یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۹۰

نگاهی به فیلم اسب حیوان نجیبی است

فیلم اسب حیوان نجیبی است به کارگردانی عبدالرضا کاهانی از اثاری است که می توان با نگاه های شاید متضادی دید و شاید قضاوت های مختلفی را به وجود اورده باشد.

 بدون هیچ حرف و حدیثی به نظرم حرف اصلی فیلم هم همین بود این که جور دیگر هم می شود دید قصه ای که اگر می خنداند،خنده ای با طعم تلخ واقعیت هایی هست که وحود دارند ،قصه ای کوتاه در یک شب بلند با ادم هایی که چه خوب با بازی های به یاد ماندنی بازیگران فیلم به دل می نشینند.



روایت کاهانی از شخصیت هایی که دور هم جمع کرده به خوبی در خدمت فیلمنامه و فضای قصه هست،موقعیتی که یک وضعیت کمدی به وجود اورده ولی از ان نوع کمدی هایی که همراه هر خنده ای به فکر می روی،همراه می شوی و گذشت زمان را هم از یاد می بری .




و باز یادی از سهراب سپهری و شعری که نام فیلم از ان گرفته شده 
«من نمی دانم که چرا می گویند 
اسب حیوان نجیبی ست ،کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست؟ گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟
چشم ها را باید شست ،جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست ...

نکته ی جالبی که به نطرم رسید تفاوت بازیگران فیلم و فاصله گرفتن از کلیشه هایی هست که در این فیلم شکسته شده بود .

 اسب حیوان نجیبی است چه خوب یادمان می اورد که جور دیگر هم می توان دید،می توان قصه و دیالوگ ها و شخصیت ها را با نگاه های متضاد بدبینانه ،خوش بینانه یا واقع بینانه دید و شنید تا حاصل ان برداشت های متفاوتی از دیدن یک فیلم باشد ولی حرف اخر را می شد از چشم های شخصیت رضا عطاران توی سکانس اخر خواند،حرف های ناگفته ای که وقتی چراغ های سینما روشن شد هنوز روی صندلی میخکوب نشسته ای و به پرده ی نقره ای سینما زل می زنی .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر