پنجشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۵

بررسی تطبیقی «عروس» و «هامون» از نگاه حمید رضا صدر

بعد از اکران فیلم سینمایی «عروس » با  بازی نیکی کریمی ،ابوالفضل پور عرب و دیگر بازیگران ،«حمید رضا صدر»در تحلیلی به بررسی تطبیقی فیلم «عروس » به کارگردانی بهروز افخمی  و «هامون » به کارگردانی داریوش مهرجویی  پرداخت که در شماره صد و دوازده ماهنامه فیلم در سال هزار و سیصد و هفتاد منتشر شد،هر چند از اکران این دو فیلم بیشتر از دو دهه می گذرد ولی شاید بازخوانی دوباره ی این مطلب خالی از لطف نباشد، در این فیلم نیکی کریمی نقش «مهین» و ابوالفضل پورعرب نقش «حمید» را بازی کردند. 
                                                                         


«در صحنه پایانی فیلم عروس (بهروز افخمی، ۱۳۶۹)مرد درون اتومبیلش برابر یک تونل به انتظار می ایستد وبه تیرگی مقابلش نگاه می کند ،جدا از همسر و فراری از قانون.

کودکی در اتومبیل روبرویی نقابی به چهره می زند و بعد ان را بر می دارد و همه نکته اینجاست که به رغم ان تنهایی و این انتظار ،این مرد ادم دیگری محسوب می شود،ادمی دور از خنده های مستانه ی فصل افتتاحیه در اتومبیل عروس.

و دریک جمع بندی ،نوعی پایان خوش با طنین نور و روشنایی درونی برابر تونل تاریک در پناه اشک های جاری شده بر گونه مرد و ان تبسم های تلخ ،ارامش و رهایی پس از همه ان شکنجه ها .





اما پیشترها فصل پایانی «هامون» (داریوش مهرجویی ،۱۳۶۸) را دیده ایم ،فصلی به غایت تلخ و سیاه ،جایی که مرد رانده شده از خانه ،خانواده و جامعه به اغوش مرگ می رود ،رفتن به نوعی نیستی با جلوه نوعی هیچ گرایی ،دور از تمام فلسفه بافی های مورد اشاره در سراسر فیلم که مرد را به جایی نرسانده اند .

فیلم «عروس » با امید پیوند مجدد زن و مرد تمام می شود و هامون با دل کندن از تمام پیوند ها،مرد در عروس با ان جامه سپید به نشانه تطهیر ،در اتومبیلی ابی رنگ ،به نشانه پاکی ،می نشیند و می رود تا اغازی دوباره داشته باشد ،در سوی دیگر ،هامون جامه اش را دراورده ،حلقه ازدواجش به نشانه پیوند های انسانی را به دور افکنده و به دریا می زند...اما گویی همه این ها به دور روی یک سکه می مانند .

حدیث دو ادم سرگشته و خودباخته در دنیای اشفته ای که قواعدش انان را به بند کشیده ،قصه دو مرد که یکی می تواند خودش را پیدا کند و دیگری نمی تواند ،یکی به رستگاری می رسد،یکی تباهی ،یکی به زندگی ،یکی به مرگ و برچنین بستری با توجه به اشتراک نشانه های به کار رفته در دو اثر،ناگزیر باز می گردیم به نوعی قیاس نسبی در زمینه ی طرح شده.

«عروس » ،تجدید دیداری است با ادم ها ،مکان ها و رخدادهای اشنای هامون ،قوام گرفتن روابطی با حال و هوای ظاهراً ویژه در دایره تکرارهای سینمای ایران که می رود تا حکایت خود را پیدا کند.



جایی که با گذر یک ساله از نمایش «هامون » ،«عروس » هم به  توفیقی در همان ابعاد  دست می یابد ،دو فیلم تاثیر گذار بر جریان سینمای تجاری ایران از یک سو و تعیین کننده در جهت شکل بیان روابط و ترسیم وقایع از سوی دیگر و در هر دو مورد به تعبیر گذر از محدودیت های متداول در عرصه ی روابط زن و مرد و به خصوص ترسیم زن بر پرده ،موردی که برای سینمای امروز ایران و طبعاً تماشاگرش،تجربه ای نو و متفاوت می نماید،بنابراین شاید تکرار برخی نشانه ها را هم باید ناگزیر قلمداد کرد.

می توان همه چیز را با نزدیکی فراوان شخصیت دو مرد و بعددو زن «هامون » و «عروس » اغاز کرد،از این که شخصیت اصلی هر دو اثر ادم اهل فرهنگ به معنای قراردادیش ،معرفی شده اند .

ادم عصر نو و به تعبیری روشنفکر ،مانند مرد در «هامون » که فلسفه می خواند ،رساله می نویسد و همیشه باری از کتاب به دوش می کشد و یا مثل مرد در «عروس » که اهل تئاتر است و بازیگر .

و بعد توسل به همین وجه فرهنگی کوچک و محدود در باب ترسیم اشنایی و مراوده ی زن و مرد،ملاقات زن و مرد در هامون ، در یک کتابفروشی برگزار می شود با اشاره صریح به رد و بدل کردن کتاب و در «عروس » دیدار نخستین در یک سالن تئاتر است .

پس از ان وجه روشنفکری قضیه در حد اشاره به نام هایی خاص مثل «کی یر که گارد»در هامون و «مکبث »در عروس متوقف باقی می ماند،جنبه های فرهنگی که به صورت نه چندان تدریجی،بیرنگ می شوند و در انتها هم اثری از اثارشان به جای نمی ماند .

دو شخصیت اصلی هر دو فیلم بدل به هیولاهایی می شوند که تیغ از نیام کشیده اند و افتاده اند به جان خود و دیگران ،مرد در هامون به روی زنش سلاح می کشد و در پایان به خودویرانگری اشکاری دست می زند ،مرد در عروس رهگذری را به استانه مرگ می فرستد،ان موتور سوار را مصدوم می کند و به پدر همسرش حمله می کند .



گویی همان نقاب هیولاگونه انتهای اثر بر چهره کودک ،پیشترها با این دو عجین شده ،زبانه کشیدن جنبه های شیطانی دو ادم که روزی روزگاری منطق و احساسی داشته اند ،از این باب، هر دو اثر از روشنفکر امروزی، قامتی سیاه و تباه شده را به تصویر می کشند.

و بعد نگاه کنیم به شخصیت زن در هر دو فیلم که برخلاف نمونه های جاری سینمای ایران و زن سنتی این سینما ،موضع برتری نسبت به مرد می یابد ،زنی که حق مالکیت مرد نسبت به خود را بر حسب قراردادها ،نادیده می گیرد و مرزهای در انقیاد مرد بودن را نیز به تبع ازدواج پشت سر می گذارد و راه خودش را دنبال می کند و همین جا نشانه های ظاهری او مثل چهره ارایش کرده و جامه عروس به نمایش در می ایند .

هر دو فیلم بر حضور زن در جامه عروس تاکید فراوان دارند ،زن در فیلم هامون یک جامه عروسی عرضه می کند که مشتریش ان را نمی پذیرد و او همین جامه را در فصل رویا ،کابوس انتهایی فیلم به تن کرده و برابر مرد به نمایش می گذارد ،که مرد را در همان کابوس تلخ رها می کند و دست در دست دیگران در کرانه ساحل گم می شود .





جامه عروس در حدود نیمی از فیلم عروس بر تن زن است و اصلی ترین نشانه فیلم است که در عین ظاهری چشم نواز ،مرد را به خشونت و تباهی می کشد ،عملکردی بیش و کم یکسان برابر مرد
حتی اگر زن در هامون قامت مادی گرایانه اش را حفظ کند و برای همیشه از مرد دل کند و در عروس به واکنشی ناروشن در قبال حادثه رخ داده ،دست زند و مرد را در پی خود روان سازد .

در هر دو فیلم،زن برخلاف مرد به خانواده ای متمول تعلق دارد و چنان مشابه که گویی از یک خانه و خانواده امده اند ،در هامون ،مادر مهشید ،بدون شوهر به مخالفت با مرد به پا می خیزد و در عروس،پدر مهین ،بدون همسر به مقابله جوان می رود.

دو نفری که همیشه و همه جا ،صریح و اشکار به جنبه های مادی زندگی ،اشاره می کنند و مرد را به این عرصه فرا می خوانند و دو مرد می مانند و خانه ان ها که جلوه تجمل و مادی گری می شود.





دو غریبه که خارج از ان خانه و خانواده ،طبقه باقی می مانند،مرد در عروس به زور وارد ان خانه می شود و در هامون به نشانه اعتراض ان را ترک می کند اما مادی گرایی و ظاهر گرایی حاکم بر همه چیز می شود،دوشخصیت اصلی را با خود می برد ،تا دورها .

 در حقیقت و به تعبیری،زن در هامون و عروس تبلور همه مادی گرایی حاکم بر روابط می شود .


و ناگهان به همان دو ادم اهل فرهنگ نگاه می کنیم که تن داده اند به کاسبی و دلالی و هر دو فیلم در زمینه های پزشکی و درمانی ،مرد در هامون به فروش الات و ادوات پزشکی دست می زند و در عروس به خرید و فروش دارو در بازار ازاد و حضور دربیمارستان در هر دو اثر ،فصل خون گرفتن از هامون و روانه ساختن ان مصدوم به بیمارستان در عروس از ان جمله اند.

حالا راحتتر می توانیم به جنبه های مشابه بیشتر عروس با هامون اشاره کنیم،جزییات ظاهراً کوچک که اما قابل توجه نشان می دهند،مثل قضیه ی مرد،اب و اینه .

در هر دو فیلم ،دو شخصیت اصلی پس از استحمام با جامه حمام جلوی اینه می ایستند ،به خودشان نگاه می کنند و خود را دشنام می دهند،با کلماتی بیش و کم مشابه .

خل بازی های دوست داشتنی که پیشترها دو زن را شیفته خود کرده و پس از ان تماشاگر را،ادم هایی که ورای غوغاهای درونیشان ساده و صمیمی به نظر می ایند،اما همه ان شوخی ها و سرخوشی ها هم نهایتاً به پوزخند گرفته می شوند و حتی واکنش های ان دو،برابر رخدادهای ساده نیز به تنشی غریب می رسند.

مثل قضیه مرد و اتومبیل و ان تعقیب و گریزها ،مرد در هامون برای رسیدن به پارکینگ با همکارش در خیابان ها به رقابت بر می خیزد و ناموفق می ماند و در عروس،سر در پی ان اتومبیل غریبه گذاشته و حادثه اصلی فیلم را رقم می زند.

حالا می توان به تغییر مکان وقایع در دو فیلم هم اشاره کرد ،جایی که دو شخصیت اصلی دور از دل شهر تب زده به سوی مکانی واحد می روند ،به سوی شمال ،جاده های اشنا ،کوه و جنگل،کادرهای چشم نواز همراه با موسیقی انتخابی خود ان ها و اشاره مستقیم به نوار کاست،از باخ در هامون تا فیل کالینز در عروس با مایه درونی «بهشت گمشده » .

و تکرار فصل نزدیک شدن به لبه پرتگاه در عروس ،مثل هامون ،همچنین سقوط و غربت مرد در برابر دریا بر حسب قراردادی از ترکیب فرد،دریا در هر دو فیلم .

مرد در هامون به اب می زند و هم چون جسدی روی اب شناور می شود و در عروس با تن مجروحش بسان یک نعش،در ساحل بی حرکت باقی می ماند .

چنین تغییر مکانی در عرصه وجوه مذهبی اثر نیز به کار می رود و اساسا هم در رویارویی زن و مرد .

جایی که در هامون به زیارت می روند و بعد فصل غذا خوردن در کبابخانه سنتی را برگزار می کنند و در عروس ملاقات دوباره شان را در مجلس عزا انجام می دهند ،همراه با درست کردن غذا در یک حیاط قدیمی ،سنتی ،در هر دو فصل جامه های سیاه و نگاه مشتاق موکداً به چشم می خورند.

همخوانی قضیه فرشته نجات ،این مجموعه را کاملتر می کند ،حضور پررنگ علی عابدینی در هامون و سعید در عروس،به عنوان شخصیت های کلیدی در چنین قالبی معنا دارد ،ادم های مهربان و دوست داشتنی که هر دو مذهبی هستند و روح خسته و اشفته مرد را به ارامش فرا می خوانند و در کار جنبه های مذهبی ،در جهت جدایی گزینی این دو نفر از دیگران ،مشاغل ان ها با وجه سازندگی و تولید معرفی می شوند،مشاغلی دور از حرفه دو شخصیت اصلی.

علی عابدینی حرفه مهندسی را دنبال می کند و بر فراز ان ساختمان نیمه تمام قرار می گیرد و سعید در عرصه کشاورزی در وسط ان مزرعه ی سرسبز،دو نفری که قواعد زندگی امروزی را رعایت نکرده اند، ادم های دل کنده از شهر بزرگ و همه ان مظاهر مادی گرایانه اش و نگاه کنیم که چگونه باز هم برخلاف دو شخصیت اصلی بدون زن و همسر هستند و اما این تنهایی ان ها را به دلمردگی و انزوا نکشانده و در این بستر زخم پذیر نشان نمی دهند.

و از همین جا می توان به تفاوت پایان دو فیلم هامون و عروس نقبی زد،مرد در فیلم هامون سر در پی مراد می گذارد و به او نمی رسد،عابدینی درون ان اتومبیل،در شهر و بر فراز ان ساختمان،در شمال،دور از دسترس باقی می ماند و درون خود مرد.

در حالی که مرد در فیلم عروس پس از رخداد تصادف،سهل و اسان سعید را پیدا می کند و در انتها نیز،در بازگشتی دیگرگون ،دست در دست او می گذارد و با اتومبیل ابی رنگ او در برابر ان تونل قرار می گیرد.

بنابراین و بر حسب تمامی موارد ذکر شده ،عجیب هم نیست که نام شخصیت اصلی دو فیلم یکی می شود،حمید.

و طبعاً مبتنی بر شکل پایانی دو اثر،با دو نام خانوادگی متضاد ،هامون و خوشمرام .

هامون به معنای صحرای بی درخت ،جایی پست و نهایتاً برهوت،درست مثل« حمید هامون» به اخر خط رسیده،پس از یک عمر جان کندن و به قول خودش کسی نشدن و به جایی نرسیدن،برهوتی مثل ان خانه خالی خاک گرفته یا ان رودخانه کثیف شهری که کنار ان می نشیند و یا همان سفره رنگین فصل پایانی کرانه ساحل که طوفان باد ان را با خود به دوردست ها می برد،همچنان که نزدیکان او را .

و اساسا برخلاف «حمید خوشمرام »که از نشیب به فراز ،از سیاهی به سپیدی و از شر به خیر می رسد و معنای نام خانوادگیش را حفظ می کند و همان گونه که گفتیم حصول به نوعی پایان خوش نه چندان اشکار در عروس ،در حالی که پایان فیلم هامون و فصل نجات مرد و اوردنش به درون قایق تا حد یک پایان تحمیلی پایین امده است ،هر چند که باز هم کورسوی امیدی نیست و تلخی قضیه همه چیز را در برگرفته است.

البته می توان این مجموعه را در هم ریخت و جابه جا کرد و به نکات دیگری رسید ،مثلا این که عروس را نوعی جوابیه ،واکنش یا ارائه طریق برابر هامون سرخورده قلمداد کرد و مباحثی چون جهان بینی دو فیلمساز را مبتنی بر مواردی که در فیلم هایشان طرح کرده اند،کاوش کرد.

یا این که تماشاگر کنجکاو احتمالی با جابجایی رخدادها ،مانند خود دوفیلم،رابطه دختر و پسر جوان فیلم عروس را مقدمه رابطه زن و شوهر فیلم هامون محسوب کند و سایر قضایا .

و یا این که به برجسته ترین فصل مشترک دو فیلم برگشت ورای همه ان جزییات برشمرده و تفاوت های مقدمه و موخره،به این که دو فیلم چه انعطاف پذیری قابل توجهی برابر دیدگاه های مختلف و سلیقه های متفاوت نشان می دهند،به این که هر کس با دیدگاه  و سلیقه شخصیش وارد سینما شده و بیش و کم جوابش را هم گرفته است .

امیزه ای از مرگ و زندگی ،عشق و تنفر ،خوبی و بدی ،خدا و شیطان ،طبیعت و شهر و موسیقی و رنگ ،جایی که همان جهان بینی احتمالی مورد نظر در پس این امیزه و همه رنگ و لعاب های ظاهری،تماشاگر را به قلمروی دور از ان جهان مورد نظر می کشاند .

نتیجتاً  ما می مانیم و استقبال کنونی تماشاگر از این دو فیلم و احتمالا نمونه های مشابه بعدی که بعید است در راه نباشند.»


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر