هیوگو اخرین اثر مارتین اسکورسیزی را دیدم و باید صادقانه بگویم یکی از بهترین فیلم هایی هست که در ستایش سینما و به نوعی زندگی و دوست داشتن ساخته شده،با این که سینما پارادیزو اثر تورناتوره یکی از فیلم های محبوب درباره ی سینما به شمار می رود ولی بعد از دیدن هیوگو به نظرم اسکورسیزی هم به موفقیت بزرگی دست پیدا کرده و فیلمی ساخته که حتی یک پلانش را نمی توان نادیده گرفت.
اسکورسیزی به خوبی سینما را روایت کرده،سینمایی که هم به هنر و ذوق فیلمساز احتیاج دارد هم به صنعت و هم مخاطبی که عاشقانه با سینما زندگی می کند،اسکورسیزی در هیوگو چه استادانه تاریخ سینما را عاشقانه بازگو می کند .
تکیه روی عنصر زمان و ساعت با هوشمندی به یکی از زیباترین موتیف های سینمایی تبدیل شده و یکی از جذابیت هایی هست که اسکورسیزی از ان بهترین کاربرد های ارجاعی را برده است .
دیالوگ شخصیت فیلمساز در فصل اخر هیوگو که می گوید پایان های خوش فقط توی فیلم ها اتفاق می افتند و پایان خوش هیوگو کنایه ی ظریفی هست که شاید اسکورسیزی به فیلم خودش می زند،چون هیوگو هم یک فیلم است !!
پایان خوش هیوگو به دل می نشیند،سینمایی که هنوز دوستدارانش عاشقانه دوستش دارند و این نه یک پایان خوش که شاید امیدی هست که اسکورسیزی در روزگار ما از مخاطبش دریغ نمی کند .