سه‌شنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۹

مصاحبه ی نیکی کریمی درباره ی سوت پایان با نشریه ۲۴

نشریه ی ۲۴ در شماره ی هفتاد خودش مصاحبه ای با نیکی کریمی منتشر کرده که بیشتر به فیلم سوت پایان پرداخته شده ،امیر پوریا از منتقدان سینمایی این گفتگو را انجام داده و شامل نکات جالبی درباره ی سوت پایان اثر نیکی کریمی است.


چیزی که در وهله ی اول درباره ی حضور سوت پایان در جشنواره ی امسال به ذهن می امد ،این بود که چون دو فیلم قبلیتان در ایران به نمایش عمومی در نیامدند این یکی را با وجود ان که به بخش نوعی نگاه رانده شده در جشنواره شرکت دادید تا احتمال اکرانش در اینده بیشتر شود واقعا چنین چیزی در بین است؟

خب ،نه ،به این دلیل که یک شب وقتی اماده شد که اسفند ماه بود و از جشنواره ی فجر گذشته بود.بعدتر به کن رفت و بعد از گردش در جاها و جشنواره های دیگر طبعا برای بخش های غیر رقابتی ان را به فجر دادیم .

چند روز بعد هم حوالی مرداد ماه کارهایش تمام شد و در مهر ماه به جشنواره ی رم رفت و بعد از پنج ،شش ماه به فجر رفت .اما این فیلم چون فیلمبرداریش شهریور تمام شد و کارهای فنی تمام شد ،معقول ترین شکلش این بود که ان را در فجر نمایش دهیم .این طبیعی است که می خواهم این فیلم دیگر بدون دردسر اکران شود در فجر می توانستم دستکم بازتابش را بین مردم ببینم در مورد عدم حضورش در بخش مسابقه هم راستش نمی دانم اگر هیئت انتخاب ان را می دید در بخش مسابقه می گذاشت یا نه ولی من خودم از مسئولان جشنواره خواستم در بخش رقابتی نباشد.




مانند دو فیلم قبلیتان این بار هم به مشکلات اجتماعی زنان می پردازید اما حادثه ی اصلی را نمی بینیم و برخلاف ان دو فیلم ،مشکل به شکلی غیر مستقیم مطرح می شود و از نمایش مداوم و مکرر موقعیت هایی که به حقوق فردی و اجتماعی زنان تعرض شود پرهیز کرده اید .در گذر دو شخصیت اصلی یعنی سحر (با بازی خودتان ) و ملیحه (هستی مهدوی فر) مشاهدات و معضلات اجتماعی فراوانی را به نمایش می گذارید

هم از ابتدا این انتخاب اگاهانه ام بود و هم این داستان چنین روشی را ایجاب می کرد هسته ی اصلی اش برایم این بود که ما مسائل مختلفی را درفضای اجتماعی می بینیم،ولی همه اش به خودمان می گوییم خب ،مگر چه کاری از دستمان بر می اید ؟در واقع فقط خبر همه چیز را می گیریم و می شنویم تماشا می کنیم ولی کاری از دستمان ساخته نیست انگار همیاری و کمک و انسان دوستی در جامعه ی ما کمرنگ شده است.

ماده ی ۶۱ کار خانم مهوش شیخ الاسلامی هم برایم جرقه ای شد تا با این فکر کلی پیوندش بزنم و در نتیجه در فیلم همراه با POV یا نقطه نظر ادمی را داشته باشیم که ناظر اتفاقات تلخی می شود تلاش هایی می کند اما باز به همان صندلی ناظر بر می گردد و نمی تواند کاری بکند

 موضع او وضعیت طبقه ی ماست این سوال در فیلم مطرح می شود که اگر ما به یکی از این همه کانون حادثه در سطح جامعه نزدیک شویم مثلا اگر بدانیم که یک ادم نزدیک به ما قرار است مادرش اعدام شود چه کار می توانیم بکنیم ؟کلا بخش زیادی از فیلمهایم تابع یا بازتاب شرایط روز جامعه است و بازتاب افکار و دغدغه های ذهنی ام

حالا در مورد این ادمی که به شخصیت دختر در کانون حادثه نزدیک شده یعنی خانم رحیمی فیلمساز ،از نوع کاری را که برای او می کند هم در نظر دارید؟چون یکی از واکنش ها نسبت به فیلم این بود که خیلی ها از جمله امیر قادری می گفتند این نوع بحث درباره ی تعهد هنرمند و کاری که باید برای مردم بکند دیگر خیلی کهنه شده در واقع برداشتشان این بود که فیلم می خواهد بگوید ما باید مثل سحر رحیمی باشیم و مستقیم درگیر مسائل اجتماعی شویم نه این که مثل شوهرش سامان (شهاب حسینی )کنار بایستیم و تماشا کنیم

من این طور فکر نمی کنم که هر چیزی از قدیم مطرح شده،حالا دیگر کهنه است یا هر چه زیاد تکرار شده دیگر جای مطرح شدن از زاویه ای جدید ندارد به نظرم در نوشته ای از خود شما بود که می گفتید همه ی داستان ها گفته شده ولی شیوه های گفتنشان است که هر بار داستان تازه ای درست می کند



بله.یک چنین چیزی.البته خودم این را با تعابیری دیگر از بزرگان خوانده و در واقع دزدیده بودم!

به هر حال ما در دنیای امروز ،اتفاقا دوباره به همان بحث تعهد هنرمند از زوایای مختلفی نیاز داریم و باید طرح شود .ولی حالا ممکن است بیننده یا منتقدی بحث کند بر سر این که ایا این داستان ظرفیت طرح این موضوع را داشته یا نه این چیز دیگری است.هر حرفی می تواند قبلا بارها مطرح شده باشد اما در این مورد ،مهم این است که بببینیم فیلم همین موضوع تعهد و برخورد متفاوت سحر و سامان با ان را چطور نشان داده برای خودم از مر حله ی فیلمنامه ،مهم این بود که شخصیت مرد را اصلا بد نشان ندهم سامان خیلی ادم منطقی ای است اوست که پایش روی زمین است و اتفاقا درست می گوید که سحر انگار پایش روی زمین نیست و دارد خیال می بافد چون ارمانگراست.

این که سامان می گوید باید در این اوضاع دو دستی کلاهت را بچسبی و تله فیلمت را بسازی تا بتوانیم قسط خانه را بدهیم صد در صد قابل درک است .او یکی از همین ادم های معمولی جامعه است حتی بعضی از حرفهای او سحر را تکان می دهد مثلا می گوید کاری که از دست تو برای ملیحه (هستی مهدوی فر)بر می اید این است که بروی فیلم مستندی راجع به او بسازی تو کار دیگری از دستت بر نمی اید چون چیزی را نمی توانی عوض کنی

و حتی می شود این طور دید که تازه سحر رحیمی بتواند برای ملیحه و مادرش (الهام کردا)کاری هم بکند ،این فقط یک نمونه است که به طور تصادفی و ناخواسته در گیرش شده.بقیه ی موارد چه می شود؟یعنی اگر بخواهیم تصور کنیم که فیلم دارد می گوید ای اهل فرهنگ و هنر به جای شعار و نوشتن و ساختن ،بلند شوید و بروید برای این ادم های گرفتار کاری بکنید ،چنین معادله ای را در ان پیدا نمی کنیم.

ان جا که سامان در اخر فیلم به عنوان بهانه ای برای نرفتن به سر صحنه ی اولین روز فیلمبرداری اولین فیلمش می گوید :بهش بگو قصه مو گم کردم و منظورش فیلمنامه است در عین حال می تواند اشاره به این باشد که ما همه قصه هایمان را گم کرده ایم و نمی دانیم چه کنیم



در یکی دو فیلم دیگر امسال درباره ی همین موضوع دیه و تلاش برای فراهم کردن ان مثل انتهای خیابان هشتم هم درست همین پدیده مطرح می شود و تکان دهنده است که کلیه چه قیمت ناچیزی دارد...

اواسط نوشتن فیلمنامه سوت پایان بود که مستندی ساخته ی یک فرانسوی دیدم که ماجرای دو سه نفر از کسانی را که در تهران برای فروش کلیه به یکی از این مراکز انجام این کار رفته بودند دنبال می کرد موضوع خیلی تکان دهنده بود و من در طول تماشای فیلم همین طور بی وقفه اشک می ریختم .واقعا این مراکز وجود دارند و این ناچاری برای فروش کلیه هم قابل درک است.

این موضوعی است که واقعا در هر روز معمولی در لحظه های خیلی عادی که به اندازه ی اتفاق پیش روی سحر ،دراماتیک و خاص نیستند هم بارها برایمان پیش می اید مثلا در هر باری که پشت یک چراغ قرمز با این بچه هاب شیشه پاک کن یا کبریت فروش یا گل فروش مواجه می شویم حتی اگر روشمان این باشد که مثلا به هر کس معتاد نبود کمک می کنم (چیزی که از خیلی ها شنیده ام و مخالفش هم نیستم)ار نفر دوم یا سوم به بعد ،دیگر نمی دانیم چه باید بکنیم .درست چیست و غلط کدامست؟

حتی این که برخی تصور می کنند احساساتی نبودن فیلم یا استفاده نکردن از المان های احساسی مثل موسیقی و کلوزاپ هایی که واکنش ادم ها را در لحظه های عاطفی نشان بدهد برای بک جور متمایز بودن است .اصلا این طور نیست .دلیل این پرداخت و دکوپاژ در فیلم که تورج اصلانی به بهترین شکلی اجرایش کرد ،همان موضع شخصیت های طبفه ی متوسط است ببینید خود ما هم در هر یک از این موقعیت ها که مثال زدید همین وضعیتی را داریم که روش پرداخت فیلم ایجادش می کند.

یعنی مثلا خبر عجیب یا گزارش اماری از همین معضلات اجتماعی را می خوانیم یا می شنویم متاثر می شویم اما به هر حال از دور داریم نگاه می کنیم فیلم هم باید همین تاثیر را بگذارد یعنی بیننده را به گریه نیندازد در حالی که دارد بر او تاثیر می گذارد.



مثل دو سکانس بسیار موثر از این جهت که بخش های مورد علاقه ی من در فیلم هستند سکانس تعریف کردن اتفاق منجر به قتل توسط ملیحه با ان فضای چراغانی که ماشین در دلش می رود و سکانس رفتن سحر رحیمی و اتیلا پسیانی (طبعا با بازی اتیلا پسیانی )به خانه ی اولیای دم.

در نتیجه نمی خواستیم ملودرام به معنای اشک انگیزش کار کنیم .همان POV که ما داریم در مواجهه بااین طور مسائل ،مبنای کارم بود.



کمی از مسیر انتخاب بازیگران فیلم بگویید ،شهاب حسینی که این روزها در اغلب نقش های متنوع منفی و مثبت و «نه منفی نه مثبت»مثل همین فیلم «چون به شدت از واژه ی خاکستری پرهیز دارم»خوب متقاعد کننده است اما هستی مهدوی فر در نقش ملیحه با وجود سابقه ی اندکی که در سینما دارد ،خیلی مسلطتر از حد انتظار است گویا بقیه ی کسانی که به نظر نابازیگر می ایند هم مثل او پس زمینه ی تئاتری داشته اند .

دقیقا ،از تقریبا یک سال قبل که داشتم فیلمنامه را کار می کردم ،در هر تئاتری که می دیدم کاغذ و قلم دستم بود و اسم بازیگران مختلفی را یادداشت می کردم.ان موقع هنوز نمی دانستم هر کدام ممکن است دقیقا به کدام نقش قصه ی ی ما بخورد .به دستیارم گفتم که نمی خواهم نابازیگر به معنایی که مثلا در یک شب از دل شهر و خیابان پیدایشان می کردیم ،بیاوریم فکر کردم می شود بازیگران تئاتر را اورد که بعضا برای تماشاگر سینما صورت اشنایی ندارند و در نتیجه با بازی از جنسی دیگر مثل خود زندگی ،حتی مثل نابازیگر به نظر بیایند به این معنا که اصلا بازی نکنند .غزاله رشیدی که نقش دوست ملیحه را بازی می کند بازیگر خوب تئاتر است و فوق لیسانس بازیگری دارد.

در حالی که با طرز ادامس جویدن و حرف زدن کمی لاتی اش ،ادمی که نشناسد خیلی راحت می تواند او را با نا بازیگر اشتباه بگیرد.

نادر فلاحی بازیگر نقش مرادی (موتور سوار)هم با این که قبلا در فیلم بی پولی بازی کرده بود ،هنوز همین خصلت را برای تماشاگر دارد

حالا که این ها را گفتید می رسم به همان سوالی که مشکل اصلی من با فیلم است از فیلم کاملا می شود تشخیص داد که روی تمام جزییات کار شده ، ولی هر بیننده ای متوجه این نمی شود.خصلتی در فیلم هست که انگار می خواهد به طرز افراطی کارگردانی را مخفی کند تا حدی که حتی بعضی ها با وجود چشم حرفه ای ،نمی توانند در ان گذر بدون مکثی که فیلم دارد بعضی از ظرافت ها را ببینند انگار فیلم برای رسیدن به این بیان مستند وار بدون مکث دراماتیک گاهی حتی خودش را هم فنا می کند

مثلا در کدام مورد؟یا کدام صحنه؟ 

مثلا ان جا که سحر با عصبانیت به خانه می اید و از خرابی ماشین غر می زند سامان بعد از عذر خواهی و این ها دوباره می گوید ماشین چش بود؟سحر طبعا واکنشش این است که یک هو بایستد و با تعجب او را نگاه کند که یعنی عجب رویی داری.واکنش شهاب حسینی که می خندد و می گوید ببخشید هم همین را نشان می دهد اما فیلم خود سحر را نشانمان نمی دهد او پشت ستون اشپز خانه است و خیلی از بیننده ها اصلا نمی توانند حدس بزنند او چه رفتاری کرده که به این رفتار خجالت امیز شوهرش منجر شده.

خب همینش قشنگ است.

خب یک لحظه ی دراماتیک را از دست می دهیم

این که همه ی ان قسمت در یک پلان اتفاق بیفتند برایم مهم بود این سینمایی است که خیلی چیزها را با نشان ندادن نشان می دهد نه ان که این سینما را بدون ارتباط با داستان و موضوعم انتخاب کرده باشم .

توضیح دادم تناسب این روش با موضعی که من می خواستم ادم های فیلم به نمایندگی از تماشاگر در مقابل موضوع بگیرند چیست در واقع جذابیتش در همین است که تماشاگر ان رفتار را که نمی بیند بر اساس بقیه ی اجزای صحنه و موقعیت حدس بزند این سینمایی نیست که وقتی کسی ،کسی را صدا می زند ،تصویر بسته ای از نفر دوم نشان بدهیم که بایستد و در کلوزاپ برگردد و نگاه کند

می تواند در کلوزاپ نباشد و به روش سینمای معمول نزدیک نشود می تواند در همان کادر باز و نمای دو نفره میزانسن طوری باشد که ما سحر را هم ببینیم و کنش و واکنش ،طنز صحنه را شکل بدهد .

در سکانس هایی که لازم دانسته ام که عکس العمل ها دیده شود مثل ان صحنه ی حرف زدن سحر و سامان در کنار محل تصویر برداری کلیپ سیروان خسروی عکس العمل می بینیم .نمی خواستم بیش از حد به نمایش دادن همه چیز نزدیک شوم

منظورم فقط دکوپاژهم نیست نوعی لحن پیشبرد قصه را می گویم که گاهی موقعیت را با ایجاد توجه و تمرکز در تماشاگر منتقل می کند مثل همان صحنه ی خانه ی اولیای دم که با همان روش دکوپاژ ی گذرا هر بیننده ای را تحت تاثیر قرار می دهد .ولی در مواقعی این مکث نکردن و روش حذفی خیلی به ضرر فیلم تمام می شود مثلا نمی دانم چند درصد بیننده ها متوجه این نکته شده اند که سامان را در طول تماشای بازی های جام جهانی اخیر طرفدار المان و بعد که این تیم به فینال نمی رسد طرفدار هلند گرفته اید ان ادم منطقی با استدلال هایی که درباره ی لزوم حفظ خانه شان می کند نمی تواند ان قدر احساسی باشد که فوتبال یا تیم اسپانیا را دوست بدارد خب این ظرافت درجه یکی است و این اولین بار بود که بالاخره متقاعد شدم شما از فوتبال شناخت واقعی دارید

تازه الان ؟دست شما درد نکند!

ولی این در گذر بی مکث فیلم نا دیده می ماند من یا شما،نمی توانیم این توضیحات را ضمیمه ی فیلم کنیم بیننده که نگیرد انگار از اصل این نکته در فیلم نبوده.

این را قبول دارم که ریسک است ولی خب ،ببینید همین حالا داریم درباره ی این نکته ها بحث می کنیم پس معلوم است بالاخره دیده می شود ما تلاش کردیم همه چیز عادی و جاری و حتی تصادفی به نظر برسد برای رسیدن به این حالت حتی غیر از تصویر که قبلا گفتم در مورد صدا هم با اقای نظام کیایی همین کوشش را کردیم ادم ها خیلی بیشتر از شکل معمول توی حرف هم می پرند و این نوع دیالوگ گویی را معمولا صدابرداران ما قبول نمی کنند اما از نتیجه ی این ریسک راضیم

ریسک اصلیش البته سر سرمایه است در انتهای تیتراژ پایانی فیلم که دیدم«سرمایه گذار:نیکی کریمی»یاد برخی بازیگران قدیمی افتادم که مثلا در فیلم های معمولی حاضر می شدند و بعد مثلا کار شهید ثالث را تهیه می کردند این کمکی به چرخه ی بخش فرهنگی تر سینما بود.انگار ان نوع سینما دارد برای این نوع سینما خرج می شود.چنین توجیهی برای فیلم های معمولی کارنامه ی بازیگریتان دارید؟

به چشم توجیه بهش نگاه نکنید ولی به هر حال همه ی ان اندوخته رفت برای همین فیلم و من از این بابت خوشحالم .

می خواستم فیلم را همان شکلی که فکر می کردم بسازم و این اتفاق فقط با سرمایه ی خودم شدنی بود .اعتقاد و کوششم هم این خواهد بود که سوت پایان را به طور کامل اکران کنم و امیدوارم با همراهی تهیه و پخش فیلم این امکان به وجود بیاید چون فکر می کنم فیلم این قابلیت را دارد که هر تماشاگری را درگیر موضوعی تا این حد دراماتیک کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر