دوشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۹۸

مصاحبه نیکی کریمی در فجرنامه ویژه جشنواره فجر

مصاحبه نیکی کریمی درباره ی فیلم سینمایی «اتابای» در «فجرنامه» ویژه سی و هشتمین 
دوره جشنواره فیلم فجر در شماره سیزدهم جمعه  ۱۸بهمن ۹۸ منتشر شده است. 


با ان که از نخستین ساخته سینمایی شما می توان نشانه های لحن و بیان خاصی یافت،اما به  نظر می رسد در فیلم پنجم این ادبیات منحصر به خودتان قابل درک تر است،ایا سیری را که در رسیدن به این کلام و شیوه بیان ترسیم شده قبول دارید؟و فیلم پنجم را بلوغ سینمایی خودتان می دانید؟

 از آخریـن فیلمـی كـه سـاختم، «شـیفت شـب»، حدود چهـار، پنج سـال می  گـذرد. فیلمسـازی 

بـرای اشـخاصی مثـل مـن تجربـه ای ناخـودآگاه اسـت؛ تجربـه ای ناخـودآگاه از زندگی،زیبایـی و 
تجربه همـه چیزهایـی كـه دوسـت داریـم. قطعـا ایـن برآینـد كار و زندگیدر طـول سال هاسـت  و 
همـه این هـا كـه ماحصـل آن «آتابـای» می شـود. 





نکتـه قابـل توجـه در مـورد فیلم هـای شـما ایـن اسـت کـه در طـرح موضـوع زنـان دچـار یک جانبه نگـری افراطـی آزاردهنـده نمی شـوید. چطـور بـه ایـن نـگاه متعـادل رسـیدید؟


 بلـه، درسـت اسـت. درمـورد فیلم هـای مـن ایـن واقعیـت وجـود دارد. بـا اتـكا بـه دیـدگاه انسـانی
 خـودم بـر ایـن بـاور هسـتم كـه بایـد بـه ایـن موضوعـات متعـادل نگاه كنـم و خیلـی افراطی نگاه نمی كنـم. به خصـوص از ابتـدا در مـورد «آتابای» تصمیم داشـتم این بـار قصـه یـک مـرد را روایـت كنـم. 

در ابتـدای راه، طـرح قصـه، ماجـرای نوجوانـی خواهـرزاده آتابـای بـود و او بـه عنـوان كاراکتـراصلـی 
مطـرح می شـد،امـا در ادامـه در طـول گـپ و گفت هـا و نوشـتن ها بـه ایـن نتیجـه رسـیدیم كـه 
بـه خـود آتابـای بپردازیـم.

 بله، شـخصیت اصلی فیلم به نظر می آید مردی ا سـت كه در حال كنـكاش درونیـات خـودش و اطرافیانش اسـت و جایی كه زندگی می كنـد،امـا لایـه ای زیریـن و پنهانـی در ایـن قصـه وجـود دارد كه اتفاقا یكی از اصلی ترین لایه های قصه اسـت و آن زنان داسـتان  مـا هسـتند. حتی یكـی از این زنان، كـه خواهر آتابای اسـت، مرده. دو نفـر دیگـر شـخصیت های بسـیار قـوی و محكمی هسـتند،  در حقیقـت شـاید قصـه بـه انـدازه آتابـای بـه آنـان نپرداختـه باشـد. امـا تماشـاگر متوجـه اهمیـت آنـان در زندگـی آتابـای و باقـی شـخصیت های فیلـم می شـود.



 نویســنده «آتابــای» هــادی حجازی فــر اســت. همــکاری بــا مــردان نویســنده در فیلم هــای شــما کــه اغلــب موضــوع محوری زنــان را دارد، چطــور اســت؟ 

بلـه، این كـه بـا خانم هـای فیلمنامه نویـس همـكاری نداشـتم،درسـت اسـت. البتـه ایـن دلیـل خاصـی نـدارد. واقعیت این اسـت كه من بیشـتر به اشـخاصی برای نوشـتن فیلمنامه نزدیک شـدم كـه جهـان و دیـد و هم سـویی فكری و زیبایی شناسـی داریـم. 

این اتفـاق در مـورد فیلـم «آتابـای» هـم رخ داد. مـن تقریبـا بعـد از «شـیفت شـب» بـه ایـن قصـه فكر می كـردم و بـا اشـخاص زیادی هـم گـپ زدم و نوشـتم. وقتـی دنیـای فیلـم را بـا هـادی حجازی فـر مطـرح می كـردم، متوجه شـدم چقدر هم زبان هسـتیم و مطلب را چقدر درسـت دریافت كرده اند. 

ایشـان اتودی از فیلمنامه زدند و مـن متوجـه ایـن هم فكری و هم سـلیقگی شـدم. ما حـدود یک سـال یادداشـت برمی داشـتیم و گپ می زدیم و نوشـته ها را خط می زدیـم تـا درنهایـت به فیلمنامـه «آتابای» رسـیدیم.




 فیلم سازی در خارج از تهران چطور بود؟ 

فیلم سـازی در خـارج از تهـران، یـا حتـی خـارج از كشـور فرقـی بـا داخـل تهـران نـدارد. فیلم سـازی، فیلم سـازی اسـت. چیزهایـی مثـل دور بـودن از خانـواده و راه دور و غیـره ربطـی بـه فیلم سـازی نـدارد.

 فیلم سـازی سـختی های خـاص خـودش را دارد و مـن بـه عنـوان یک فیلم سـاز زن مسـتقل كـه از جایی حمایت نمی شـوم، مشـكلات و دغدغه هـای خـودم را دارم و ایـن ربطـی بـه این كـه فیلـم خـارج از تهـران سـاخته شـده،نـدارد.

 همـه بازیگـران فیلـم،فارسـی را بلـد بودنـد.تمریـن گـروه مـا از تهـران شـروع شـد و در محـل فیلم بـرداری ادامـه پیـدا كـرد.

 بازیگـران محلـی را انتخـاب كردیـم و هـر روز زمـان بسـیاری صـرف تمریـن كـردن و طراحـی میزانسـن ها و تمریـن دیالوگ هـای تركی می شـد. در اصل این ها سـختی های كار بـود، نـه دور بـودن مسـافت.



 بازیگــران زن در فیلم هــای شــما معمــولا یکــی از بازی هــای خــوب ومتفــاوت کارنامه شــان را ارائــه کرده انــد. ایــن تفــاوت و کیفیــت چطــور بــه دســت می آیــد؟

ایـن احتمـالا از سـلیقه مـن نسـبت بـه بازیگـری برمی آیـد. مـن فیلم هـای زیـادی را بـا كارگردان هـای مختلـف كار كـرده ام و آن چـه دل چسـب و سـلیقه مـن اسـت، دیـده نشـدن بـازی اسـت. 

بـرای مـن همیشـه دل پذیـر و پسـندیده ایـن بوده كـه زندگی عـادی در یـک فیلـم جریـان داشـته باشـد و بیشـتر و عمیق تـر از آن این كـه بازیگران مرز بین بازی و زندگی را متوجه نشوند.

 در حقیقت فیلم و فیلمنامه برایشـان مهم باشـد و آن قدر آلوده فیلمنامه و فیلم شوند كه دیگر فكر نكنند در حال بازی هستند یا زندگی و وقتی جلـوی دوربیـن می رونـد، فقـط و فقـط بـه موقعیتـی كه نقـش از سـر می گذرانـد و در آن قـرار دارد، فكـر كننـد.

 یكـی از كارهایـی كـه مـن بـرای رسـیدن بـه ایـن نتیجـه انجـام می دهـم، ایـن اسـت كـه آن لحظـه و آن روز را بـرای بازیگـر بـزرگ می كنـم و كاری می كنـم كـه دائـم بـه ایـن  فكر باشـد كـه امروز قرار اسـت چـه صحنـه ای را بازی كنـد.

 تمریـن دائمـی و روتـوش دائمـی مـا را درنهایـت بـه صیقلـی می رسـاند. ممكن اسـت در این راه كمی اذیت شوند، اما متوجه شـده ام ایـن اذیـت شـدن لازم اسـت، چـون سـینما به شـدت سـخت گیر اسـت. ممكـن اسـت بازیگـر بـه مـدت خیلـی كوتاهـی جلـوی دوربیـن باشـد و بایـد بـازی او در آن لحظه، مانند عملكرد باقـی عوامـل، به درسـتی ثبـت شـود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر