چهارشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۵

نگاهی به فیلم «سارا»با بازی نیکی کریمی از نگاه مجید اسلامی

حدود بیست و چهار سال از اکران فیلم سینمایی «سارا» به کارگردانی داریوش مهرجویی و بازی نیکی کریمی ،امین تارخ ،خسرو شکیبایی ،یاسمین ملک نصر و...می گذرد،اقتباسی از خانه عروسک اثر هنریک ایبسن که نیکی کریمی برای بازی در این فیلم از جشنواره سن سباستین اسپانیا و سه قاره نانت فرانسه جایزه گرفت .

مجید اسلامی منتقد سینما در شماره ۱۴۸،ماهنامه فیلم که سال هفتاد و دو منتشر شد،در نگاهی به فیلم سینمایی سارا و بررسی اقتباس این اثر از نمایشنامه «خانه عروسک» به نکته های جالبی اشاره کرده که بازخوانی ان به نظرم  بعد از گذشت این همه سال جالب به نظر رسید.

«مشاهده عبارت «اقتباس ازاد» در عنوان بندی پایانی سارا برای کسانی که با نمایشنامه «خانه عروسک» ایبسن اشنا هستند ممکن است تعجب اور باشد ،زیرا فیلم در نگاه نخست اقتباسی کاملا وفادارانه جلوه می کند .





اسکلت قصه ،شخصیت های اصلی (منهای یک نفر)و موقعیت های دراماتیک فیلم ،همه کم و بیش بر نمایشنامه ایبسن منطبق است ،حتی کوشش شده نام شخصیت ها نیز شبیه نمونه های اصلی باشد ،نورا به سارا ،کروگستاد به گشتاسب و هلمر به حسام تبدیل شده است .

بخش عظیم دیالوگ های فیلم عینا از نمایشنامه گرفته شده و بیش از موارد دیگر ،این وفاداری را به رخ می کشد .اما مقایسه این دو اثر نگاه دقیق تری را می طلبد زیرا تفاوت های چشمگیری میان ان دو وجود دارد که به کار بردن «اقتباس ازاد» را تا حد زیادی توجیه می کند.




مهمترین تفاوت فیلم با نمایشنامه به هم خوردن وحدت زمان و مکان است ،تمام حوادث نمایشنامه سه پرده ای «خانه عروسک» در یک مکان (خانه) و در زمانی محدود اتفاق می افتد،مطابق قراردادهای تئاتر ،شخصیت ها پشت سر هم وارد می شوند ،دیالوگ هایشان را می گویند و بیرون می روند و این البته برای تماشاگران نیز که با قاعده وحدت مکان اشنا هستند،مشکلی ایجاد نمی کند ،ولی طبیعی است که در فیلم،ثابت بودن مکان نمی تواند منطقی باشد و بیشتر فیلمنامه نویسان ترجیح می دهند کاری را انجام دهند که به قول تروفو به ان می گویند «هوا دادن به نمایشنامه»یعنی ماجراها را به مکان های متنوع تری منتقل می کنند،این کار باید به نحوی انجام شود که به روابط علت و معلولی و کشش دراماتیک اثر خدشه ای وارد نشود،سارا از این نظر موردی مثال زدنی است چون نه تنها به منطق روابط ادم ها اسیبی نرسیده ،بلکه در مواردی این منطق محکمتر هم شده است .

مثلا گفتگوی نورا  و گروگستاد ،که گروگستاد خواهش می کند نورا «نفوذخودش را برای او به کار ببندد تا شغل کوچک و بی اهمیتش را از او نگیرند »در خانه رد و بدل می شود ،در فیلم این صحنه به بانک منتقل شده و هر دو نگرانند که که مبادا کسی ان ها را حین صحبت ببیند .

شب حسام از گفتگوی ان دو خبر دارد ،پس می توان نتیجه گرفت که ان ها را با هم دیده اند ،این است که وقتی حسام چند صحنه بعد در مقابل اصرار مجدد سارا می گوید:«اگر شایع بشه که اقای رییس به حرف خانمش تغییر عقیده داده ...»حرفش کاملا منطقی به نظر می رسد چون این دو نفر را در بانک دیده اند ولی در نمایشنامه این جمله ،فرضی نامحتمل جلوه می کند و نوعی بهانه تراشی است.






بردن این گفتگو به بانک ،علاوه بر شکستن وحدت مکان ،روابط درونی حوادث را محکمتر کرده است.

مورد دیگر گفتگوی سارا و گشتاسب در تیمچه است که حالت تهدید امیز گشتاسب و اضطراب ان ها از پنهانی بودن گفتگو ،با رنگ قرمز زمینه (فرش ها)که حالت تهاجمی دارد تشدید می شود،این گفتگو نیزدر نمایشنامه ،در خانه رد و بدل می شود و هم چنین معماری خانه در فیلم  نقش عمده ای ایفا می کند.




مایه ی پنهان کاری که از مایه های اصلی متن است در نمایشنامه با قضیه قرض گرفتن پول و جعل امضاء و همین طور خوردن شیرینی (در متن ترجمه بادام سوخته)نشان داده شده که پنهان از شوهر صورت می گیرد .

در فیلم شیرینی خوردن به سیگار کشیدن بدل شده و رفتن پنهانی به صندوقخانه وسوزن زدن،مایه پنهان کاری را به بهترین شکلی تجسم بخشیده است .

در صحنه نهایی فیلم که احساسات سارا فوران می کند و حسام را  مورد حمله قرار می دهد ،او را همراه خودش از پله های زیر زمین پایین می برد و همچنان که احساسات نهانیش را بر او اشکار می کند بخش هایی از خانه را که با رنج و مشقت او عجین شده به او نشان می دهد ،در این جا دیگر برخلاف نمایشنامه ،فقط حرف های سارا کنش اصلی صحنه نیست بلکه حرکت از طبقه دوم به طبقه همکف و بعد به زیرزمین ،کنش اصلی است،فیلم برای این صحنه نمایشنامه کنش بصری به وجود اورده است .

شکستن وحدت زمان نیز به جا افتادن موقعیت ها بسیار کمک کرده است ،در نمایشنامه فاصله میان اگاه شدن هلمر از قضیه سفته ها (خواندن نامه گروستاد) و رسیدن نامه دوم که در ان او اظهار پشیمانی کرده و سفته ها را پس می فرستد چند دقیقه ای بیشتر نیست در این فاصله هلمر ،نورا را شدیدا مورد عتاب قرار می دهد و بعد بلافاصله پس از رسیدن نامه دوم به خوش خلقی سابقش باز می گردد ،تغییر حالت هلمر و تحول نهایی نورا ،خلق الساعه و تا حدی تصنعی است .

مهرجویی با هشیاری میان خواندن نامه اول و پس اوردن سفته ها یک روز و نیم فاصله انداخته است در این مدت منطقی است که خشم حسام اندکی فروکش کرده باشد و از طرف دیگر سارا وقت زیادی در اختیار دارد که فکر کند و حوادث زندگیش را تجزیه و تحلیل  کند ،این فاصله زمانی به خوبی تحول سارا را توجیه می کند.

تفاوت مهم دیگری که باید به ان توجه کرد این است که در نمایشنامه به بیماری هلمر تنها در گفتگوها اشاره می شود ،نورا برای خانم لیند تعریف می کند که هلمر «بنیه اش را به کلی از دست داد و بیمار شد.دکتر ها گفتند حتما لازم است سفری به جنوب بکند »و بعد هم نتیجه می گیرد که «من توروالد (نام کوچک هلمر) را از مرگ نجات دادم ...اگر ما نرفته بودیم ایتالیا،توروالد الان زنده نبود

ماجرای بیماری هلمر به شکلی غیر مستقیم از زبان نورا بیان می شود اما ممکن است نورا اغراق کرده باشد ،شاید هم بیماری هلمر ان قدرها حاد نبوده و نورا دوست  داشته باور کند که در زندگی او نقش حیاتی ایفا کرده ،اما فیلم ماجرای بیماری حسام را نشان می دهد ،از زبان دکتر می شنویم که حسام تالاسمی مغز استخوان دارد و عمل جراحی برایش حیاتی است،توهم و اغراقی در کار نیست ،سارا واقعا زندگی حسام را از مرگ نجات داده و این را مستقیما می بینیم ،دیگر این که نورا پول بازپرداخت قرض را بیشتر از طریق صرفه جویی در مخارج خانه کسب کرده ،یک بار هلمر یاداوری می کند که عید سال قبل نورا خودش را در اتاقش حبس کرده تا درخت عید را تزیین کند ولی دست اخر گربه همه چیز را پاره کرده ،در صحنه دیگری نیز معلوم می شود که در ان چند روز او اسنادی را پاکنویس می کرده و این گونه پول را تهیه می کرده،ولی با این حال روی کار کردن نورا زیاد تاکید نمی شود در حالی که در فیلم  ،بر اثر کار زیاد چشم های سارا ضعیف می شود و این ضایعه جبران ناپذیر تا حد زیادی اهمیت فداکاری سارا را بیشتر می کند .

در فیلم کار کردن او را به چشم می بینیم و همین احساس همدلی ما را با سارا بیشتر می کند،همچنین ضعیف شدن چشم فرصتی استثنایی فراهم می کند که در صحنه نهایی فیلم ،بی توجهی حسام به سارا با بی اطلاعی او از عینکی شدن سارا به شکل موثری به نمایش گذاشته شود.

در نمایشنامه «خانه عروسک»شخصیتی وجود دارد به نام «دکتر رانک»که در فیلم از او خبری نیست او دوست خانوادگی نورا و هلمر است و علاقه ای نهانی به نورا دارد و در لحظه مشخصی از نمایشنامه این را به نورا اظهار می کند،نورا حرف او را نشنیده می گیرد وتذکر می دهد که رانک را تنها به عنوان یک دوست خانوادگی در نظر می گیرد.

اما پیش از ان در صحنه دیگری نوار برای خانم لیند تعریف می کند که در خیالش پیرمرد پولداری را مجسم کرده که عاشق او باشد و پول هنگفتی را در اختیارش قرار دهد .

دکتر رانک که در پایان نمایش می میرد ،تجسم خیال های غیر اخلاقی نوراست ،نورا عملا گناهی مرتکب نمی شود ولی در خیالاتش به فکر بی وفایی می افتد، حذف این شخصیت در فیلم باعث شده که شخصیت سارا کاملا بی نقض و مبرا از گناه باشد .

نورا در اواسط نمایش حتی از بابت جعل امضاءدچار عذاب وجدان می شود و از ان پس سعی می کند به بچه هایش زیاد نزدیک نشود مبادا که بنا به گفته هلمر فساد او به بچه هایش هم منتقل شوداما سارا از این بابت خیالش اسوده است ،انتخاب اگاهانه لباس برای شخصیت سارا و نشان دادن صحنه های نماز و برداشتن جانماز موقع جمع کردن اثاثیه اش کاملا با این وجه  هم جهت است .

از سوی دیگر هلمر در نمایشنامه شخصیتی خودخواه و منضبط است و جز بی توجهی به همسرش خطای دیگری از اونمی بینیم، اما در فیلم صحنه ای کلیدی وجود دارد که در تحلیل شخصیت حسام نقش مهمی دارد ،حسام و گشتاسب در بیمارستان در غیاب سارا صحبت می کنند و این گفتگو به شکل تلویحی مشخص می کند که حسام و گشتاسب در سوءاستفاده های مالی همدست هستند،حتی گشتاسب می گوید نقشش کمتر از حسام است:«بابا من که تو مثلث تو و رحیمی و دکتر ،مهره ای نبودم »حسام مانند هلمر ادم پاک و منزه ای که کنار ایستاده و گناهان دیگران را به رخشان می کشد نیست بلکه ادم ریاکاری است که با سوءاستفاده به موقعیت شغلی خاصی دست پیدا کرده و نمی خواهد ان را اسان از دست بدهد.

گشتاسب او را خوب می شناسد :«خوب می دونم چقدر عاشق مقامشه ...اون حاضره برای نگه داشتن مقامش هر باجی بده »و پیش بینیش هم درست از اب در می اید ،اخراج گشتاسب از سر درستکاری حسام نیست بلکه احتمالا در ادامه زد و بندهای مثلث و مربعی است که در ابتدای فیلم از ان صحبت به میان امده .

به هر حال حسام همان قدر که  در اظهار عشق به سارا ریاکار است در موارد دیگر هم هست و برای همین هم به حرف مردم این قدر اهمیت می دهد سارا به او می گوید:«ادم بایست خیلی حقیر باشه که حرف مردم این قدر براش مهم باشه» و او جواب می دهد :«اره من حقیرم ...»

گشتاسب هم جای دیگری می گوید:«می دونم حرف مردم چقدر براش مهمه »ولی مهمترین نشانه را خود حسام بروز می دهد ان جا که می خواهد در لفافه سوءظنش را بیان کند می گوید:«اخه مردم نمی گن گشتاسب در ازای چی این پول رو در اختیار خانم سارا گذاشت؟»

انگار که برای اوگفته مردم مهمتر از خود سوءظن است ،فساد و ریاکاری حسام و بی نقص بودن سارا (به نسبت نورا و هلمر)باعث شده که تغییر عقیده سیما در اداره کاملا توجیه شود،به نظر می رسد با استفاده از تجربه های قبلیش او حسام را خیلی زود شناخته و می خواهد سارا نیز از چهره واقعی او با خبر شود :«بذار این دو تا  همدیگر رو خوب بشناسن ،که همه چی رو بشه ،مگه چی می شه؟»





با حذف شخصیت دکتر رانک ،سیما و گشتاسب در فیلم نقش مهمتری پیدا کرده اند ،سیما به نسبت خانم لیند در نمایشنامه بسیار جوان تر و با نشاط تر است ،اولین برخورد او با سارا موارد اشکار ی را از شباهت میان این دو شخصیت را به نمایش می گذارد ،ان جا که دو طرف کوچه ایستاده اند و یاد خاطره ای قدیمی می افتند («کلاغه...»)،صحنه بسیار درخشانی است چرا که اخر هم معلوم نمی شود که ان خاطره چیست ،مهم هم نیست چون فقط حالت ان دو اهمیت دارد.

مهرجویی رابطه سیما و گشتاسب را به صورت قرینه ای برای رابطه سارا و حسام در اورده است،ان ها هر دو ازدواجی ناموفق داشته اند و انگار سیما نیز تجربه ای مشابه سارا را از سر گذرانده است.


گشتاسب هم با بازی هنرمندانه شکیبایی نسبت به کروگشتاد در نمایشنامه شخصیت با هویت تری است ،کروگشتاد یک شخصیت منفی تمام عیار است که از بیرون ،زندگی نورا را تهدید می کند در حالی که گشتاسب ادم شریر ماجرا نیست او برای اعمالش دلایلی کاملا منطقی دارد:«باور کنید که ادم رشوه خواری مثل من هم می تواندیه ذره احساس داشته باشد...باور کنید حسام من رو مجبور کرد ،هیچ وقت نمی بخشمش  »

مهرجویی خیال نداشته از او یک شخصیت منفی صرف بسازد به همین دلیل هم در بعضی صحنه ها احساس همدلی تماشاگر را بر می انگیزد به خصوص ان جا که به سیما می گوید:«تو همیشه برای من بلا و مصیبت اوردی »یا ان جا که با سارا می گوید:«مگر شما به فکر بچه های من بودید؟»

گشتاسب در واقع همان حمید هامون است با همان زرنگی ها و چرب زبانی و دمدمی مزاجی و شلختگی ،منتها دچار مسئله کیفیت نیست ،این که در صحنه نهایی حاضر می شود خودش حضورا نامه را بیاورد و معذرت خواهی کند جنبه منفی شخصیت او را بسیار کاهش می دهد.

در نمایشنامه کروگستاد خودش نامه را نمی اورد بلکه ان را می فرستد، ظرافت پرداخت مهرجویی در این صحنه بسیار چشمگیر است ،گشتاسب یک بار سیما را خانم امیری و بلافاصله سیما جون خطاب می کند و همین ،نزدیکی رابطه ان دو را مشخص می کند.

اما با تمام این حرف ها فیلم کاملا بر شخصیت سارا متکی است ،سارا به نسبت نورا جوان تر است و به جای سه بچه تنها یک بچه دارد ،مانند او سبکسر نیست و معصومیتش بیشتر از اوست،در واقع کودکی است که در طو ل فیلم به مرور وارد دنیای تلخ بزرگسالان می شود ،در اوایل فیلم وقتی به دکتر می گوید:«حسام نباید چیزی بفهمه »لبخند می زند .

بیماری حسام فرصتی است  که برای او فراهم شده تا ابراز وجود کند و او با نوعی شیطنت کودکانه به این قضیه می نگرد این شیطنت وقتی با سیما در صندوقخانه هستند و عمه خانم صدایشان می کند نیز بروز می کند:«هیس».

وقتی رازش را با سیما در میان می گذارد ،شادیش کودکانه است :«نذاشتم هیچکی ،هیچکی،هیچکی بفهمه »توی صندوقخانه با خوشحالی می گوید :«هر چی بیشتر سوزن بزنی بیشتر گیرت میاد ،هی سوزن بزن ،هی سوزن بزن».






اما او در ازای این تجربه کودکانه غرامت زیادی را می پردازد وقتی چشم پزشک از او می پرسد:«فکر کنم زیاد مطالعه می کنید»حرکت اره و نه سرش بسیار با معناست (همان قدر که لبخندش موقعی که دوستان حسام در بیمارستان می گویند «ایشون رفتنیه »)

اضافه شدن مایه «ضعیف شدن چشم » تلخی این تجربه را بسیار بیشتر کرده است ،او  برای مصالحه نکردن ،دلیلی بسیار منطقی دارد :«سه سال تمام خودم رو تو این اتاق زندونی کردم ،چشامو خراب کردم »

ممکن است بپرسید چطور ممکن است شوهری از عینکی شدن زنش بی خبر بماند یا سه سال تمام متوجه نشود که زنش پنهانی به زیرزمین می رود اما نکته اصلی ماجرا این جاست ،پرویز دوایی یک بار در پاسخ به مخالفان قیصر که پرسیده بودند چرا قیصر وقتی برادرش را می کشند پلیس خبر نمی کند ،نوشته بود این فیلم راجع به ادمی است که وقتی برادرش را می کشند پلیس خبر نمی کند ،اگر پلیس خبر می کرد فیلم دیگری می شد.

سارا نیز درباره ی زنی است که وقتی چشمش ضعیف می شود یا شب ها به زیرزمین می رود،شوهرش متوجه نمی شود ،اگر متوجه می شد فیلم دیگری یود.

اما این ها که بر شمردیم تمامی تفاوت های فیلم با نمایشنامه نیست ،نکته مهمتر این است که مهرجویی کوشیده ماجراها  رابه شکلی به تصویر بکشد که« خانه عروسک »حالتی کاملا سوبژکتیو پیدا کند ،سوبژکتیو شدن روایت باعث می شود که احساس ما نسبت به حسام نیز همراه با احساس سارا تغییر کند (انتخاب امین تارخ انتخاب هشیارانه ای است زیرا چهره ای سمپاتیک دارد و به مرور حالت منفی و شریر پیدا می کند)

فیلم تجربه ذهنی سارا را به نمایش در می اورد ،دیزالوهای نشستن روی صندلی برای نمایش اسودگی ،دیزالوهای قدم زدن در اتاق برای نمایش احساس انتظار ،دیزالوهای بازار و ظرف شستن برای نمایش طولانی شدن کنش و در نهایت تمام دیزالوها در خدمت نمایش احساس یکنواختی زندگی است.

فیدها ی رنگی نیز احساس غالب صحنه را موکد می کند ،فید قرمز قبل از چشم پزشکی (اضطراب)،فید قرمز فرش فروشی (اضطراب و تهدید) ،فید سفید در صندقخانه (معصومیت )،فید سیاه سارا در استانه در (نومیدی).

سوبژکتیو کردن روایت به شکل های دیگری نیز به نمایش در امده مثلا در صحنه ای گشتاسب در حین گفتگو با سارا اب دستش را به او می پاشد و او عقب می رود ،پاشیدن اب با ظرافت تمام وجه تهدید امیز حرف های گشتاسب را به نمایش می گذارد.

این وظیفه در موارد معدودی به گفتگوهای درونی واگذار شده ،مثلا ان جا که حسام از در خانه بیرون می رود صدای سارا را روی تصویر می شنویم :«اگر برگرده به من نگاه کنه همه چی درست می شه »و او بر نمی گردد.

تاکید های زیادی که روی کارهای خانه و مشخص تر از همه پخت و پز می شود انتظاری است که جامعه مردسالار که حسام نماینده ان است از سارا دارد و سارا هم چون مرواریدیست که توی خورش قیمه افتاده و تازه دارد استعداد ها و قابلیت هایش را کشف می کند ،او می اموزد که نباید برای حرف مردم ارزشی قائل باشد :«هر کاری بکنی مردم یه چیزی می گن »





برداشت مهرجویی از نمایشنامه ایبسن این است که «خانه عروسک»را به تجربه ای سوبژکتیو تبدیل می کند در طول فیلم سارا از دوران کودکی به دوران بلوغ پا می گذارد ،در ان نمای شگفت انگیز از انتهای تصویر پیش می اید و به کلوزاپ می رسد ،خیره نگاه می کند ،مویه کنان درون قاب به حرکت در می اید و اشکی از گونه اش می لغزد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر