نیکی کریمی در گفتگو با روزنامه شرق به مطالب جالبی پرداخته که نقل می کنم، این مصاحبه در تاریخ بیست و هشتم اسفند ماه ۹۱ شماره ی ۱۶۹۹منتشر شده است.
خیلی ممنونم از توجه شما. اتفاقا پیش از مصاحبه جایی بودم که درباره این فیلم صحبت شد. داشتم این را میگفتم که آنقدر من نقش این فیلمنامه را دوست داشتم که به خاطر رفتن سر صحنه دو، سه روزی که فیلمبرداری داشتیم تا صبح نخوابیدم.
چون دلم میخواست خستگی و استرسی که این مدیر مدرسه داشت را بتوانم منتقل کنم، بهطوری که تبخال زدم. این نقش را درحالی بازی کردم که سال گذشته فیلمنامههای زیادی را رد کرده بودم.
دلایل رد فیلمنامهها چه بود؟
شما با بازی در فیلم «عروس» به شهرت رسیدید. در آن زمان خود فیلم نقطه عطفی در سینمای ما محسوب میشد. تا آن موقع چهره بازیگر مطرح نبود و اصلا سیاست گذاریها به این مسئله اجازه بروز هم نمیداد ولی از نقطهنظر بازیگری در فیلم «عروس» به این مسئله توجه شد. با این فیلم مسیری را دنبال کردید تا فقط در حد یک چهره باقی نمانید. خب آن موقع در آن سنوسال کم و تجربه ناچیز در سینما چه تصوری از ادامه حضورتان در سینما داشتید؟
همانطور که میدانید بعد از فیلم «عروس» خیلی از فیلمنامهها را رد کردم. یک چیزی در ذهنم داشتم و این بود که فقط میخواهم با بزرگان سینما کار کنم.
شاید برای کسی که تازه وارد سینما شده این یک مقدار جاهطلبانه بهنظر میرسید ولی به هر حال این نگاه من بود. با این حال از اسامی فیلمهایی که آن موقع به من پیشنهاد شد، نمیخواهم سخن بگویم چون الان که فکر میکنم، میبینم ناپختگی هم کردم خیلی از آنها را بازی نکردم
چه جسارتی داشتید در آن سن و سال
(میخندد) ولی بعدا در فیلم «سارا» و «پری» بازی کردم. البته یک جورایی در این فکر بودم آن چهرهای که همه از من در نظر دارند از بین ببرم. حتی خیلی از گریمورها متوجه این قضیه شده بودند که سعی میکردند قیافهام را آرایش نکنند. حتی در فیلم «بوی پیراهن یوسف» و «برج مینو» یا فیلم «روانی» که خودم آن را خیلی دوست دارم یا «نسل سوخته» رسول ملاقلیپور که فکر میکنم این فیلم از زمانه خودش جلو است، همینگونه شد.
به هر حال چنین ایدهای داشتم و چیزهای دیگر برایم مهمتر بود. واقعا به پول درآوردن صرف هم فکر نمیکردم و به این که الان دیگر بازیگر شدم و بیست سالم هست و میتوانم خیلی فیلم کار کنم.
اگر میخواستم اینگونه نگاه کنم، در همان دو، سه سال اول حسابی پول درمیآوردم ولی ذهنیتم این نبود. من از طریق ادبیات و خواندن کتاب به سینما علاقهمندشدم. بیشتر دلم میخواست بخوانم و آدمها را عمیقتر بشناسم. دیگر صرفا به این فکر نمیکردم که الان قرار است چه اتفاق خاصی بیفتد یا مثلا میخواهم ستاره شوم.
البته یادم میآید در آن موقع فرصت هم در اختیارتان بود که چنین هدفی را دنبال کنید ولی نکردید. چرا؟
در یک مقطعی احساس کردید که سینما دچار رکود شده و رفتید سراغ ترجمه کتاب، کارتان را گسترش دادید یا مثلا حضور بینالمللی پیدا کردید به عنوان داور. فیلم ساختید. حتی در این مسیر یادم هست که در یک دورهای هم موانعی هنگام کارکردن برایتان پیش آمد...
چطور؟
در زمان نمایش فیلم «دو زن» در جشنواره فیلم فجر به شما جایزه ندادند، با وجود استقبالی که از بازی شما شد. واکنشتان چه بود؟
بعد از جایزه نگرفتن برای فیلم «دو زن» در جشنواره فیلم فجر چه خبر خوبی به شما رسید؟
پیش از آن هم جایزه جشنواره سه قاره نانت را گرفته بودید؟
البته خیلی دربارهاش صحبت نمیکردید. چرا؟
این مسئله را به فرصت تبدیل کردید؟
کاملا و حتی برای من لذتبخش بود و دیدم این قضیه به یک عادت تبدیل شده.
خب من فیلم بازی میکنم. کاندیدا میشوم یا نمیشوم ولی مثلا میدیدم کسی ناگهانی میآید و در فیلمی بازی میکند و بعد به این نابازیگر جایزه میدهندبه فکر فرو میرفتم که قضیه چیست و سوالات دیگر برایم پیش میآمد. همه این مسائل و پرسشها باعث شد که در آن زمان خودم را باور داشته باشم.
به هرحال دیر به شما جایزه دادند و حتی برخی که بعد از شما وارد سینما شده بودند زودتر از شما جایزه بهترین بازیگر زن را گرفتند اما بالاخره برای فیلم «دیوانه از قفس پرید» جایزه گرفتید. آن موقع چه واکنشی داشتید؟
با این حال بهنظر میرسد شهرت گاهی اوقات آدم را در شرایطی غیرقابل پیشبینی هم قرار میدهد. شما هم در این شرایط قرار گرفتهاید؟
هیچوقت. واقعا به شما میگویم آن زمان که فیلم نداشتم خوشحال بودم
چرا؟
به این دلیل که فکر میکردم هرچقدر کمتر دیده شوی و برای هر فیلمی که قابلیت ندارد کار نکنی، آنوقت قطعا مردم بیشتر دوست دارند که فیلم تو را ببینند.
از چه نظر نگاه مردم برای شما مهم است؟
به طور کلی مگر میشود نگاه مردم برای من مهم نباشد و از این نظر خدا را شکر میکنم. چون این من نبودم که مسیرکاریم را شکل دادم. اگر مسیر خوبی بوده، اول خدا کمک کرده و بعد مردم. یعنی مردمی که من را باور کردند و کماکان در ذهنهایشان از من حمایت میکنند. حتی میدانم منتقدان من را نبخشیدند به دلیل سه، چهار فیلمی که در سینمای بدنه کار کردم ولی از همان سینما فیلم «زنها فرشتهاند» را دوست داشتند. چون جزو فیلمهای مبتذل نبود. به همین دلیل خودم هم نمیتوانم دفاع کنم.
در جایی گفته بودید که من هم باید خرج زندگیام را دربیاورم و به این دلیل در این فیلمها بازی کردم. خب چطوری اینگونه میشود، ضمن این که اعتقاد دارید هیچوقت به خاطر پول بازی نکردید؟ یا چه شرایطی پیش آمد که در فیلم «شام عروسی» ابراهیم وحیدزاده بازی کردید؟
آن سالی بود که من فیلم ساخته بودم و فیلمهای زیادی مثل «میم مثل مادر» را رد کرده بودم.
یعنی قرار بود نقش فراهانی را بازی کنید؟
بله. میتوانید از حسام نورانی، دستیار مرحوم ملاقلیپور بپرسید یا بازی در فیلم «صد سال به این سالها» سامان مقدم را قبول نکردم. در زمان فیلمبرداری، میکس و تدوین فیلمم نمیتوانستم فیلمی را قبول کنم.
به همین دلیل مجبور شدم بعد از آن زمان هر فیلمی که به من پیشنهاد میشد قبول کنم. چون به مدت یکسال هیچ کاری نکرده بودم و خودم هم بخشی از سرمایه فیلمام را گذاشته بودم. هرچند درست نیست جزییات را بیان کنم. حالا در آن زمان یک کمدی که چندان بد هم نبود به من پیشنهاد شد، چون آقای وحیدزاده، فیلمسازی است که سالها در زمینه کمدی کار کرده و موهایش را در این مسیر سپید کرده است.
بعد هم اصولا من آدمی هستم که همانقدر سخت میگیرم و مثلا میگویم این است راهم، یک زمانهایی هم واقعا بیخیال همهچیز میشوم. به این دلیل که جهان اینطوری ساخته نشده که زیادی هم خودت را جدی بگیری. این را همیشه به خودم میگویم که اگر زیادی هم جدی بگیری جهان راه خودش را میرود. فکر کنم بیشتر بازیگران حال حاضر هم این کار را کردهاند.
چرا فیلم ساختید؟ چون در سینما در فیلمهای کارگردانان شناخته شده بازی کردید. چه خلأیی دیدید که کار بازیگری شما را اقناع نکرد و به سمت فیلمسازی رفتید؟
اگر بخواهم بگویم بازیگری به خودی خود برایم کافی نبود، شاید کلیشهای بهنظر برسد ولی واقعیتش این است که به هر حال فیلمسازی در آن تالیف دارد. در حالی که در بازیگری وقتی فیلمنامه، فیلمبرداری و کارگردانی خوب باشد، تو میتوانی آن لحظه را حس کنی که همه چیز درست است. در غیر این صورت همیشه یک چیزهایی است که مطابق میل پیش نمیرود. به هر حال فیلم مستند ساختم. میدانید که آن زمان با آقای کیارستمی کار میکردم. عکاسی میکردم و همینطور ترجمه. به هر حال سروکارم با چیزهایی غیر از بازیگری بود البته از بازیگری منفک نشدم و همان زمان فیلم «دیوانه از قفس پرید» را کار کردم. با ابزار سینما آشنا شده بودم و در نهایت دلم میخواست فیلم خودم را بسازم.
واقعا نمیدانم چه میشود که فیلمسازان زن در مورد موضوعات زنان فیلم میسازند ولی مسایل زنان همیشه دغدغه کسانی بوده که یا مینویسند یا با ادبیات سروکار دارند و بهخصوص برای ما که مسایل جامعه همیشه برایمان مهم بوده.
یک موسسه نازایی نزدیک خانه من بود. میدیدم که هر روز زوجهای جوان به این جا مراجعه میکنند و عملهایی که خانمها انجام میدادند چندان ساده نبود تا این که یک روز درباره این موضوع با یکی از آن ها صحبت کردم و برایم تشریح کرد که دو، سه سال است که به این جا میآید و چندبار مورد عمل جراحی قرار گرفته است. همان زمان در اینباره فکر کردم که میخواهم بچهدار شوم یا نه. به این نتیجه رسیدم چقدر این موضوع اهمیت دارد برای کسی که هیچچیز دیگری در زندگی برای جایگزین ندارد. امثال من و شما کارمان به ما کمک میکند که دغدغه داشته باشیم ولی تنها دلخوشی آنها فقط بچه هست البته در جای خودش خیلی هم قشنگ است. خلاصه این مسئله تلنگری به من زد و خواستم در اینباره فیلمی بسازم. چون سعی میکنم اتفاقاتی که در جامعه پیرامون زنان مطرح میشود را پیگیری کنم.
در فیلم بعدی، سینمای داستانی حرفهای را دنبال کردید. مسئله دیگر جدیتر شد. ضمن اینکه به دلیل شهرت در سینما میتوانستید در فیلمسازی از لابیها و روابطتان استفاده کنید. آیا چنین کردید؟
خب، مطمئن بودم که میخواهم فیلم سینمایی بسازم ولی من واقعا نتوانستم از هیچ لابی استفاده کنم. آن زمان فیلم اولم «یک شب» را بدون مجوز ساختم. فیلم را شبها با مجوز فیلم دیگری در تهران فیلمبرداری میکردیم ولی دست آخر هم اکران نشد.
اما فیلم «یک شب» پخشکننده خارجی داشت.
وقتی میکس فیلم «یک شب» تمام شد، فیلم را برای دو، سه شرکت خارجی فرستادم که درنهایت MK2 به من جواب داد که پخش فیلم را قبول میکنیم البته یکی از دلایلش این بود که فیلم برای جشنواره کن پذیرفته شده بود.
هرچند در سطح عمومی این فیلم اکران نشد ولی ظاهرا فیلم اکران فرهنگی در تهران که داشت؟
بله. جاهایی مثل سینماتک موزه هنرهای معاصر تهران به نمایش درآمد. از ساخت این فیلم خوشحالم. برای این که با حسین جعفریان کار کردم یا سعید ابراهیمیفر و افراد دیگر. با این حال یک فیلم شخصی بود. یعنی در فیلمسازی هدفم این است که فیلم سفارشی نسازم.
پس خیلی در چارچوب سینمای حرفهای به فیلمسازی نگاه نمیکنید؟
درست میگویید. به هرحال ادعا ندارم که فیلمسازم و داعیه این را هم ندارم. من تجربه میکنم و افتخار میکنم که حسی و با قلبم فیلم میسازم. معتقدم به جای این که با منطقمان و دو دو تا چهارتا فیلمی بسازیم، بهتر است فیلممان برآیند اندیشهها و اعتقاداتمان باشد.
شاید علتش این بوده که من در سینما بودم و با انواع مختلف فیلمها برخورد کردم. از آن چه همیشه در سینما لذت میبردم سینمایی بوده که کارگردان آنچه را که دوست داشته میسازد و نه این که مجبورش کنند بسازد. ما متعلق به دورانی هستیم که کارگردانان فکر میکردند.
بعد از اکران نشدن فیلم «یک شب» با وجود مشکلات، با چه انگیزهای فیلم بعدیتان را ساختید؟
اصلا مشکلات من را زده نکرد. چون همان موقع فیلمم در جشنواره کن اکران شد و به جشنوارههای دیگری راه یافت و در سفرهایی که رفتم از خیلیها انرژی گرفتم. البته در ایران هم با همان اکران فرهنگی میدیدم که از طرف مردم هم مخاطبان خودش را پیدا کرده و باعث شد که سال بعد فیلم دوم را بسازم.
منظورتان فیلم «چند روز بعد» است؟
بله. آن فیلم از نظر خودم شاعرانه است. درباره زنی گرافیست است که با مردی دوست میشود که زنش از کانادا به ایران برمیگردد. هرچند که مرد را در یک پلان بیشتر نمیبینیم ولی زن تماممدت انتظار میکشد و دایما فکر میکند که چهکار کنم. کلا اتفاقات زیادی در فیلم نمیافتد.
اکران نشد. علتش هم این بود که تهیهکننده به صورت دیویدی فیلم را فروخت. آن زمان دیویدی، خوب فروخته میشد.
دغدغه اکران عمومیاش را نداشتید؟
چرا داشتم ولی دیگر نمیتوانستم کاری کنم، چون تهیهکننده کسی دیگر بود.
رسیدید به فیلم «سوت پایان» که دغدغهای اجتماعی هم پیدا کردید و به موضوع قصاص پرداختید و در جشنواره فیلم فجر امسال هم که دیدید تعدادی از فیلمها به این موضوع پرداختند. به هر شکل در برابر برخی از انتقادات فیلم واکنش تندی هم از خود نشان دادید. چرا؟
وقتی که خودت تهیهکننده فیلم هستی دیگر قضیه متفاوت میشود. یعنی هم خودت یک فیلم شخصی ساختی و هم فیلمت متعلق به سینمای خصوصی است. هیچ کمکی نگرفتی، تهیهکننده فیلم هستی و بعد هم به عنوان یک زن همه این کارها را انجام دادی.
نمیدانم به این موضوع اعتقاد داری یا نه که توی هر شغلی که هستی وقتی زن باشی ماجرا متفاوت میشود. بعد با همه سختی یک فیلم میسازی. درنهایت هم با کیفیت پایین در سالن سینمای برج میلاد در جشنواره فیلم به نمایش در میآید. حالا این پرسش پیش میآید من تا آن جا که توانستم کارم را انجام دادم حالا مسئله شما از انتقاد کردن چیست. دلیل هم ندارد آدم همیشه منطقی باشد. یک زمانی هم لازم است که از فیلمت دفاع کنی.
به اشکالاتی که درباره فیلمتان وارد کردند، چقدر معتقدید؟
مثلا چه اشکالاتی؟
مثلا نماهای کلوزآپ فیلم زیاد است یا واقعیت اجتماعی یا روابط زن و شوهر درنیامده. نظرتان چیست؟ خودتان اعتقاد دارید که فیلم اشکالاتی دارد؟
من به جای این که بگویم فیلم اشکالاتی دارد، جور دیگری نگاه میکنم. مثلا پیش از مصاحبه در مورد داوری فیلمها با کسی صحبت میکردم و از آن جایی که پانزده بار داوری بینالمللی داشتم، گفتم بهترین نوع داوری این است که داوران نظراتشان درباره بخشهای مختلف فیلمها را روی کاغذ بنویسند و بعد براساس شمارش آرا نتایج معلوم شود. چون هر داوری نظری دارد و متقاعد کردن دیگری راه به جایی نمیبرد و نمیتوان به آدمها گفت چه فیلمی را دوست داشته باشند به این دلیل که سینما اساسا سلیقهای است.
یعنی اعتقادی به قواعد سینما ندارید؟
منظورم این است که الان ممکن است الان یک فیلم از ژان لوک گدار نشان دهیم، شما نتوانید پنج دقیقه آن را تحمل کنید ولی من تا آخر با لذت فیلم را دنبال میکنم. و در نهایت دلیل بر این نیست که فیلم بدی است. خب در مورد فیلم خودم هم اینطوری بود. میدانید که من خودم برای فیلم «سوت پایان» در سالن سینما یکماه بلیط فروختم و به افراد زیادی برخوردم که فیلم را دوست داشتند. از نزدیک و مستقیما با مردم در تماس بودم.
منظورم چیز دیگر بود. این درست است که هر کسی فیلم دلخواه خودش را انتخاب کند و دوست داشته باشد ولی هنر هم مثل هر چیزی یک معیاری دارد. منظورم دانش سینماست. خب در داوریها این دانش یا معیار کجا باید لحاظ شود؟
به نظرم قاعدهای وجود ندارد. همانطور که ممکن است شما فیلم اسپیلبرگ را ببینید و بگویید خب شما همه تکنیک را به کار بردید ولی آیا سینما این است؟! بعد از طرف دیگر شکل مینیمال سینما فیلم «ده» عباس کیارستمی است. آن وقت ممکن است بگوییم این اصلا سینما نیست به هرحال متر و معیاری وجود ندارد. قاعده آن است که به قلب خودت رجوع میکنی و با فیلمی ارتباط برقرار میکنی.
این سالها از جانب عدهای بحث بیاخلاقی در سینما مطرح شده و گاهی اوقات سینمای ایران را به بیاخلاقی متهم کردهاند و بیشتر هم نوک پیکان به سمت بازیگران نشانه گرفته شد. شما که سالها در این سینما کار میکنید چه واکنشی از خود نشان میدهید؟
به نظرم اشتباه است که اینگونه فکر کنیم تنها جایی که میتواند اخلاق یا بیاخلاقی وجود داشته باشد سینماست. چون هرجا که کارگروهی انجام میشود مثل دانشگاه، بیمارستان یا اصلا که پایت را از خانه بیرون میگذاری میتواند این اتفاق بیفتد. حالا چرا سینما را این ها نشانه گرفتند. من فکر میکنم جاهایی که برد زیاد دارد مثل سینما یا ورزش،دستاویز عدهای شده که میخواهند اهداف شخصی خود را دنبال کنند و از این لحاظ هدفگیری میکنند تا بتوانند تشنج ایجاد کنند و به مردم بگویند اعتقادی به کسی نداشته باشند. چون یاد نگرفتیم آدمها را دوست داشته باشیم. به جای اینکه آدمها را تحسین کنیم، تخریب میکنیم. حالا برای تخریب کردن، سراغ آدمهای ناشناس نمیرویم. سراغ نفراتی میرویم که همه مردم میشناسند.
فوتبال چقدر برایتان جدی است؟
ما اخیرا یک دیویدی با عنوان «روزی روزگار فوتبال» درباره فوتبال پخش کردیم. در حقیقت اوایل سال با دستیارانم صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم درباره چیزی کار کنیم که به آن علاقه داریم. من خودم به اتفاق تعدادی از دوستانم بازیهای فوتبال را میبینیم. علاقهام هم به فوتبال از کودکی بوده. البته ورزش من تنیس است ولی فوتبال همیشه برای من مثل زندگی بوده. یعنی۹۰ دقیقه بازی برد و باخت، فراز و فرود، خوشحالی و ناراحتی. اصلا اگر به بازیهای لیگ نگاه کنید، میبینید که خیلی شبیه ماجراهای زندگی است.
فکر کنم از معدودزنانی هستید که به تمرینات تیم فوتبال رفتید؟
من رفته بودم برای فیلمبرداری به باشگاه ملوان انزلی و تمرین آن ها در زمین ارتش (نیروی دریایی) انجام میشد. موقعی که آن جا رفتم من و همکارانم ده دقیقه پشت در منتظر ماندیم. وقتی وارد زمین تمرین شدم گفتند شما اولین زنی هستید که پایت را این جا گذاشتی. من هم به شوخی گفتم که از این نظر اسمم را در جایی ثبت کنید
برنامهتان برای سال جدید چیست؟
کار چه کسی؟
اجازه ندارم نام ببرم. زمان اجرایش اواخر فروردین و اول اردیبهشت ۱۳۹۲ است و همینطور یک نمایشگاه عکس که در اردیبهشتماه سال جدید خواهم داشت.
از این که خیلی از بازیگران سینما در تئاتر بازی میکنند و واکنشهایی هم برانگیخته شد که حتما در جریان هستید. نظرتان در این مورد چیست؟
درباره نوروز چگونه فکر میکنید؟
با آمدن سال جدید که زیباترین آن در ایران اتفاق میافتد که همزمان با بهار طبیعت است، همیشه امید، شور و هیجان میآید. به همین دلیل به من امید میدهد که دوباره اتفاقات خوب میافتد؛ نوروز یعنی امیدواری.
جدیدترین فیلمی که از شما در سیویکمین جشنواره فیلم فجر دیدم، «بشارت به شهروند هزاره سوم» به کارگردانی «محمدهادی کریمی» بود. بازی شما یکی از بازیهای قابلتوجه این فیلم بود. نظرتان درباره این فیلم چیست؟
خیلی ممنونم از توجه شما. اتفاقا پیش از مصاحبه جایی بودم که درباره این فیلم صحبت شد. داشتم این را میگفتم که آنقدر من نقش این فیلمنامه را دوست داشتم که به خاطر رفتن سر صحنه دو، سه روزی که فیلمبرداری داشتیم تا صبح نخوابیدم.
چون دلم میخواست خستگی و استرسی که این مدیر مدرسه داشت را بتوانم منتقل کنم، بهطوری که تبخال زدم. این نقش را درحالی بازی کردم که سال گذشته فیلمنامههای زیادی را رد کرده بودم.
درست نیست اسم بیاورم.
دلایل رد فیلمنامهها چه بود؟
به نظرم یک بازیگر وقتی سرصحنهای میرود باید دلیلی داشته باشد. برای من فقط این که بروم تا پولی دربیاورم کفایت نمیکرد. این شد که امسال متاسفانه یک جورهایی کمکار شدم تا این که نقش مدیر مدرسه فیلم «بشارت به شهروند هزاره سوم» به من پیشنهاد شد و دوباره فهمیدم که آدم یک نقشی را که دوست دارد وقتی بازی میکند چقدر لذتبخش است.
شما با بازی در فیلم «عروس» به شهرت رسیدید. در آن زمان خود فیلم نقطه عطفی در سینمای ما محسوب میشد. تا آن موقع چهره بازیگر مطرح نبود و اصلا سیاست گذاریها به این مسئله اجازه بروز هم نمیداد ولی از نقطهنظر بازیگری در فیلم «عروس» به این مسئله توجه شد. با این فیلم مسیری را دنبال کردید تا فقط در حد یک چهره باقی نمانید. خب آن موقع در آن سنوسال کم و تجربه ناچیز در سینما چه تصوری از ادامه حضورتان در سینما داشتید؟
همانطور که میدانید بعد از فیلم «عروس» خیلی از فیلمنامهها را رد کردم. یک چیزی در ذهنم داشتم و این بود که فقط میخواهم با بزرگان سینما کار کنم.
شاید برای کسی که تازه وارد سینما شده این یک مقدار جاهطلبانه بهنظر میرسید ولی به هر حال این نگاه من بود. با این حال از اسامی فیلمهایی که آن موقع به من پیشنهاد شد، نمیخواهم سخن بگویم چون الان که فکر میکنم، میبینم ناپختگی هم کردم خیلی از آنها را بازی نکردم
چرا؟!
چون اصلا فیلمهای بدی نبودند ولی بههرحال تصمیمم این بود. خیلی مصر بودم که این کار را ادامه دهم. بعد از «عروس» فقط فیلم آقای کیمیایی را بازی کردم. همان موقع آقای مهرجویی نقش دوم فیلم «بانو» را به من پیشنهاد کرد که رد کردم و به ایشان گفتم اگر نقش اول داشتید به من زنگ بزنید.
چه جسارتی داشتید در آن سن و سال
(میخندد) ولی بعدا در فیلم «سارا» و «پری» بازی کردم. البته یک جورایی در این فکر بودم آن چهرهای که همه از من در نظر دارند از بین ببرم. حتی خیلی از گریمورها متوجه این قضیه شده بودند که سعی میکردند قیافهام را آرایش نکنند. حتی در فیلم «بوی پیراهن یوسف» و «برج مینو» یا فیلم «روانی» که خودم آن را خیلی دوست دارم یا «نسل سوخته» رسول ملاقلیپور که فکر میکنم این فیلم از زمانه خودش جلو است، همینگونه شد.
به هر حال چنین ایدهای داشتم و چیزهای دیگر برایم مهمتر بود. واقعا به پول درآوردن صرف هم فکر نمیکردم و به این که الان دیگر بازیگر شدم و بیست سالم هست و میتوانم خیلی فیلم کار کنم.
اگر میخواستم اینگونه نگاه کنم، در همان دو، سه سال اول حسابی پول درمیآوردم ولی ذهنیتم این نبود. من از طریق ادبیات و خواندن کتاب به سینما علاقهمندشدم. بیشتر دلم میخواست بخوانم و آدمها را عمیقتر بشناسم. دیگر صرفا به این فکر نمیکردم که الان قرار است چه اتفاق خاصی بیفتد یا مثلا میخواهم ستاره شوم.
البته یادم میآید در آن موقع فرصت هم در اختیارتان بود که چنین هدفی را دنبال کنید ولی نکردید. چرا؟
کاملا و حتی این را هم اضافه کنم که من به عنوان یک دختر کمسن و سال در آن زمان میتوانستم راههای دیگری را انتخاب کنم کما این که این موضوع را برای نخستینبار میگویم در این بیست سال گذشته نیامدم کسی یا چیزی را دستاویز خودم قرار دهم که در هر فیلمی کار کنم. حالا از این موضوع خوشحالم چون با اعتمادبهنفس میتوانم بگویم روی پای خودم ایستادم.
در یک مقطعی احساس کردید که سینما دچار رکود شده و رفتید سراغ ترجمه کتاب، کارتان را گسترش دادید یا مثلا حضور بینالمللی پیدا کردید به عنوان داور. فیلم ساختید. حتی در این مسیر یادم هست که در یک دورهای هم موانعی هنگام کارکردن برایتان پیش آمد...
خب یک بخش آن به دلیل اعتقاداتی است که من دارم...
چطور؟
خب، من به قدرتی اعتقاد دارم که همهجا به آدم کمک میکند.
در زمان نمایش فیلم «دو زن» در جشنواره فیلم فجر به شما جایزه ندادند، با وجود استقبالی که از بازی شما شد. واکنشتان چه بود؟
بله. آن زمان به من میگفتند حقتان را خوردند. پاسخ دادم اولا شما بازی کاندیداهای این بخش را ندیدید شاید بهتر از من بازی کرده. دوما اینکه به نظرم در جهان هستی حق خوردنی نیست. بالاخره انرژی آن یکجایی به شما بازمیگردد. من همیشه به این موضوع اعتقاد داشتهام؛ بنابراین در آن زمان به یک سری مسائل فکر میکردم. فکر میکردم که الان آن ها دارند من را اذیت میکنند ولی خب قطعا یک فیلم خوب به من پیشنهاد خواهد شد یا اگر لیاقتش را داشته باشم در این سینما راه خوبی پیش رویم گذاشته میشود.
بعد از جایزه نگرفتن برای فیلم «دو زن» در جشنواره فیلم فجر چه خبر خوبی به شما رسید؟
پیش از آن هم جایزه جشنواره سه قاره نانت را گرفته بودید؟
بله. این جایزه را برای فیلم «سارا» گرفته بودم.
البته خیلی دربارهاش صحبت نمیکردید. چرا؟
من زیاد صحبت نمیکردم. آن زمان خیلیها از جمله آقای کیارستمی صحبت میکردند و میگفتند که ما دوست داریم فیلمهایمان در ایران دیده شود و به نمایش درآید.
این یک واقعیت است. به این دلیل که تو میتوانی فیلمت را در خارج از کشور به نمایش بگذاری و آن ها از فیلمت تجلیل کنند و به آن جایزه دهند اما دوست داری اول در کشور خودت، مردم فیلمت را تحسین کنند. به هر جهت این نوع واکنشها و وقوع چنین اتفاقاتی من را محکمتر کرد.
این یک واقعیت است. به این دلیل که تو میتوانی فیلمت را در خارج از کشور به نمایش بگذاری و آن ها از فیلمت تجلیل کنند و به آن جایزه دهند اما دوست داری اول در کشور خودت، مردم فیلمت را تحسین کنند. به هر جهت این نوع واکنشها و وقوع چنین اتفاقاتی من را محکمتر کرد.
این مسئله را به فرصت تبدیل کردید؟
کاملا و حتی برای من لذتبخش بود و دیدم این قضیه به یک عادت تبدیل شده.
خب من فیلم بازی میکنم. کاندیدا میشوم یا نمیشوم ولی مثلا میدیدم کسی ناگهانی میآید و در فیلمی بازی میکند و بعد به این نابازیگر جایزه میدهندبه فکر فرو میرفتم که قضیه چیست و سوالات دیگر برایم پیش میآمد. همه این مسائل و پرسشها باعث شد که در آن زمان خودم را باور داشته باشم.
ولی نگاه منتقدان چیزی دیگر بود. چقدر این مسئله روی شما تاثیر گذاشت؟
بله. من نمیتوانم این مسئله را نادیده بگیرم که در آن زمان مجله فیلم، دنیای تصویر یا مجله هفتگی سینما بهگونهای دیگر عمل کردند.
برخی از منتقدان نگاه مثبتی داشتند یا این مجلات تخصصی سینمایی جشن برگزار میکردند و به کارم جایزه دادند و متوجه میشدم اگر کارم در فجر دیده نشد ولی این جاها دیده میشود. با این حال در مسیر هر کاری موانعی وجود دارد و اینطور نیست که بگویم وارد کاری میشوم و همه چیز به سودم است و کارها با خوشی و راحتی جلو میرود. اصلا اینطوری نیست. منتها مهم طرز برخورد آدمها با موانع است.
بله. من نمیتوانم این مسئله را نادیده بگیرم که در آن زمان مجله فیلم، دنیای تصویر یا مجله هفتگی سینما بهگونهای دیگر عمل کردند.
برخی از منتقدان نگاه مثبتی داشتند یا این مجلات تخصصی سینمایی جشن برگزار میکردند و به کارم جایزه دادند و متوجه میشدم اگر کارم در فجر دیده نشد ولی این جاها دیده میشود. با این حال در مسیر هر کاری موانعی وجود دارد و اینطور نیست که بگویم وارد کاری میشوم و همه چیز به سودم است و کارها با خوشی و راحتی جلو میرود. اصلا اینطوری نیست. منتها مهم طرز برخورد آدمها با موانع است.
به هرحال دیر به شما جایزه دادند و حتی برخی که بعد از شما وارد سینما شده بودند زودتر از شما جایزه بهترین بازیگر زن را گرفتند اما بالاخره برای فیلم «دیوانه از قفس پرید» جایزه گرفتید. آن موقع چه واکنشی داشتید؟
به هرحال کارم دیده شد.
با این حال بهنظر میرسد شهرت گاهی اوقات آدم را در شرایطی غیرقابل پیشبینی هم قرار میدهد. شما هم در این شرایط قرار گرفتهاید؟
هیچوقت. واقعا به شما میگویم آن زمان که فیلم نداشتم خوشحال بودم
چرا؟
به این دلیل که فکر میکردم هرچقدر کمتر دیده شوی و برای هر فیلمی که قابلیت ندارد کار نکنی، آنوقت قطعا مردم بیشتر دوست دارند که فیلم تو را ببینند.
از چه نظر نگاه مردم برای شما مهم است؟
به طور کلی مگر میشود نگاه مردم برای من مهم نباشد و از این نظر خدا را شکر میکنم. چون این من نبودم که مسیرکاریم را شکل دادم. اگر مسیر خوبی بوده، اول خدا کمک کرده و بعد مردم. یعنی مردمی که من را باور کردند و کماکان در ذهنهایشان از من حمایت میکنند. حتی میدانم منتقدان من را نبخشیدند به دلیل سه، چهار فیلمی که در سینمای بدنه کار کردم ولی از همان سینما فیلم «زنها فرشتهاند» را دوست داشتند. چون جزو فیلمهای مبتذل نبود. به همین دلیل خودم هم نمیتوانم دفاع کنم.
در جایی گفته بودید که من هم باید خرج زندگیام را دربیاورم و به این دلیل در این فیلمها بازی کردم. خب چطوری اینگونه میشود، ضمن این که اعتقاد دارید هیچوقت به خاطر پول بازی نکردید؟ یا چه شرایطی پیش آمد که در فیلم «شام عروسی» ابراهیم وحیدزاده بازی کردید؟
آن سالی بود که من فیلم ساخته بودم و فیلمهای زیادی مثل «میم مثل مادر» را رد کرده بودم.
یعنی قرار بود نقش فراهانی را بازی کنید؟
بله. میتوانید از حسام نورانی، دستیار مرحوم ملاقلیپور بپرسید یا بازی در فیلم «صد سال به این سالها» سامان مقدم را قبول نکردم. در زمان فیلمبرداری، میکس و تدوین فیلمم نمیتوانستم فیلمی را قبول کنم.
به همین دلیل مجبور شدم بعد از آن زمان هر فیلمی که به من پیشنهاد میشد قبول کنم. چون به مدت یکسال هیچ کاری نکرده بودم و خودم هم بخشی از سرمایه فیلمام را گذاشته بودم. هرچند درست نیست جزییات را بیان کنم. حالا در آن زمان یک کمدی که چندان بد هم نبود به من پیشنهاد شد، چون آقای وحیدزاده، فیلمسازی است که سالها در زمینه کمدی کار کرده و موهایش را در این مسیر سپید کرده است.
بعد هم اصولا من آدمی هستم که همانقدر سخت میگیرم و مثلا میگویم این است راهم، یک زمانهایی هم واقعا بیخیال همهچیز میشوم. به این دلیل که جهان اینطوری ساخته نشده که زیادی هم خودت را جدی بگیری. این را همیشه به خودم میگویم که اگر زیادی هم جدی بگیری جهان راه خودش را میرود. فکر کنم بیشتر بازیگران حال حاضر هم این کار را کردهاند.
چرا فیلم ساختید؟ چون در سینما در فیلمهای کارگردانان شناخته شده بازی کردید. چه خلأیی دیدید که کار بازیگری شما را اقناع نکرد و به سمت فیلمسازی رفتید؟
اگر بخواهم بگویم بازیگری به خودی خود برایم کافی نبود، شاید کلیشهای بهنظر برسد ولی واقعیتش این است که به هر حال فیلمسازی در آن تالیف دارد. در حالی که در بازیگری وقتی فیلمنامه، فیلمبرداری و کارگردانی خوب باشد، تو میتوانی آن لحظه را حس کنی که همه چیز درست است. در غیر این صورت همیشه یک چیزهایی است که مطابق میل پیش نمیرود. به هر حال فیلم مستند ساختم. میدانید که آن زمان با آقای کیارستمی کار میکردم. عکاسی میکردم و همینطور ترجمه. به هر حال سروکارم با چیزهایی غیر از بازیگری بود البته از بازیگری منفک نشدم و همان زمان فیلم «دیوانه از قفس پرید» را کار کردم. با ابزار سینما آشنا شده بودم و در نهایت دلم میخواست فیلم خودم را بسازم.
خب، چرا موضوعات مربوط به زنان را در فیلمهایتان موردتوجه قرار دادید؟ مثلا مستند «داشتن یا نداشتن» مربوط به مسئله نازایی بود.
واقعا نمیدانم چه میشود که فیلمسازان زن در مورد موضوعات زنان فیلم میسازند ولی مسایل زنان همیشه دغدغه کسانی بوده که یا مینویسند یا با ادبیات سروکار دارند و بهخصوص برای ما که مسایل جامعه همیشه برایمان مهم بوده.
یک موسسه نازایی نزدیک خانه من بود. میدیدم که هر روز زوجهای جوان به این جا مراجعه میکنند و عملهایی که خانمها انجام میدادند چندان ساده نبود تا این که یک روز درباره این موضوع با یکی از آن ها صحبت کردم و برایم تشریح کرد که دو، سه سال است که به این جا میآید و چندبار مورد عمل جراحی قرار گرفته است. همان زمان در اینباره فکر کردم که میخواهم بچهدار شوم یا نه. به این نتیجه رسیدم چقدر این موضوع اهمیت دارد برای کسی که هیچچیز دیگری در زندگی برای جایگزین ندارد. امثال من و شما کارمان به ما کمک میکند که دغدغه داشته باشیم ولی تنها دلخوشی آنها فقط بچه هست البته در جای خودش خیلی هم قشنگ است. خلاصه این مسئله تلنگری به من زد و خواستم در اینباره فیلمی بسازم. چون سعی میکنم اتفاقاتی که در جامعه پیرامون زنان مطرح میشود را پیگیری کنم.
در فیلم بعدی، سینمای داستانی حرفهای را دنبال کردید. مسئله دیگر جدیتر شد. ضمن اینکه به دلیل شهرت در سینما میتوانستید در فیلمسازی از لابیها و روابطتان استفاده کنید. آیا چنین کردید؟
خب، مطمئن بودم که میخواهم فیلم سینمایی بسازم ولی من واقعا نتوانستم از هیچ لابی استفاده کنم. آن زمان فیلم اولم «یک شب» را بدون مجوز ساختم. فیلم را شبها با مجوز فیلم دیگری در تهران فیلمبرداری میکردیم ولی دست آخر هم اکران نشد.
اما فیلم «یک شب» پخشکننده خارجی داشت.
وقتی میکس فیلم «یک شب» تمام شد، فیلم را برای دو، سه شرکت خارجی فرستادم که درنهایت MK2 به من جواب داد که پخش فیلم را قبول میکنیم البته یکی از دلایلش این بود که فیلم برای جشنواره کن پذیرفته شده بود.
هرچند در سطح عمومی این فیلم اکران نشد ولی ظاهرا فیلم اکران فرهنگی در تهران که داشت؟
بله. جاهایی مثل سینماتک موزه هنرهای معاصر تهران به نمایش درآمد. از ساخت این فیلم خوشحالم. برای این که با حسین جعفریان کار کردم یا سعید ابراهیمیفر و افراد دیگر. با این حال یک فیلم شخصی بود. یعنی در فیلمسازی هدفم این است که فیلم سفارشی نسازم.
پس خیلی در چارچوب سینمای حرفهای به فیلمسازی نگاه نمیکنید؟
درست میگویید. به هرحال ادعا ندارم که فیلمسازم و داعیه این را هم ندارم. من تجربه میکنم و افتخار میکنم که حسی و با قلبم فیلم میسازم. معتقدم به جای این که با منطقمان و دو دو تا چهارتا فیلمی بسازیم، بهتر است فیلممان برآیند اندیشهها و اعتقاداتمان باشد.
شاید علتش این بوده که من در سینما بودم و با انواع مختلف فیلمها برخورد کردم. از آن چه همیشه در سینما لذت میبردم سینمایی بوده که کارگردان آنچه را که دوست داشته میسازد و نه این که مجبورش کنند بسازد. ما متعلق به دورانی هستیم که کارگردانان فکر میکردند.
بعد از اکران نشدن فیلم «یک شب» با وجود مشکلات، با چه انگیزهای فیلم بعدیتان را ساختید؟
اصلا مشکلات من را زده نکرد. چون همان موقع فیلمم در جشنواره کن اکران شد و به جشنوارههای دیگری راه یافت و در سفرهایی که رفتم از خیلیها انرژی گرفتم. البته در ایران هم با همان اکران فرهنگی میدیدم که از طرف مردم هم مخاطبان خودش را پیدا کرده و باعث شد که سال بعد فیلم دوم را بسازم.
منظورتان فیلم «چند روز بعد» است؟
بله. آن فیلم از نظر خودم شاعرانه است. درباره زنی گرافیست است که با مردی دوست میشود که زنش از کانادا به ایران برمیگردد. هرچند که مرد را در یک پلان بیشتر نمیبینیم ولی زن تماممدت انتظار میکشد و دایما فکر میکند که چهکار کنم. کلا اتفاقات زیادی در فیلم نمیافتد.
اکران نشد. علتش هم این بود که تهیهکننده به صورت دیویدی فیلم را فروخت. آن زمان دیویدی، خوب فروخته میشد.
دغدغه اکران عمومیاش را نداشتید؟
چرا داشتم ولی دیگر نمیتوانستم کاری کنم، چون تهیهکننده کسی دیگر بود.
رسیدید به فیلم «سوت پایان» که دغدغهای اجتماعی هم پیدا کردید و به موضوع قصاص پرداختید و در جشنواره فیلم فجر امسال هم که دیدید تعدادی از فیلمها به این موضوع پرداختند. به هر شکل در برابر برخی از انتقادات فیلم واکنش تندی هم از خود نشان دادید. چرا؟
وقتی که خودت تهیهکننده فیلم هستی دیگر قضیه متفاوت میشود. یعنی هم خودت یک فیلم شخصی ساختی و هم فیلمت متعلق به سینمای خصوصی است. هیچ کمکی نگرفتی، تهیهکننده فیلم هستی و بعد هم به عنوان یک زن همه این کارها را انجام دادی.
نمیدانم به این موضوع اعتقاد داری یا نه که توی هر شغلی که هستی وقتی زن باشی ماجرا متفاوت میشود. بعد با همه سختی یک فیلم میسازی. درنهایت هم با کیفیت پایین در سالن سینمای برج میلاد در جشنواره فیلم به نمایش در میآید. حالا این پرسش پیش میآید من تا آن جا که توانستم کارم را انجام دادم حالا مسئله شما از انتقاد کردن چیست. دلیل هم ندارد آدم همیشه منطقی باشد. یک زمانی هم لازم است که از فیلمت دفاع کنی.
به اشکالاتی که درباره فیلمتان وارد کردند، چقدر معتقدید؟
مثلا چه اشکالاتی؟
مثلا نماهای کلوزآپ فیلم زیاد است یا واقعیت اجتماعی یا روابط زن و شوهر درنیامده. نظرتان چیست؟ خودتان اعتقاد دارید که فیلم اشکالاتی دارد؟
من به جای این که بگویم فیلم اشکالاتی دارد، جور دیگری نگاه میکنم. مثلا پیش از مصاحبه در مورد داوری فیلمها با کسی صحبت میکردم و از آن جایی که پانزده بار داوری بینالمللی داشتم، گفتم بهترین نوع داوری این است که داوران نظراتشان درباره بخشهای مختلف فیلمها را روی کاغذ بنویسند و بعد براساس شمارش آرا نتایج معلوم شود. چون هر داوری نظری دارد و متقاعد کردن دیگری راه به جایی نمیبرد و نمیتوان به آدمها گفت چه فیلمی را دوست داشته باشند به این دلیل که سینما اساسا سلیقهای است.
یعنی اعتقادی به قواعد سینما ندارید؟
منظورم این است که الان ممکن است الان یک فیلم از ژان لوک گدار نشان دهیم، شما نتوانید پنج دقیقه آن را تحمل کنید ولی من تا آخر با لذت فیلم را دنبال میکنم. و در نهایت دلیل بر این نیست که فیلم بدی است. خب در مورد فیلم خودم هم اینطوری بود. میدانید که من خودم برای فیلم «سوت پایان» در سالن سینما یکماه بلیط فروختم و به افراد زیادی برخوردم که فیلم را دوست داشتند. از نزدیک و مستقیما با مردم در تماس بودم.
منظورم چیز دیگر بود. این درست است که هر کسی فیلم دلخواه خودش را انتخاب کند و دوست داشته باشد ولی هنر هم مثل هر چیزی یک معیاری دارد. منظورم دانش سینماست. خب در داوریها این دانش یا معیار کجا باید لحاظ شود؟
به نظرم قاعدهای وجود ندارد. همانطور که ممکن است شما فیلم اسپیلبرگ را ببینید و بگویید خب شما همه تکنیک را به کار بردید ولی آیا سینما این است؟! بعد از طرف دیگر شکل مینیمال سینما فیلم «ده» عباس کیارستمی است. آن وقت ممکن است بگوییم این اصلا سینما نیست به هرحال متر و معیاری وجود ندارد. قاعده آن است که به قلب خودت رجوع میکنی و با فیلمی ارتباط برقرار میکنی.
این سالها از جانب عدهای بحث بیاخلاقی در سینما مطرح شده و گاهی اوقات سینمای ایران را به بیاخلاقی متهم کردهاند و بیشتر هم نوک پیکان به سمت بازیگران نشانه گرفته شد. شما که سالها در این سینما کار میکنید چه واکنشی از خود نشان میدهید؟
به نظرم اشتباه است که اینگونه فکر کنیم تنها جایی که میتواند اخلاق یا بیاخلاقی وجود داشته باشد سینماست. چون هرجا که کارگروهی انجام میشود مثل دانشگاه، بیمارستان یا اصلا که پایت را از خانه بیرون میگذاری میتواند این اتفاق بیفتد. حالا چرا سینما را این ها نشانه گرفتند. من فکر میکنم جاهایی که برد زیاد دارد مثل سینما یا ورزش،دستاویز عدهای شده که میخواهند اهداف شخصی خود را دنبال کنند و از این لحاظ هدفگیری میکنند تا بتوانند تشنج ایجاد کنند و به مردم بگویند اعتقادی به کسی نداشته باشند. چون یاد نگرفتیم آدمها را دوست داشته باشیم. به جای اینکه آدمها را تحسین کنیم، تخریب میکنیم. حالا برای تخریب کردن، سراغ آدمهای ناشناس نمیرویم. سراغ نفراتی میرویم که همه مردم میشناسند.
فوتبال چقدر برایتان جدی است؟
ما اخیرا یک دیویدی با عنوان «روزی روزگار فوتبال» درباره فوتبال پخش کردیم. در حقیقت اوایل سال با دستیارانم صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم درباره چیزی کار کنیم که به آن علاقه داریم. من خودم به اتفاق تعدادی از دوستانم بازیهای فوتبال را میبینیم. علاقهام هم به فوتبال از کودکی بوده. البته ورزش من تنیس است ولی فوتبال همیشه برای من مثل زندگی بوده. یعنی۹۰ دقیقه بازی برد و باخت، فراز و فرود، خوشحالی و ناراحتی. اصلا اگر به بازیهای لیگ نگاه کنید، میبینید که خیلی شبیه ماجراهای زندگی است.
فکر کنم از معدودزنانی هستید که به تمرینات تیم فوتبال رفتید؟
من رفته بودم برای فیلمبرداری به باشگاه ملوان انزلی و تمرین آن ها در زمین ارتش (نیروی دریایی) انجام میشد. موقعی که آن جا رفتم من و همکارانم ده دقیقه پشت در منتظر ماندیم. وقتی وارد زمین تمرین شدم گفتند شما اولین زنی هستید که پایت را این جا گذاشتی. من هم به شوخی گفتم که از این نظر اسمم را در جایی ثبت کنید
برنامهتان برای سال جدید چیست؟
برنامه زیاد دارم. دارم یک تئاتر را تمرین میکنم.
کار چه کسی؟
اجازه ندارم نام ببرم. زمان اجرایش اواخر فروردین و اول اردیبهشت ۱۳۹۲ است و همینطور یک نمایشگاه عکس که در اردیبهشتماه سال جدید خواهم داشت.
از این که خیلی از بازیگران سینما در تئاتر بازی میکنند و واکنشهایی هم برانگیخته شد که حتما در جریان هستید. نظرتان در این مورد چیست؟
اینجور چیزها را که میشنوم خیلی متاسف میشوم. یعنی فکر میکنم به ما میگویند جهان سومی. دیگر خودمان دودستی نگوییم ما جهان سومی هستیم، دستکم بهتر است در ایدهآل ذهن خودمان جهان اولی باشیم.
خب دیدهام بسیاری از بازیگران سینما که اصلا تئاتری نبودند از جانی دپ، اسکارلت یوهانسن، جود لاو و... هر چندوقت یکبار یک تئاتر هم بازی میکنند و اصلا این مسئله خیلی معمول است. چون به هر حال هنرهای نمایشی است و بازیگر هم کارش بازیگری است و فقط باید تفاوت این دو مدیوم را بداند. حالا چه بهتر است که با وجود بازیگران سینما، تئاتر رونق پیدا کند.
خب دیدهام بسیاری از بازیگران سینما که اصلا تئاتری نبودند از جانی دپ، اسکارلت یوهانسن، جود لاو و... هر چندوقت یکبار یک تئاتر هم بازی میکنند و اصلا این مسئله خیلی معمول است. چون به هر حال هنرهای نمایشی است و بازیگر هم کارش بازیگری است و فقط باید تفاوت این دو مدیوم را بداند. حالا چه بهتر است که با وجود بازیگران سینما، تئاتر رونق پیدا کند.
درباره نوروز چگونه فکر میکنید؟
با آمدن سال جدید که زیباترین آن در ایران اتفاق میافتد که همزمان با بهار طبیعت است، همیشه امید، شور و هیجان میآید. به همین دلیل به من امید میدهد که دوباره اتفاقات خوب میافتد؛ نوروز یعنی امیدواری.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر