سه‌شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۹۳

یک مصاحبه ابانی با نیکی کریمی

نیکی کریمی در ابان ماه سال هشتاد و هشت مصاحبه ای با نشریه ایران دخت شماره ۳۶ انجام داده بود که با وجود گذشت چند سال از ان هنوز هم خواندن این گفتگو خالی از لطف نیست .


می گویند ان چه برای ما اتفاق می افتدرویاهایی است که از قبل داشتیم هر کس در بچگیش رویاهایی دارد و اگر شانس داشته باشد به همه ان رویاها یا اقلا بخشی از ان ها می رسد الان که شما ان دوران را به یاد می اورید وبا ان چه الان رسیده اید مقایسه می کنید چقدر  به رویاهایتان رسیده ایدو اصولا رویاهایتان بیشتر در چه زمینه ای بود؟

چیزی که می توانم بگویم،بیشتر از رویا علاقه ام به ادبیات بود.ادم وقتی زیاد کتاب می خواند تخیل می کند و خودش را جای ادم های داخل کتاب ها می گذارد.

این کاری است که من زیاد کردم و از همان بچگی خودم را جای شخصیت های کتاب هایی که می خواندم قرار می دادم .

از این همذات پنداری ها ،ادم های خاصی هم یادتان هست؟

نه ،همان ادم هایی که در کتاب ها می خواندم،من دوره های مختلفی را درکتاب خواندن گذراندم همه نوع کتاب می خواندم از شریعتی ،ال احمد ،طالقانی ،مطهری تا از داستان نویس های کلاسیک اکساندر دوما ،شکسپیر ،چخوف ،تولستوی داستایوفسکی ،خواهران برونته ،سامرست موام و دیگران.بنابراین همیشه مخلوطی از همه این ها بود وداستان هایی که خودم از  داستان های ان ها و شخصیت هایشان می بافتم.



ایا در  ان زمان اقتباس هایی که از اثار بزرگ ادبی می شد را هم پیگیری می کردید؟

بله ،خیلی فیلم می دیدم...





ایا این مربوط به موقعی بود که دغدغه تان فقط ادبیات بود و به چیزهای دیگری مثل بازیگری یا سینما توجه و نظری نداشتید؟

تا حدود دوران راهنمایی که اولین تئاتر را در  مدرسه کار کردم به بازیگری فکر نمی کردم و تازه بعد از ان تئاتر مدرسه را می چرخاندم ولی نه این که فکر کنم می خواهم بازیگری جدی را ادامه دهم .

فکر کنم وقتی علاقه به سینما جدی ترمی شود ،به خاطر جذابیتی که سینما دارد علایق دیگر کمرنگ می شود درست است؟

بله همین طور است ،البته من از همان ابتدا به سینما به شدت علاقه داشتم چون در خانواده ما ،مادر و پدر و همه خانواده ،دایما فیلم می دیدند و سینما در خانواده ما جایگاه مهمی داشت،تمام فیلم های کلاسیک را می دیدند و ما هم می دیدیم و دائم صحبت از هنرپیشه های تراز اول بود و خلاصه این که در خانواده ما سینما رل بزرگی را بازی می کرد ولی با این حال این طورهم نبود که من فکر کنم می خواهم بازیگر شوم اما در طول سال ها هیچ وقت علاقه ام به ادبیات کم نشد بلکه افزایش پیدا کرد.


ولی وقتی بازیگر شدید وارد چرخه ای شدید که بیشتر کشیده شدبه ان سمت .

دیدم ان همان چیزی است که به ان علاقه دارم یعنی تخیل کردن ولی هیچ وقت برایم کافی نبود

هنرهای دیگری را که قبلا به ان می پرداختید هنوز ادامه می دادید؟

مثل چی ؟

مثل عکاسی یا علاقه به داستان نویسی یا داستان نوشتن.
نه من هیچ وقت خیلی داستان ننوشتم کم و بیش نوشتم اما این نبوده که بگویم یکی از کارهایی بوده که روی ان تمرکز می کردم .

 عکاسی چطور؟

عکس می گرفتم،ترجمه می کردم که البته هر کدام به مرور زمان شکل گرفت مثلا از سال ۷۲ به بعد من به صورت منضبط و مستمر عکاسی کردم یا از زمانی که امدم اولین فیلمم را بسازم که همان فیلم مستند بود و پایه فیلمنامه اش را گذاشتم یا این که دو فیلمی که ساختم ،فیلمنامه هر دوی ان ها را خودم نوشتم یعنی این که شروع کارهای نوشتن من بود.

شاید همان موقع یعنی اوایل حرفه ای سینمایی شما مشخص بود که شما چندان توجه ویژه ای به نوشتن نخواهید داشت و هنرهایی که هر چه نزدیک به تصویر باشند بیشتر جذبتان خواهند کرد شما گرایش بیشتری به عکاسی داشتید و این هنر خیلی خیلی نزدیکتر است به سینما ،ضمن ان که در همان سال که با سارا دیگر سوپر استار شده بودید ،رفتید امریکا که طراحی لباس بخوانید این انگار یک دغدغه دیگری می طلبد و شما انگار داشتید کارهای حاشیه کارگردان شدن را می اموختید نه این که این رشته را بخوانید که مثلا طراح لباس شوید.

به جای طراحی لباس بگوییم طراحی بهتر است که من ادامه ندادم و برگشتم وقتی برگشتم یعنی در همان سال ۷۲ چند کار را با هم دنبال کردم یکی همین عکاسی بود یکی دیگر ترجمه و در همان سال ها بود که خاطرات مارلون براندو را ترجمه کردم این چیزی است که ادامه دارد و تا همین الان هم هر دو سه سال یک بار کتابی را ترجمه می کنم یعنی در کنار سینما و بازیگری یک سری کارهای دیگر را هم انجام دادم .

این کارها را به این عنوان که هنرمند بودن با هنرهای دیگرتان را بیشتر به رسمیت بشناسند انجام می دادید یا به ان احساس نیاز می کردید؟

من هیچ وقت به این خاطر که کسی چیزی را به رسمیت بشناسد کاری نکردم چون اصولا من به خاطر دیگران کاری را نکردم من به خاطر خودم  و علاقه ای که داشتم کار می کردم 

معمولا این طوری است که هنرمندانی که در یک رشته مطرح می شوند خیلی زود و در سنین پایین کار حرفه ای در رشته های دیگر را اغاز نمی کنند مگر این که مثلا قبل از هنرپیشه شدنشان شاغل به یک حرفه یا هنر دیگر بوده باشند مثل این که یک نفر داستان نویس یا عکاس بوده و بعد هنرپیشه شود و بعد از این هم این کار را ادامه داده اما شما خیلی جوان بودید که یک هنرپیشه خیلی مطرح شدید و با وجود ان که می توانستید خیلی مشغله های زیادی در سینما داشته باشید طوری که هیچ وقت به اصطلاح وقت سر خاراندن نداشته باشید ،می پرداختید به هنرهای دیگر و برای انها وقت می گذاشتید و حتی به صورت حرفه ای اقدام می کردید.

به خاطر این که همه این هنر ها را لازم و ملزوم هم می دانستم و فقط ان چیزها برایم کافی نبود و فکر می کردم که باید یاد بگیرم و ببینم و همه این ها مربوط به هم بودند.

ان موقع سینما را به صورت مجزا و به عنوان کارگردانی یا ساختن فیلم کوتاه تجربه نکرده بودید؟

نه البته فکر می کردم که در اینده می خواهم این کار را بکنم ،ولی هنوز شروع نکرده بودم موقعی که بازیگر شدم برای من مهم نبود که بخواهم پول در بیاورم یا این که خیلی مشهور بشوم ،برای من مهم این بود که خودم را بشناسم و این دغدغه اصلی من بود.می خواستم اگر استعدادی در زمینه ای دارم ان رابیشتر شکوفا کنم و در حقیقت توانایی های خودم را افزایش بدهم .

من نمی خواستم فورا به اخر خط برسم دلم می خواست بخوانم ،ببینم و تجربه کنم بنابراین باید عکس می گرفتم باید ترجمه می کردم و کار می کردم و می خواندم .

در دوره ای که شما در ان اوج می گرفتید فیلم ها ی مهمی ساخته می شد و بازی کردن و درخشیدن در ان ها نیازمند این بود که بازیگر اهل مطالعه باشد ایا این که علاقه شما به مطالعه و ادبیات ادامه پیدا کرد به این مساله مربوط نمی شود؟

خیر کسی که اهل مطالعه و ادبیات باشد هیچ وقت این عشق از وجودش بیرون نمی رود.

بازی در نقش هایی مثل سارا و پری با ان فضا و حال و هوا چه تاثیری در تکمیل شخصیت کاری و فکریتان داشت؟

این نقش ها ،نقش های عمیقی بودند که قطعا در همان راه خودشناسی و روند فکری من بودند و لذت بخش.

در ان زمان ایا هیچ وقت احساس می کردید به این که بازیگری مانع شماست برای این که راحتتر در این زمینه ها که دوست داشتید کار کنید؟

ماجرا این بود که خودم هم نمی خواستم تمام وقت خودم را صرف بازیگری کنم به خاطر این که فکر می کردم تا یک جایی خلاقیت دارد و من به دنبال چیزی بیشتر بودم 

اما به هر حال بازیگری که در اوج جوانی با بهترین کارگردان ها کار می کند و فیلم اولش ان قدر خوب و مهم است و بسیار هم پرفروش می شود و بعد بازیش دیده می شود ان قدر می تواند جذب شهرت و توجه شود که این جایگاه مثل یک سد جلوی بقیه هنرهایش بایستد.

نه من دچار این مسئله نشدم و خیلی راحت برای خودم ان را تحلیل کردم .

وهمان سال ها ترجمه مارلون براندو را اغاز کردید ایا این باعث موضع گیری های منفی دیگران و در مقابل شما نشد ؟همین الان که شما جایگاه تثبیت شده ای دارید در مقابل عکاسی کردن شما چیزهایی می گویند ایا ان موقع پالس های منفی به شما نمی رسید؟

نه من هیچ نقد منفی را در ان زمان نخواندم ضمن ان که من هیچ وقت در زندگیم به این چیزها اهمیت نمی دادم و هنوز هم همین حالت را دارم هر کسی در هر موقعیتی وقتی کاری را انجام می دهد یک سری موافق و دارد و یک سری مخالف و این یک چیز طبیعی است.

پس این که روی کارتان متمرکز باشید و به نظرات احیانا منفی دیگران توجه نداشته باشید چیزی نیست که در دراز مدت به دست اورده باشید بلکه جزء خصیصه های خودتان بوده که از اول داشتید.

بله همیشه همین طور بوده ،من همیشه سعی کردم کاری را که فکر می کنم درست است انجام بدهم،این واقعیت است که این چیزها هیچ وقت برای من مهم نبوده و می دانم که کشور ما کشور ویژه ای  است و این قضیه وجود دارد.

بنابراین مهم نبود که چه می گویند یک سری ادم صاحب نظر هستند که نظرشان برایم مهم است اما بقیه نه،من همیشه اهل تجربه هستم و کاری می کنم که به ان باور دارم .

شما همان موقع تقریبا هر سال کاندیدای دریافت جایزه بهترین بازیگر می شدید اما جایزه را می دادند به کسان دیگر ،ایا این برنمی گشت به بقیه کارهایتان و این نتیجه موضع گیری دیگران نبود؟

نمی دانم ،به هر حال این چیز عجیبی بود که ان زمان اتفاق می افتاد شاید من بیشتر از ده بار کاندیدا شدم اما جایزه نگرفتم و این قضیه یک جورایی جالب شده بود و دیگران هم می پرسیدند چرا؟

گفتید عکاسی را از سال  هفتاد و دو شروع کردید ان سال دقیقا چه کار کردید؟رفتید یک دوربین حرفه ای خریدید؟

دقیقا

قبل از ان در این زمینه چکار می کردید؟

مثل همه مردم که می روند عکاسی می کنند من هم کار می کردم اما بعد از سال هفتاد و دو قضیه فرق کرد.من به سفر می رفتم بر ای ان که به صورت متمرکز فقط عکاسی بکنم و واقعا به صورت جدی پرداختم به عکس .

اولین جایی که به صورت جدی و حرفه ای رفتید به ان جا و عکس گرفتید کجا بود؟

در منطقه تفرش زیاد عکاسی کردم و همین طور کردستان ،یادم است که اولین جاهایی که در ان ها عکاسی کردم این جاها بود.

گویا تفرش زادگاه اجدادیتان هم هست.

بله همین طور است.

بیشتر به خاطر این که عکاسی از طبیعت انجام بدهید ان جا می رفتید؟

بله به این خاطر که ان جا Land Scape زیادی دارد،افق دارد و دران افق، ادم می تواند خوب عکاسی کند.




اما در شهر این حالت نیست.

بله من هیچ وقت در شهر عکاسی نکردم .

چرا ؟به این علت که راحت نبودید؟

من برای عکاسی افق لازم دارم ،علاقه ام در عکاسی به دیدن افق است و ان موقع بیشتر این حالت را داشتم،البته بعدا خیلی عکاسی پرتره کردم و فضای تجربی و کانسپچوال و این چیزها را هم تجربه کردم اما شروع من با طبیعت بود.

می خواستم بدانم شما به خاطر شهرتتان نمی توانید به راحتی در اجتماع بچرخید و عکاسی اجتماعی کنید.

عکاسی اجتماعی نکردم ولی بارها عکاسی موردی را انجام دادم و یک عالمه عکس از برگ در کوچه ها دارم،در تهران خیلی عکاسی می کنم ،عکاسی رخدادی اجتماعی را خیلی دوست دارم خیلی هم می بینم اما خودم علاقه ای به کار در این زمینه ندارم.

اما جالب است که دغدغه شما در فیلمسازی سینمای اجتماعی است و این را در فیلم هایی که ساخته اید هم نشان داده اید.در فیلم چند روز بعد دغدغه و علاقه شما به عکاسی مشهود است و ضمن ان که دو کارکتر اصلی ان فیلم عکاس هستند ما گرایش به عکس و عکاسی را در پلان های زیادی از فیلم ها می بینیم .

ان فیلم در مورد ادمی است که گرافیست است بنابراین نسبت به دنیای اطرافش دید بصری و زیباشناسی دارد او می رود در یک جایی می ایستد و تهران را نگاه می کند چون خودش عکاس است می رود عکاسی می کند بنابراین باید هم این تصاویر را در فیلم ببینیم .




این نقش را خودتان بازی کردید و طبیعتا وقتی که داریم از دید ان کارکتر تصاویر را می بینیم این حالت هست ضمن ان که جاهایی که خود او را هم در تصویر می بینیم همین حالت است یعنی این نگاه غالب کارگردان است نه ان کارکتر که گرافیست است یعنی ادمی که از بیرون دارد نگاه می کند هم همین حس را دارد که دید بصری در این فیلم مهم است.

بله ما می خواستیم این قضیه در بیاید.

و جاده هم در ان فیلم و هم در عکس های نمایشگاهتان خیلی حضور جدی دارد.

بله همین طور است.

علاقه تان به عکاسی باعث شد که کارکترهای ان فیلم را عکاس انتخاب کنید؟

بله فیلمنامه را خودم نوشته ام،بنابراین با توجه به این مسئله و با توجه به قصه ان کارکترها عکاس و گرافیست انتخاب شدند تا قصه پیش برود.

این که این کارکترها عکاس بودند به خاطر علاقه تان به عکاسی بود یا محملی بود برای نشان دادن دغدغه های اجتماعی ؟

همان طور که گفتم ادمی است که دغدغه هایی دارد و دید و زیباشناسی دارد و ان را با عکس گرفتن ان شخصیت نشان دادم .

در فیلم علاوه بر ادای دین به عکاسی جاهایی هم هست که به نظر می رسد تحت تاثیر هایکو هستید که خودتان یک کتاب از ان را ترجمه کرده اید.

دقیقا ،به خصوص من موقعی که چند روز بعد را می ساختم تازه ان کتاب را ترجمه کرده بودم و بنابراین خیلی تحت تاثیر تصاویر ان بودم برای ماها که فیلمسازهای سفارشی نیستیم و فیلم های خودمان را می سازیم همه مان تحت تاثیر چیزهایی هستیم که در جامعه دارد اتفاق می افتد و تاثیر این اتفاقات یا ان چه که می بینیم و کشف می کنیم در فیلم هایمان دیده می شود.

برای شما سینما برایند همه چیزهایی است که در زمینه هنر های دیگر می دانید و تجربه کرده اید.درست است؟

بله همین طور است ،همه ان چه که درک و کشف کرده ام وقتی که دارم فیلم می سازم به کمکم می اید.

در فیلم چند روز بعد ان قدر دغدغه هایتان در نشان دادن تصاویری مجرد و چشم نواز زیاد است و همین طور دغدغه و نگاه ویژه تان به ادبیات ان قدر ملموس است که وقتی می خواهید یک نکته اجتماعی را مطرح کنید به نظر شعاری می اید مثل جایی که شخصیت اصلی فیلم با ماشینش از پارکینگ بیرون می اید و با واکنش تند یک مرد راننده مواجه می شود

این ها اتفاقاتی است که در جامعه ما می افتد،این ها الودگی های شهری است که برای هر ادمی  چه مرد چه زن به وجود می اید شما ممکن است از خانه تان بیرون بیایید و ان جا با یک روانی مواجه شوید که چنین برخوردی با شما داشته باشد.

این نگاه خیلی تلخ نیست؟

تهران خیلی بیشتر از این ها تلخ است،البته من خیلی دلم نمی خواهد راجع به فیلم هایم توضیح بدهم اما این همان چیزهایی است که به نظرم رسید باید نشان بدهم نخواستم خیلی راجع به چیزهایی صرفا شیرین حرف بزنم و برای همین است که این شخص عکاسی می کندو اوقاتی از روزش را با دیدن زیبایی ها می گذراند.

اولین نمایشگاه عکسی که در ان شرکت کردید اکسپوی عکس تهران بود با ان ماجراها که همه در جریان هستند شما بلافاصله که نه چندی بعد یک نمایشگاه انفرادی برگزار کردید ایا این باز هم از روح ماجراجو که نه ،مبارزه جوی شما سرچشمه می گیرد؟

نه اصلا به ان داستان ها ربطی ندارد.من می خواستم عکس هایم را نشان بدهم واکنش هایی که ان جا اتفاق افتاد هم مهم نبود شما هر کاری که بخواهید بکنید مردم بالاخره یک چیزی می گویند حتی اگر بروید گل فروشی باز کنید چهار نفر ادم که اگاه نیستند و به قول خانم گلستان انحصار طلب هستند می ایند چیزی می گویند و این اصلا اهمیتی ندارد.

استارت این عکس ها از کی خورد و قدیمی ترین عکسی که این جا دارید مربوط به چه سالی است ؟

فکر می کنم همان سال هفتاد و دو .

ایا نوع نگاه شما با اخرین عکس از شما که در این مجموعه امده فرق می کند؟

این عکس ها تقریبا مربوط به چند سال پیش است ،عکس هایی که جدیدا دارم کار می کنم متفاوت هستند و حتما ان ها را در یک نمایشگاه دیگر ارائه می کنم.

ان عکس ها دیگر طبیعت نیستند .

در عکس های این مجموعه نگاهم به طبیعت تغییری نکرده،البته الان دارم در یک سری از عکس ها به صورت موضوعی روی طبیعت کار می کنم که کاملا متفاوت است ولی اگر بخواهم لنداسکیپ کار کنم باز هم می روم در طبیعت و کار می کنم طبیعت خیلی جای کار دارد و ادم خیلی می تواند در ان چیزهای جدیدی را مطرح کند.

چرا سیاه و سفید؟

فکرم این طور بود که به نظرم سیاه و سفید بهتر می توانست دیدگاهم را نشان بدهد.

اما طبیعت رنگارنگ است وقتی سیاه و سفید کار می کنید خیلی رنگ های دیگر  را از دست می دهید

ان یک مقوله دیگر است،عکس رنگی یک سری ویژگی های دیگر دارد من در این نمایشگاه بخشی از طبیعت را که مربوط به کنتراست و های لایت می شود را دوست داشتم و روی ان کار کردم این یک بخش از عکس های من است که دارید می بینید من سری های مختلفی عکس دارم که در نمایشگاه های بعدی می بینید.

می توانید بگویید برنامه بعدیتان در عکاسی چیست؟

نه دقیقا ،بماند برای بعد،شاید سری های مختلف عکس هایی را که کار کردم را در یک نمایشگاه ارائه کنم .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر