با وجود گذشت بیشتر از دو دهه از اکران فیلم سینمایی «پری»، ولی هنوز هم این اثر به یادماندنی جایگاه مهم و ارزشمندش را به خوبی حفظ کرده ،پری با نقش افرینی تاثیرگذار نیکی کریمی و کارگردانی هوشمندانه داریوش مهرجویی در سال هفتاد و چهار به موضوع گفتگویی جذاب با نیکی کریمی در مهرماه ۱۳۷۴ (شماره ۱۷۸) ماهنامه فیلم تبدیل شده بود،این گفتگو توسط نغمه ثمینی مجید اسلامی ،فردین صاحب الزمانی با نیکی کریمی انجام شده که بازخوانی دوباره اش بعد از این همه سال به نظرم جالب رسید.
با توجه به این که فیلم سینمایی پری اقتباسی از داستان «فرانی و زویی» اثر سالینجر است دربخش هایی از این گفتگو به مقایسه ی فیلم با داستان پرداخته شده و همین طور موضوع بازیگری در سینما مورد بحث قرار گرفته و در مجموع حاصل ان گفتگوی خوب و جذابی است.
فردین صاحب الزمانی:چقدر با پری احساس نزدیکی می کردید؟
نیکی کریمی :خیلی ،پری دختری است که از لحاظ مالی ،خانوادگی و تحصیلی هیچ مشکلی ندارد،اما ناگهان تلنگری به ذهنش خورده که ان هم حتما به خاطر همان کتاب سبز است که به دستش رسیده ،چیزی که توی فیلمنامه برایم جالب بود ،شک بود ،چون شک باعث جستجو می شود یعنی این دختر مثل همه ی ماست خیلی جوان ها این شک را دارند .
همه ی ما سعی می کنیم به یک چیزی خودمان را ببندیم این شک باعث می شود برویم کتاب بخوانیم ،فیلم ببینیم ،حس کردم که حرف خودم است .
پاسخ به این سوال که زندگی چرا هست ؟هدف از زندگی چیست ؟وقتی فیلمنامه را می خواندم در هر صفحه احساس می کردم که دارند پری را خفه می کنند و دلیلش این است که او دستاویزی برای زندگیش ندارد،با دیگران مشکل دارد و هیچ کس نیست که به او حرفش را بزند .
این موقعیت خیلی برایم ملموس بود و لزومی نمی دیدم درباره اش تحقیق کنم ،کتاب هایی هم خواندم ،اتفاقا خودم هم در سال اخر دبیرستان نمایشی به نام «فروغ» داشتم و کار کردم،درباره دختری که مشکل داشت و نمی توانست چطور حرف خودش را به اطرافیانش بفهماند.
پری هم دختر خاصی است که این کتاب ،او را به فکر انداخته ،البته برای من هم مسئله کتاب جالب بود چون من هم همیشه از بچگی کتاب می خواندم و این برایم خیلی اشنا بود .خودم این مسئله را با کتاب« اسارت بشری» سامرست موام داشتم ،یعنی همین که یک کتاب می تواند این قدر تاثیرگذار باشد.
مجید اسلامی : یعنی اتفاقی که در فیلم با کتاب «سلوک» می افتد که البته با این اسم مشکل دارم و فکر می کنم خیلی رو است که به ان درشتی رویش نوشته می تواند داستایوفسکی یا مثلا کافکا باشد ؟
نیکی کریمی :این کتاب در مورد یک زائر است ،ادمی که مسئله اش کمی فراتر از یک ادم عادی است ،در کتاب سالینجر یک زائر روسی است و اینجا زائری است که برای زن و برادرش یک اتفاق هایی افتاده ولی اصل مطلب همان جایی است که پری می گوید من دنبال ان ادم بزرگ می گردم،یعنی یک نقطه اتکاء در زندگی .
پری به دنبال چنین چیزی می گردد که در زندگیش ندارد و همان است که داداشی می گوید تو به بازیگری روی بیاور و نقطه اتکای تو ان باشد ،یعنی پری تا اینجا زندگی اش عادی بوده .به فکر می افتد که چرا اسد خودش را کشت ؟و روی میز تحریر اسد کتاب را پیدا می کند و احساس می کند راه درست این است.
مجید اسلامی :یعنی پری پس از خودکشی اسد دچار این بحران شده یا ان طور که اطلاعات فیلم می گوید مثلا تا یک ماه قبل خیلی حاد نبوده ؟او چطور می توانسته با منصور سر کند؟در حالی که در داستان سالینجر ،فرانی و لین انگار ظاهرشان از یک جنس است هر دو دانشجوهای شلوغی هستند...
نیکی کریمی :زویی هم می گوید یادم نمی اید فرانی و لین با هم دوستند چون با هم تناسبی ندارند،در حالتی هم که پری دارد ،نمی تواند هیچ کس را تحمل کند ،یعنی فکر می کند هیچ کس جز اسد نه حتی صفا نمی تواند حرفش را بفهمد.
مجید اسلامی :گفتید داستان ها را پس از فیلم خواندید ،احساس نکردید اگر قبلا خوانده بودید تلقیتان فرق می کرد؟
نیکی کریمی :داستان را که خواندم ،دیدم مهرجویی همان تلقی را به من داده بود ولی من وقتی با فیلم مقایسه کردم به نظرم یک چیزهایی توی پری جالب بود ،از جمله مسئله درهای بسته فیلم است که پری را در همان حالت خفگی کابوس اول فیلم قرار می دهد،چون به هر جا می رود درها بسته است...
مجید اسلامی :یعنی بحران این جا تجسم فیزیکی پیدا کرده...
نغمه ثمینی :اوج ماجرا هم در اخر فصل اصفهان است که وقتی می خواهد برگردد همه جا در می زند و درها بسته است ...
نیکی کریمی :یعنی مثل همین است که کسی نمی فهمدش،تنها جایی که درها باز است و می تواند برود،جایی است که روحش می تواند برود مثل بالای ان گلدسته ،وقتی کتاب را خواندم ،دیدم مهرجویی واقعا کارگردانی است که به تماشاگر فهیم ایده می دهد.
نغمه ثمینی :در قصه به نظر می رسد که فرانی خیلی از نشانه های زندگی عادی را دارد ،به علاوه نشانه های عرفان زدگی که دچارش شده ،او توی رستوران امیزه ای است از ان چه که خوانده و دچار بحرانش کرده و نشانه هایی از زندگی عادی ...
مجید اسلامی :مثل سیگار کشیدن
نغمه ثمینی :بله ،احساس می کنیم که یک موجود باورکردنی است و حالا دچار بحران شده ،چیزی که این شک را به وجود می اورد که پری قبل از این بحران هم دچار مشکل بوده شاید به این دلیل است که او را عاری از این نشانه های زندگی می بینیم .مثلا ان اینسرت جوجه کباب طوری است که انگار پری از اساس با چیزهای ساده زندگی مشکل دارد .
نیکی کریمی :البته فرانی هم ساندویچ مرغش را کمی این ور و ان ور می کند،نامه به لین هم بود که اقای مهرجویی ان را حذف کرد،البته نامه فرانی چیزی بود مثل یک دروغ.
فرانی و پری نمی خواهند بگویند حالشان بد است یک چیزی را پنهان می کنند و فکر می کنند اگر کسی نداند بهتر است ،یعنی لین یا منصور ادمی نیست که بفهمد ،فکر و خیال های خودشان برایشان مهمتر است .
مجید اسلامی :نامه در داستان با اشاره به رقص و این ها،دارد یک پس زمینه می سازد که این ها یک دوره ای با هم خوش بوده اند و الان دچار بحران شده یا همان نشانه های عادی بودن مثل سیگار کشیدن که جایگزینی هم برایش پیدا نشده .
حالا او طوری از دنیا مجزا شده که راستش نمی توانیم دورانی را مجسم کنیم که این ها با هم خوش بوده اند .یک دلیلش هم منفی شدن منصور است چون توی داستان ساندویچ فرانی را نمی خورد ولی اینجا بلافاصله پس از کباب خودش ،جوجه کباب را هم بر می دارد.
نیکی کریمی :البته یک نکته هم این است که مهرجویی به عنوان یک نوع ریاضت،روزه را مطرح می کند،پس دیگر هیچی نمی تواند بخورد.
فردین صاحب الزمانی :اینجا ان نگاهی که با ان چنگال به جوجه کباب می کند و توی آش ،ماهی زنده می بیند مثل این است که گیاهخوار است ...
نیکی کریمی:من این جور ادم ها را دیده ام ،کسانی که درگیر باورهایی شده اند حالا او هم افتاده توی همین راه...
مجید اسلامی:البته شاید بهتر باشد بعضی از این سوال ها را ازاقای مهرجویی بپرسیم ولی این جا برداشت شما مد نظر است ،یک مورد دیگر که به بازی شما ربط پیدا می کند این است که توی فصل اصفهان یکی دو جا به نظر می رسد توی حس ها سکته ایجاد شده ،یکی جایی است که بعد از برگشتن از مسجد سوار ماشین می شوید و منصور می پرسد:«به نظر تو شاعر واقعی کیه؟»و پری با حالت خیلی تندی می گوید:«من چه می دونم منصور ،دست بردار ،اصلا حالم خوب نیست »
این حس ابتدا به ساکن خیلی شدید است .
نیکی کریمی :من فکر می کنم برای کسی که مثل یک لیوان پر دارد سرریز می شود واقعا این حالت ها هست،یعنی دیگر حوصله این جور حرف ها را ندارد،چون از این ادم ها زیاد دیده مثل استادش،کسانی که هی مجبور شده بهشان توضیح بدهد حالا هم انتظار ندارد که او بیاید دوباره بحث شاعرها را پیش بکشد،حس من این بود.
مجید اسلامی :مورد دوم مکثی است که وقتی وارد رستوران می شوند به جایی خیره شده و بعد ناگهان حرف های بیرون رستوران را پی می گیرد.
نیکی کریمی : با اقای مهرجویی به این نتیجه رسیده بودیم که پری چون حالش خوب نیست انرژی زیادی برای حرف زدن ندارد،پس هی سعی می کند انرژیش را جمع کند و بعد حرف بزند،وقتی هم حرف می زند ناگهان حرف ها بیرون می ریزد،ان مکث هم سکوتی است که دارد فکر می کند و دلش می خواهد فضای بینشان بهتر شود و هم حرف هایش را بزند .
مجید اسلامی :اتفاقا تعبیر خوبی است،حالا این مکث معنی می دهد.
فردین صاحب الزمانی :حس ها را اقای مهرجویی چطور برایتان توضیح می دادند؟مثلا توی دستشویی،داستان می گوید که فرانی خودش را جمع کرد و دست هایش را گذاشت روی زانو یا دستش را گذاشت روی چشمش انگار که بخواهد عصب بینایی را قطع کند...
نیکی کریمی:وقتی می امدیم سر صحنه،همه چیز را قبلا تمرین کرده بودیم،همه بازیگران دور هم جمع می شدیم ،من دیالوگ منصور را می گفتم و بعد اقای جم دیالوگ مرا می گفت ،همه نظرشان را می گفتند ،بعد کارگردان نظر خودش را می گفت .
دیالوگ ها را با حس های مختلف می گفتیم ،مثلا گریه دارترین جمله را با خنده دارترین حالت و انواع و اقسام حس ها ،تا بازیگر بشکند و تمام حس هایش با هم بریزد بیرون.
سر صحنه مهرجویی حس ها را یاداوری می کرد،میزانسن می داد و در مورد حس کلی صحنه صحبت می کرد که مثلا الان این دختر حس می کند که خرد شده و خودش را دارد کوچک می کند و یا چون توی بازیگری چند نوع گریه داریم این به نظر گریه ای است که حالت عزاداری دارد و بغضی است که می شکند،یعنی این از ان مواردی است که درها باز است و دارد خودش را خالی می کند.
یاد یک خاطره افتادم روزی رفته بودیم بالای گلدسته،بادشدیدی می امد طوری که گلدسته را تکان می داد،پایین که بودیم پیرمردی ایستاده بود و گفت می توانید بروید بالا ،ولی گلدسته جوری است که یک نفر می تواند برود بالا و بعد نفر بعدی .
بعد پیرمرده که دید ما همه داریم می رویم بالا،زرین دست،مهرجویی ،من و دستیار زرین دست،گفت نه ،نروید می میرید و این بادی که می گویم مثل طوفان بود،اجرها واقعا تکان می خورد،حس من این بود که هر لحظه ممکن است گلدسته فرو بریزد ولی جالب این بود که هیچ یک نمی ترسیدیم ،یعنی اعتقادمان به فیلم جوری بود که می گفتیم اگر گلدسته فرو بریزد هم اصلا مهم نیست.
خاطره دیگرم مربوط به حساسیت های مهرجویی است،او از ان دسته کارگردان هایی است که نسبت به همه چیز حساسیت دارد،دیالوگ که حتما باید وزن داشته باشد ،حرکت ها ،نور .
صحنه مسجد شیخ لطف الله را چند بار گرفتیم و بعد که راش ها را دیدیم ، از نو گرفتیم بار اخر همه چیز خوب بود فقط گفت مسجد تمیز نیست .همه مان نذر کردیم که یک تکه از مسجد را تمیز کنیم،از کارگردان تا منشی صحنه و همه عوامل نذر کردند و یک تکه را با اب و صابون تمیز کردند تا برق بیفتد.
نغمه ثمینی :مسائل مطرح شده توی فیلم مثل فلسفه بودا با عرفان اسلامی برای بازیگران مشخص بود یا بازیگر فقط قرار بود این حس را نشان دهد؟
نیکی کریمی:فکر می کنم برای همه روشن بود ،مهرجویی دوست ندارد چیزی پنهان بماند ،همه چیز را توضیح می دهد ،کارگردانی نیست که فقط سر صحنه توضیح دهد.
مجید اسلامی :اگر با کارگردانی کار کنید که روشش این نیست چطور؟کسی که مثلا مثل هیچکاک کار کند ،او خیلی مکانیکی برخوردمی کرده و توضیح خیلی کمی به بازیگر می داده ان وقت چکار می کنید؟
نیکی کریمی :فکر می کنم واقعا سخت است ،چون اصلا عادت کرده ام که قبلش تمرین کنم و در مورد هر سکانس بحث بشود.
مجید اسلامی:یعنی روش همه کارگردان هایی که با ان ها کار کرده اید همین بوده ؟
نیکی کریمی :از سارا به بعد؟چون نظر من از سارا به بعد عوض شد.
مجید اسلامی :وقتی فیلمی می بینید متوجه می شوید که جزء کدام نوع بازیگری است؟
نیکی کریمی :دقیقا ،فکر می کنم کاملا حس می شود .
مجید اسلامی :من شک دارم ،خیلی از بازیگران اکتورز استودیو با هیچکاک مشکل داشته اند چون روشش این بوده که به بازیگر می گفته «تو از در می ایی تو ،این جا را نگاه می کنی و می روی بیرون »بعد حس صورت بازیگر توی مونتاژ شکل می گرفته
مجید اسلامی :من شک دارم ،خیلی از بازیگران اکتورز استودیو با هیچکاک مشکل داشته اند چون روشش این بوده که به بازیگر می گفته «تو از در می ایی تو ،این جا را نگاه می کنی و می روی بیرون »بعد حس صورت بازیگر توی مونتاژ شکل می گرفته
نیکی کریمی :یعنی فکر می کنید برای هیچکاک بازیگرها مهمتر بوده اند یا موضوع؟
مجید اسلامی :مثلا بدنام را نگاه کنید...
نیکی کریمی:بازی های بدنام فوق العاده است من مطمئنم اینگرید برگمان برای این فیلم حسابی کار کرده،اصلا چنین چیزی ممکن است که اینگرید برگمان که در زمان خودش از بزرگترین بوگیست های جهان بوده این قدر نسبت به کار خودش غیر متعهد باشد؟
فردین صاحب الزمانی :خوب این از اطمینانی است که به هیچکاک داشته .
نیکی کریمی :اصلا ربطی ندارد.
فردین صاحب الزمانی :چرا ،وقتی بازیگر از کارگردانش مطمئن باشد ،ممکن است ،همان طور که در خاطره ای هم می گوید راجع به شخصیت نظری داده و هیچکاک گفته «اینگرید،ادایش را دربیاور»
مجید اسلامی :یک مصاحبه هم از مارلنه دیتریش در مجله چاپ شد که گفته بود «من اصلا این بازیگری جدید را نمی فهمم که این قدر خودشان را اذیت می کنند و حس می گیرند و غیره ،زمان ما این جوری نبود ،اشترنبرگ می امد سر صحنه و می گفت :«خانم تو از اینجا وارد شو ،چهار قدم برو ان طرف ،دور بزن و کات» واقعا چنین بازیگری هم هست .
نیکی کریمی :به هر حال بازیگران فعلی واقعا کار می کنند ،یک چیز دیگر هم هست این که به هر حال نوابغ وجود داشته اند ،مثل هیچکاک که انگار همه عوامل دست به دست هم دادند تا فیلمش را بسازد و همه در تمام جهان فیلم هایش را ببینند و بگویند «چه عالی» ،این قابل تعمیم نیست.
مجید اسلامی : گفتید حس ها توی تمرین ها شکل می گیرند و این پیش از دکوپاژ صحنه است ،ایا این حس ها از لحاظ اندازه نما فرق می کند.
نیکی کریمی :در ان مرحله حس ها کلی تر است و دیگر این که مهرجویی میزانسن را بر اساس همان تمرین ها طراحی می کند.
مجید اسلامی:توی «سارا» وقتی سیما و سارا توی کوچه با هم راه می روند خاطره ای را تعریف می کنند واقعا می دانستید چه خاطره ای است؟
نیکی کریمی :خیلی روی خاطره فکر کردیم می خواستیم چیزی باشد که بروز فیزیکی هم داشته باشد و حالت ادایی باشد برای همین گفتیم «کلاغه»
مجید اسلامی :توی« سارا» در بازی ازادتر بودید؟
نیکی کریمی :به هر حال بازی ها فرق داشتند ولی ازادیش در همین حد بود.
مجید اسلامی :یکی دو مورد دیگر هم توی سارا جالب بود ،یکی سرتکان دادن مثبت و منفی به چشم پزشک ،ان جا که می گوید «مثل این که زیاد مطالعه می کنید»یکی هم وقتی دکتر می گوید حسام سرطان دارد ،سارا لبخند می زند ،توضیح صحنه اش چه بود؟
نیکی کریمی :توضیح صحنه ای نمی توانم بدهم ،ولی من وقتی فیلمنامه را می خوانم برای هر سکانس جلویش می نویسم که می خواهم چه کنم ،برای هر سکانس سعی می کنم چیزی داشته باشم چون فکر می کنم بازی سینما همان هنر نمایش است و به هر حال ما باید دستاویزی داشته باشیم تا بتوانیم چیزی را نشان دهیم .
الگوی من در این راه همین فیلم هایی بوده که دیده ام و چون شاهد بوده ام که بازیگران خوب خیلی از این جور چیزها استفاده می کنند من هم سعی کرده ام تا حد توانم برای هر سکانس ایده هایی داشته باشم ولی کسی که این انگیزه را تقویت می کند کارگردان است ،مثلا مهرجویی خیلی با ایده های جدید موافق است و به ادم روحیه می دهد برعکس بعضی کارگردان ها فکر می کنند اگر قبول کنند از شأن ان ها کم می شود .
من واقعا برای تمام بازیگرهای سینمای ایران که احساس می کنم دلشان می خواهد بیشتر بدانند،ارزو می کنم با مهرجویی کار کنند چون مثل محضر یک استاد است که سعی می کند دانشش را به همه بدهد ،مثل یک دانشگاه است و فکر می کنم همه این حس را دارند چون کار را جدی می گیرد و به شدت احساس مسئولیت می کند.
فردین صاحب الزمانی :احساس نمی کردید که این تکه های متفاوت از نظر بازیگری چطور قرار است یکدست بشود؟
نیکی کریمی :نه ،اصلا ،چون به هر حال با تمرین های مداوم ،این حس به دست امده بود ،بعد هم با اقای مهرجویی تصمیم گرفته بودیم که این شخصیت ،این تنش را داشته باشد ،چون این جور ادم ها دیده اید که بالا و پایین می شوند ،یک وقت خوبند ،بعد یک دفعه جیغ می زنند ،چون مسئله دارند این تنش و عصبیت را اصلا می خواستیم باشد.
مجید اسلامی :فیلم هایتان را وقتی بعدا دوباره می بینید این احساس را ندارید که اگر دوباره بازی می کردید جور دیگری می شد؟
نیکی کریمی :هر موقع می بینم این احساس را دارم .
مجید اسلامی :به تازگی که سارا را می دیدم یک صحنه توی فیلم بود که بازی شما خیلی خوب بود،صحنه ای که حسام قهر کرده و سارا می اید بالا و از پشت در می گوید که غذا حاضر است ،حس خیلی پیچیده ای دارد.
نیکی کریمی :من بازیگری را خیلی جدی می گیرم ،در تمام مدتی که سارا را کار می کردم دوستانم که سر صحنه می امدند مرا نمی شناختند ،از دو سه ماه قبل من سارا شدم تا اخرین روز یعنی واقعا غیر از این نمی توانم کار بکنم .
یاد ان ماجرای داستین هافمن افتادم که سر صحنه «دونده ماراتن » حسابی توی حس غرق شده بوده و داشته می دویده وبعد لارنس الیویر می اید می بیندش و می گوید:«پسرم این قدر سخت نگیر »
یادم است که سر تمام ان صحنه هایی که حسام قهر کرده بود ،من تب داشتم ،یعنی این را مهرجویی به من تلقین کرده بود و من هم هیچ چیز را دیگر نمی دیدم ،می امدم سر صحنه گریم می شدم (همین جا از گریمورها هم تشکر می کنم ) و همه اش به ان شخصیت فکر می کردم که مشکلات سارا تا ان لحظه چه بوده و حسام چه بلاهایی سرش اورده .
مجید اسلامی :البته روش موفقی است ولی خیلی به بازیگر فشار می اید.
نیکی کریمی :بله ،به ادم سخت می گذرد به خصوص سر پری که به خودم خیلی نزدیکتر بود ولی نوعی سختی شیرین داشت .
نغمه ثمینی :تاثیرش بعد از فیلم هم می ماند؟
نیکی کریمی : به نوعی ادم دیگر ان ادم قبلی نیست.
فردین صاحب الزمانی :یکی از شیوه های بازیگری ظاهرا این است که بازیگر ،حس هایش را بسته به تجربه های زندگیش بایگانی می کند و بعد می بیند که این حسی که کارگردان می خواهد نزدیک است به همان حسی که قبلا تجربه کرده و سعی می کند با یاداوری ان تجربه به ان حس برسد تا حالا از این شیوه استفاده کرده اید؟
نیکی کریمی :دقیقا همین طور است ،همان چیزی است که قبلا گفتم که هر سکانس را کنارش یادداشت می کنم ،یکی هم این است ،فکر می کنم که قبلا این حس ها را داشته ام یا نه؟ و بعد کنارش می نوسیم ،کارگردان دکوپاژمی کند ،من هم این یادداشت ها را دارم .
ما بازیگرها هر جایی که می رویم نگاه می کنیم که یادمان بماند ،که اگر بعدا خواستیم استفاده کنیم بتوانیم .
نغمه ثمینی :از الگوبرداری چقدر استفاده می کنید؟البته به نظر می اید که در مورد سارا ساده تر است چون نمونه بیرونیش را زیادتر می توانیم پیدا کنیم ولی در مورد پری کمتر است ...
نیکی کریمی :سر سارا به خصوص خیلی از این مورد استفاده کردم ،معلمی در دبیرستان داشتم که خیلی به او نزدیک بودم و وقتی فیلمنامه را خواندم ،احساس کردم که خیلی به او شبیه است،برای همین از بعضی حالت های او استفاده می کردم و برایم یک جوری الگو بود .
ولی در مورد پری ،نه ،چون زیاد با بیرون کاری ندارد ،خودش است و درونیاتش .اصلا وقتی فیلمنامه را می خواندم خیلی به او احساس نزدیکی می کردم و پری بیشتر احتیاج به بازی درونی داشت و باید خود بازیگر بهش می رسید.
نغمه ثمینی :به اموزش اکادمیک برای رشته بازیگری معتقد هستید؟
نیکی کریمی :قطعا هر چیزی اکادمیکش موثرتر است ولی توی هنر ،چون کار به هر حال حسی است،حکم نمی شود صادر کرد .این جا یک مقدار بستگی دارد به بینش و دیدن ،به تجریه های ان ادم
مثلا تام کروز را هم می بینیم که بازیگر فوق العاده ای است و بازیگری نخوانده ولی خیلی های دیگر هم خوانده اند و بازیگر خوبی شده اند،همه نوعش هست.
فردین صاحب الزمانی :وقتی فیلم تماشا می کنید،اگر بازی کسی برایتان قابل قبول باشد ،ایا حس خوب یک بازیگر مثلا مریل استریپ را در یک صحنه ای از یک فیلم توی ان بایگانی ذهنیتان قرار می دهید تا بعدا از ان استفاده کنید؟
نیکی کریمی :بله ،مگر کارگردان های ما نمی گویند فلان سکانس توی فلان فیلم خوب است ،من خیلی تعجب می کنم که خیلی از بازیگر های ما می گویند ما فیلم نمی بینیم ،یا مثلا کارگردانی بهشان فیلمی برای دیدن پییشنهاد می کند و می گویند:«مامی خواهیم خودمان به نقش دست پیدا کنیم،نه این که الگوبرداری کنیم »
مگر ما نمی خواهیم به کیفیت بازی بالاتری برسیم؟چرا نباید فیلم ببینیم؟
مجید اسلامی :البته توی کارگردان ها هم بعضی ها ترجیح می دهند فیلم نبینند ،ولی فکر می کنم راه حل خوبی نیست.
نیکی کریمی :کپی برداری نباید کرد ولی ازحس ها و تجربه ها می شود استفاده کرد .
مجید اسلامی :به خصوص در مورد اکتورزاستودیویی ها که گاهی بازیشان پر از ترفند است و می شود خیلی چیزها یاد گرفت
نیکی کریمی :من دلم می خواهد بیشتر بدانم ،دلم می خواهد ادمی باشد که بازی هایمان را تحلیل کند چون بازی بازیگران ما خیلی متفاوت است این که در بازی تکنیک تا چه حد باید کمک کند،این که بازی ها تحلیل بشود.
فردین صاحب الزمانی :خوب در این مصاحبه اگر این قدر وارد جزییات می شویم به این دلیل است که تا حدی جای نقد بازیگری را بگیرد.
مجید اسلامی :مثلا من واقعا فکر نمی کردم بازی شما این قدر از توی حس رفتن حاصل شده باشد،این طور که معلوم است شما در این روش تا اخر خط رفته اید و اگر بازیتان تفاوت اشکاری با دیگران دارد معلوم می شود روشتان موفق اشت ،البته این روش ،روش خیلی سختی است ولی انگار روش های دیگر در سینمای ایران ان قدر ها موفق نیست.
نیکی کریمی :البته من هم خیلی دنبال این بودم که کلاس بروم ولی همه مرا منع کردند و گفتند توی کار،بهتر یاد می گیری .چون خیلی ها اگر بدانند هم یاد نمی دهند ،متاسفانه ما در جامعه ای زندگی می کنیم که دانش ها نزد بعضی ها مانده است.
فردین صاحب الزمانی :بازی کدام بازیگرها را می پسندید؟
نیکی کریمی :البته الان همه بازیگرهای جدید امریکایی خوبند ،مثلا کیم بیسینگر ،ال پاچینو و اندی مک داول ولی بعضی ها متفاوتند،مثلا ایزابل اجانی که نمی دانم چون اروپایی است این طور است یا نه؟ یا مثلا بازی ژولیت بینوش در «ابی» ،من البته هر دو را دوست دارم ولی اروپایی ها را ترجیح می دهم .
مجید اسلامی :اگر حرف دیگری باقی مانده
نیکی کریمی :نکته ای که در مورد پری وجود دارد این است که امیدوارم حالت جستجو را در تماشاگر به وجود بیاورد،یعنی برایش سوال پیش بیاید و یک لحظه از این زندگی عادی بیاید بیرون ،البته تماشاگر عادی شاید متوجه خیلی نکته ها نشود اما همین که یک تلنگر به او زده شود کافیست.
مجید اسلامی :یک مصاحبه هم از مارلنه دیتریش در مجله چاپ شد که گفته بود «من اصلا این بازیگری جدید را نمی فهمم که این قدر خودشان را اذیت می کنند و حس می گیرند و غیره ،زمان ما این جوری نبود ،اشترنبرگ می امد سر صحنه و می گفت :«خانم تو از اینجا وارد شو ،چهار قدم برو ان طرف ،دور بزن و کات» واقعا چنین بازیگری هم هست .
نیکی کریمی :به هر حال بازیگران فعلی واقعا کار می کنند ،یک چیز دیگر هم هست این که به هر حال نوابغ وجود داشته اند ،مثل هیچکاک که انگار همه عوامل دست به دست هم دادند تا فیلمش را بسازد و همه در تمام جهان فیلم هایش را ببینند و بگویند «چه عالی» ،این قابل تعمیم نیست.
مجید اسلامی : گفتید حس ها توی تمرین ها شکل می گیرند و این پیش از دکوپاژ صحنه است ،ایا این حس ها از لحاظ اندازه نما فرق می کند.
نیکی کریمی :در ان مرحله حس ها کلی تر است و دیگر این که مهرجویی میزانسن را بر اساس همان تمرین ها طراحی می کند.
مجید اسلامی:توی «سارا» وقتی سیما و سارا توی کوچه با هم راه می روند خاطره ای را تعریف می کنند واقعا می دانستید چه خاطره ای است؟
نیکی کریمی :خیلی روی خاطره فکر کردیم می خواستیم چیزی باشد که بروز فیزیکی هم داشته باشد و حالت ادایی باشد برای همین گفتیم «کلاغه»
مجید اسلامی :توی« سارا» در بازی ازادتر بودید؟
نیکی کریمی :به هر حال بازی ها فرق داشتند ولی ازادیش در همین حد بود.
مجید اسلامی :یکی دو مورد دیگر هم توی سارا جالب بود ،یکی سرتکان دادن مثبت و منفی به چشم پزشک ،ان جا که می گوید «مثل این که زیاد مطالعه می کنید»یکی هم وقتی دکتر می گوید حسام سرطان دارد ،سارا لبخند می زند ،توضیح صحنه اش چه بود؟
نیکی کریمی :توضیح صحنه ای نمی توانم بدهم ،ولی من وقتی فیلمنامه را می خوانم برای هر سکانس جلویش می نویسم که می خواهم چه کنم ،برای هر سکانس سعی می کنم چیزی داشته باشم چون فکر می کنم بازی سینما همان هنر نمایش است و به هر حال ما باید دستاویزی داشته باشیم تا بتوانیم چیزی را نشان دهیم .
الگوی من در این راه همین فیلم هایی بوده که دیده ام و چون شاهد بوده ام که بازیگران خوب خیلی از این جور چیزها استفاده می کنند من هم سعی کرده ام تا حد توانم برای هر سکانس ایده هایی داشته باشم ولی کسی که این انگیزه را تقویت می کند کارگردان است ،مثلا مهرجویی خیلی با ایده های جدید موافق است و به ادم روحیه می دهد برعکس بعضی کارگردان ها فکر می کنند اگر قبول کنند از شأن ان ها کم می شود .
من واقعا برای تمام بازیگرهای سینمای ایران که احساس می کنم دلشان می خواهد بیشتر بدانند،ارزو می کنم با مهرجویی کار کنند چون مثل محضر یک استاد است که سعی می کند دانشش را به همه بدهد ،مثل یک دانشگاه است و فکر می کنم همه این حس را دارند چون کار را جدی می گیرد و به شدت احساس مسئولیت می کند.
فردین صاحب الزمانی :احساس نمی کردید که این تکه های متفاوت از نظر بازیگری چطور قرار است یکدست بشود؟
نیکی کریمی :نه ،اصلا ،چون به هر حال با تمرین های مداوم ،این حس به دست امده بود ،بعد هم با اقای مهرجویی تصمیم گرفته بودیم که این شخصیت ،این تنش را داشته باشد ،چون این جور ادم ها دیده اید که بالا و پایین می شوند ،یک وقت خوبند ،بعد یک دفعه جیغ می زنند ،چون مسئله دارند این تنش و عصبیت را اصلا می خواستیم باشد.
مجید اسلامی :فیلم هایتان را وقتی بعدا دوباره می بینید این احساس را ندارید که اگر دوباره بازی می کردید جور دیگری می شد؟
نیکی کریمی :هر موقع می بینم این احساس را دارم .
مجید اسلامی :به تازگی که سارا را می دیدم یک صحنه توی فیلم بود که بازی شما خیلی خوب بود،صحنه ای که حسام قهر کرده و سارا می اید بالا و از پشت در می گوید که غذا حاضر است ،حس خیلی پیچیده ای دارد.
نیکی کریمی :من بازیگری را خیلی جدی می گیرم ،در تمام مدتی که سارا را کار می کردم دوستانم که سر صحنه می امدند مرا نمی شناختند ،از دو سه ماه قبل من سارا شدم تا اخرین روز یعنی واقعا غیر از این نمی توانم کار بکنم .
یاد ان ماجرای داستین هافمن افتادم که سر صحنه «دونده ماراتن » حسابی توی حس غرق شده بوده و داشته می دویده وبعد لارنس الیویر می اید می بیندش و می گوید:«پسرم این قدر سخت نگیر »
یادم است که سر تمام ان صحنه هایی که حسام قهر کرده بود ،من تب داشتم ،یعنی این را مهرجویی به من تلقین کرده بود و من هم هیچ چیز را دیگر نمی دیدم ،می امدم سر صحنه گریم می شدم (همین جا از گریمورها هم تشکر می کنم ) و همه اش به ان شخصیت فکر می کردم که مشکلات سارا تا ان لحظه چه بوده و حسام چه بلاهایی سرش اورده .
مجید اسلامی :البته روش موفقی است ولی خیلی به بازیگر فشار می اید.
نیکی کریمی :بله ،به ادم سخت می گذرد به خصوص سر پری که به خودم خیلی نزدیکتر بود ولی نوعی سختی شیرین داشت .
نغمه ثمینی :تاثیرش بعد از فیلم هم می ماند؟
نیکی کریمی : به نوعی ادم دیگر ان ادم قبلی نیست.
فردین صاحب الزمانی :یکی از شیوه های بازیگری ظاهرا این است که بازیگر ،حس هایش را بسته به تجربه های زندگیش بایگانی می کند و بعد می بیند که این حسی که کارگردان می خواهد نزدیک است به همان حسی که قبلا تجربه کرده و سعی می کند با یاداوری ان تجربه به ان حس برسد تا حالا از این شیوه استفاده کرده اید؟
نیکی کریمی :دقیقا همین طور است ،همان چیزی است که قبلا گفتم که هر سکانس را کنارش یادداشت می کنم ،یکی هم این است ،فکر می کنم که قبلا این حس ها را داشته ام یا نه؟ و بعد کنارش می نوسیم ،کارگردان دکوپاژمی کند ،من هم این یادداشت ها را دارم .
ما بازیگرها هر جایی که می رویم نگاه می کنیم که یادمان بماند ،که اگر بعدا خواستیم استفاده کنیم بتوانیم .
نغمه ثمینی :از الگوبرداری چقدر استفاده می کنید؟البته به نظر می اید که در مورد سارا ساده تر است چون نمونه بیرونیش را زیادتر می توانیم پیدا کنیم ولی در مورد پری کمتر است ...
نیکی کریمی :سر سارا به خصوص خیلی از این مورد استفاده کردم ،معلمی در دبیرستان داشتم که خیلی به او نزدیک بودم و وقتی فیلمنامه را خواندم ،احساس کردم که خیلی به او شبیه است،برای همین از بعضی حالت های او استفاده می کردم و برایم یک جوری الگو بود .
ولی در مورد پری ،نه ،چون زیاد با بیرون کاری ندارد ،خودش است و درونیاتش .اصلا وقتی فیلمنامه را می خواندم خیلی به او احساس نزدیکی می کردم و پری بیشتر احتیاج به بازی درونی داشت و باید خود بازیگر بهش می رسید.
نغمه ثمینی :به اموزش اکادمیک برای رشته بازیگری معتقد هستید؟
نیکی کریمی :قطعا هر چیزی اکادمیکش موثرتر است ولی توی هنر ،چون کار به هر حال حسی است،حکم نمی شود صادر کرد .این جا یک مقدار بستگی دارد به بینش و دیدن ،به تجریه های ان ادم
مثلا تام کروز را هم می بینیم که بازیگر فوق العاده ای است و بازیگری نخوانده ولی خیلی های دیگر هم خوانده اند و بازیگر خوبی شده اند،همه نوعش هست.
فردین صاحب الزمانی :وقتی فیلم تماشا می کنید،اگر بازی کسی برایتان قابل قبول باشد ،ایا حس خوب یک بازیگر مثلا مریل استریپ را در یک صحنه ای از یک فیلم توی ان بایگانی ذهنیتان قرار می دهید تا بعدا از ان استفاده کنید؟
نیکی کریمی :بله ،مگر کارگردان های ما نمی گویند فلان سکانس توی فلان فیلم خوب است ،من خیلی تعجب می کنم که خیلی از بازیگر های ما می گویند ما فیلم نمی بینیم ،یا مثلا کارگردانی بهشان فیلمی برای دیدن پییشنهاد می کند و می گویند:«مامی خواهیم خودمان به نقش دست پیدا کنیم،نه این که الگوبرداری کنیم »
مگر ما نمی خواهیم به کیفیت بازی بالاتری برسیم؟چرا نباید فیلم ببینیم؟
مجید اسلامی :البته توی کارگردان ها هم بعضی ها ترجیح می دهند فیلم نبینند ،ولی فکر می کنم راه حل خوبی نیست.
نیکی کریمی :کپی برداری نباید کرد ولی ازحس ها و تجربه ها می شود استفاده کرد .
مجید اسلامی :به خصوص در مورد اکتورزاستودیویی ها که گاهی بازیشان پر از ترفند است و می شود خیلی چیزها یاد گرفت
نیکی کریمی :من دلم می خواهد بیشتر بدانم ،دلم می خواهد ادمی باشد که بازی هایمان را تحلیل کند چون بازی بازیگران ما خیلی متفاوت است این که در بازی تکنیک تا چه حد باید کمک کند،این که بازی ها تحلیل بشود.
فردین صاحب الزمانی :خوب در این مصاحبه اگر این قدر وارد جزییات می شویم به این دلیل است که تا حدی جای نقد بازیگری را بگیرد.
مجید اسلامی :مثلا من واقعا فکر نمی کردم بازی شما این قدر از توی حس رفتن حاصل شده باشد،این طور که معلوم است شما در این روش تا اخر خط رفته اید و اگر بازیتان تفاوت اشکاری با دیگران دارد معلوم می شود روشتان موفق اشت ،البته این روش ،روش خیلی سختی است ولی انگار روش های دیگر در سینمای ایران ان قدر ها موفق نیست.
نیکی کریمی :البته من هم خیلی دنبال این بودم که کلاس بروم ولی همه مرا منع کردند و گفتند توی کار،بهتر یاد می گیری .چون خیلی ها اگر بدانند هم یاد نمی دهند ،متاسفانه ما در جامعه ای زندگی می کنیم که دانش ها نزد بعضی ها مانده است.
فردین صاحب الزمانی :بازی کدام بازیگرها را می پسندید؟
نیکی کریمی :البته الان همه بازیگرهای جدید امریکایی خوبند ،مثلا کیم بیسینگر ،ال پاچینو و اندی مک داول ولی بعضی ها متفاوتند،مثلا ایزابل اجانی که نمی دانم چون اروپایی است این طور است یا نه؟ یا مثلا بازی ژولیت بینوش در «ابی» ،من البته هر دو را دوست دارم ولی اروپایی ها را ترجیح می دهم .
مجید اسلامی :اگر حرف دیگری باقی مانده
نیکی کریمی :نکته ای که در مورد پری وجود دارد این است که امیدوارم حالت جستجو را در تماشاگر به وجود بیاورد،یعنی برایش سوال پیش بیاید و یک لحظه از این زندگی عادی بیاید بیرون ،البته تماشاگر عادی شاید متوجه خیلی نکته ها نشود اما همین که یک تلنگر به او زده شود کافیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر