
طنز درونی را که هم از گفتگوها می اید و هم در حس برخی لحظه
ها در فیلم می بینیم.
این فاصله گذاری لازم بود.
«اتابای»فیلم مدرنی است و همین فاصله گذاری میان واقعیت و
طنز در فیلمنامه هم نمود پیدا می کند،قصه یک ادمی است که ما او را با فاصله می
بینیم و لاجرم باید او را باور کنیم.
روابط شخصیت اتابای
با ادم های اطرافش از جمله نکته های مهم فیلم است،نوع رابطه اتابای با
پدر،خواهرزاده ،دوست و اطرافیانش و حتی معشوق ،گرم و پرخون از اب در امده ،روابط
ادم ها را در فیلم می بینیم ،مثلا نوع رابطه ای که او با دوستش یحیی (جواد عزتی)
دارد.
سخت ترین قسمت کار ما همین قسمت بود ولی می خواستیم این
اتفاق بیفتدو زیاد تمرین کردیم،یادداشت هایی برداشتیم و درباره اش صحبت کردیم.
بیش از این که به مرحله فیلمبرداری برسیم این اتفاق ها
افتاده بود،یک جور کشف و شهود .
من خودم به ان منطقه رفته ام و کشف کرده ام،بقیه اعضای گروه
هم همین طور بودند،مثلا جواد عزتی دو ماه به ان جا امد و ماند با این که چند روز
بییشتر کار فیلمبرداری نداشت ،این جزییات شخصیتی که تمرین می کردیم باعث شد به روحی
برسیم که بازیگران دیگر هم ان را حس کنند.
نوعی از ژولیدگی را در شخصیت یحیی می خواستیم که به اسانی
به دست نیامد،سعی کردیم هر چیزی را که کمترین تضادی با واقعیت ان جغرافیا داشت حذف
کنیم،اتودهای مختلفی زدیم و حتی گریمور فیلم هم فهمید که به اسانی رضایت نمی دهیم.
رسیدن به این شخصیت چه پروسه ای داشت؟
پروسه پر کشمکشی بود،همیشه می گویم بخشی از توان کارگردانی
در قدرت «نه» گفتن نهفته است،خودم هم در بازیگری این را تجربه کرده ام،وقتی زود
کوتاه می ایی و راضی می شوی ،همه چیز معمولی می شود.
به بازیگرانم هم می گفتم که در این بخش سختگیرم و قرار است
سه ماه در محل بمانیم تا فیلم را بسازیم ،حجازی فر هم در تمرین ها و در اوردن لهجه ها
خیلی حضور مثبتی داشت و واقعا کمک کرد،با این که باید از سختی بازی در نقش خودش
یعنی اتابای هم بر می امد که خوشبختانه خوب کارکتر را می شناخت و من فقط اندازه
بازی اش را کنترل می کردم و روتوش از زاویه دوربین و همین طور در قبال بازیگرهای
دیگر،زمانی هم در بخشی از مسائل من و حجازی فر به کشمکش می رسید،گاهی نظرهای یکسانی نداشتیم .
مورد یکدست شدن لهجه ها هم خیلی سخت بود،جواد تمام صحنه های
کنار دریاچه را حفظ کرده بود اما می خواستیم نوع رابطه یحیی و اتابای به نوعی
یاداور رابطه شمس و مولانا باشد و این شوریدگی و پریشان حالی را جواد خیلی زود
دریافت و در بازی اش می بینیم.
شخصیت های فرعی فیلم هم جالب توجه اند.
به خصوص در مورد شخصیت پاپل و جیران که ویژگی های خاصی
دارند،مرحله سختی را برای انتخاب بازیگر،پرورش نقش و بازی گرفتن از بازیگران
داشتیم .
می خواستم میان زنان فیلم،زن های قوی هم داشته باشم که در
مورد این دو شخصیت این کار را کردم ،یا مثلا شخصیت خواهر اتابای که حضور ندارد اما
قدرتمندانه روی درام قصه تاثیر دارد.
اساسا یکی از مشکلات اتابای،مرگ خواهرش است،او سر مزار
خواهرش می رود و با او حرف می زند.
به ماجرای عشق در فیلم برسیم،رابطه ناگفته عاشقانه ای که
میان اتابای و سیما شکل می گیرد،تحلیل خودتان از این رابطه عاشقانه چیست؟
قصه«عشق و کاهگل» درویشیان ماجرای پسر نوجوانی است که در ده،دوازده سالگی به خانه های مردم برای کارگری می رود،اول روی ان قصه کار کردیم .
او عاشق دختر صاحبخانه می شود و این دختر را از دور می
بیند،دختر کم کم به این پسرک علاقه مند می شود ولی با شیطنت یک دختر شهری او را سر
کار می گذارد.
در پایان دوره کار پسرک در ان خانه،او تصمیم می گیرد به
دختر ابراز عشق کند،اما صحنه ای هست که دختر با کلاسوری در دست تنها از کنار او رد
می شود و می رود،این پایان رابطه عاشقانه ای است که در قصه ترسیم شده این قصه
عاشقانه و غرور شکسته نوجوان قصه را می خواستم که در فیلم داشته باشم .
همه ما در زندگی با
موقعیت های اگزیستانسیالیستی رو به رو می شویم،این که بگوییم فلان روز اگر
فلان اتفاق می افتادمسیر زندگیمان تغییر می کرد.علت علاقه ام به حنیف قریشی که کتاب «نزدیکی» او را هم
ترجمه کرده ام همین دیدگاه اگزیستانسیالیستی است که در قصه های او وجود دارد.
حالا به کارکتر سیما می رسیم و احتمالاتی که در مورد او
وجود داشت،ماجرای اگزیستانسیالیستی اتابای این است که انگار سیما همان دختری است
که او روزگاری در دانشگاه با او اشنا شده و به او دل باخته بود.
این جبر زندگی اتابای که همه ادم های مهم زندگیش مثل خواهرش
یا یحیی و دیگران از زندگی او فاصله گرفته و می روند،در مورد سیما هم اتفاق می
افتد.
اگر اتابای بخواهد ارتباط موثری با سیما برقرار کند باید
ساعت های زیادی روان درمانی را پشت سر بگذارد،با این که مرد خوبی است اما عقده هایی
هم دارد،مثلا مادرش را تنها در یک عکس در البوم می بینیم ،نمی دانیم که رابطه پدر
و مادرش چگونه بوده ،تنها می دانیم که او در گذشته و غیابش بر زندگی اتابای سنگینی
می کند.
اتابای به جغرافیایی که در ان زندگی می کند محکوم است اما
ان قدر ادم خوبی است که دوست دارد عشق را یک بار دیگر تجربه کند،بیشتر از عشق این
دایره زندگی اتابای و اطرافیانش است که اهمیت دارد،تنهایی که همه مان داریم و او
هم با ان دست به گریبان است.
به فیلمبرداری سامان لطفیان هم اشاره کنم به ویژه تصویرهایی
که در سکانس های عصرگاهی فیلم می بینیم.
با اقای کیارستمی که برای عکاسی به مناطقی نظیر سنقر می
رفتیم،همیشه حدود ساعت سه بعد از ظهر به محل می رسیدیم که از بهترین حالت نور روز
استفاده کنیم.
همیشه می خواستم این حالت نور عصرگاهی و ان جادو را در فیلم
هایم داشته باشم،این نکته اصرار داشتم که سکانس ها در ساعت هایی که می خواهم رخ
بدهند نوعی از انعطاف پذیری رامی طلبد که شاید
خیلی ها ان را نداشته باشند.
باید برخی صحنه ها را در ساعت های خاصی از عصر می گرفتیم که
نور مطلوب من را داشته باشد،در نتیجه فیلمبرداری این صحنه حدود شش روز طول کشید.
لطفیان فیلمبردار جوان و پر انگیزه ای بود که برای کیفیت
تصویری که می خواستیم بسیار زحمت کشید.
فیلم «اتابای»در جشنواره فجر مورد توجه منتقدان قرار گرفت
ولی به شکل عجیبی از سوی هیئت داوران نادیده گرفته شد،عده ای می گویند واکنش های
تند هادی حجازی فر در نشست خبری عامل نادیده گرفتن شدن عمدی فیلم بوده است.دست کم
در رشته هایی چون بهترین بازیگر مرد اصلی و مکمل وهمچنین فیلمنامه یا کارگردانی،می
شد که بخت بیشتری برای فیلم قائل باشیم،نظر شما چیست؟
از زمانی که در
فیلم «عروس» بازی کردم سی سالی می گذرد و در سال های مختلفی نامزد سیمرغ جشنواره
نشده ام یا جایزه نگرفته ام ،برایم عادی شده،این نکته با من عجین شده و همین که
منتقدان بیش و کم از فیلم خوششان امده و همین طور مردم برایم از همه چیز مهمتر
است،به هر حال چیزهایی به گوشم می رسد ولی به این نکته احترام می گذارم که ۹ داور
جشنواره این فیلم را نپسندیده اند.
«اتابای» فیلمی شخصی است که برخی لحظه هایش می تواند با تجربه
زیسته یک مخاطب عمومی هم نزدیک باشد اما با وجود زبان محلی و زیرنویس ،بازخوردهای
نسبتا خوبی در نمایش های جشنواره ای گرفت،انتظار خودتان در مورد میزان و نحوه
استقبال از فیلم چه بود؟
امیدوار بودم که مردم فیلم را دوست داشته باشند و ان را درک
کنند اما واقعیتش اصلا انتظار این میزان همراهی را نداشتم،الان برایم خیلی مهم و
رضایت بخش است که می بینم مردم عمیقا فیلم را دوست داشته و درک کرده اند.
این سال های اخیر در سینما کم کار شده اید ایا ربطی به
کارگردانی دارد؟قطعا فیلمنامه های پرشماری می خوانید.
در بازیگری فکر می کنم بعد از فیلم « چهارشنبه نوزده
اردیبهشت» بدشانش بودم،فیلمنامه خاصی به دستم نرسیده که بخواهم کار کنم ،ترجیح
داده ام مثلا دو ماه وقتی را که برای یک فیلم باید بگذارم ،صرف کار دیگری بکنم.
کماکان بسیار علاقه دارم و امیدوار که فیلمنامه خوبی بخوانم
و دلم بخواهد در ان فیلم کار کنم.
این سال ها نقش های خوب و مناسبی هم برای بازیگران زن نوشته
نمی شود.
یکی دو کار همزمان با ساخت «اتابای» پیش امد که نمی توانستم
در ان ها حاضر شوم.
اما همان طور که می گوییدنقش های خوب و جذاب برای بازیگران
زن هم کمتر نوشته می شود.
در فیلمسازی چطور ؟برنامه اینده تان چیست؟
سعی می کنم گاهی فیلم
بسازم و سعی می کنم به سینمایی که در فیلم هایم در مقام کارگردان شکل داده ام
نزدیک بمانم ،مثلا من فیلم کره ای«سوختن» را که سال گذشته به نمایش در امد نسبت به
فیلم اسکاری «انگل»ترجیح می دهم،بیشتر به فضای فیلم «سوختن» تعلق خاطر دارم،لحظه
هایی دارد که به ذهنیاتم نزدیک است،دوست دارم در این فضاها کار کنم.