انیمیشن بدون کلام پت و مت خاطره ای فراموش نشدنی هست،دوشخصیت بامزه ای که همیشه تلاش می کنند تا کاری انجام دهند ولی پایان قصه باز بر می گردند سر جای اولی که بودند،به نظرم یکی از ماندگارهای تاریخ انیمیشن های سریالی هست .
از چه سالی؟
از سال ۱۹۸۵ خوشحالم که میبینم این مجموعه در ایران به نام «پتومت» معروف است. چون در کشورهای مختلف اسامی مختلفی رویشان گذاشته شده است.
ایده این دو عروسک که مدام خرابکاری میکنند از کجا به ذهن شما آمده است؟
پدر من داستانهای مصور برای روزنامهها طراحی میکرد و ایده خلق این دو کاراکتر از این داستانها به ذهنش خطور کرد. زمانی که پدرم تصمیم گرفت کار فیلم انجام دهد تجربه قصههای مصورش خیلی به او کمک کرد و به این نتیجه رسید که قطعا در این کار موفق خواهد شد. چون بازخوردهایی که از خوانندگان روزنامهها دریافت میکرد او را به این اطمینان رسانده بود که این پروژه با موفقیت همراه خواهد بود. پدرم خودش مانند این دو کاراکتر بود و همیشه خوشبینیهای خاصی به همه موارد داشت. گاهی دستوپاچلفتی هم میشد اما همیشه در آخر، کار را به سرانجام میرساند و همیشه معتقد بود که میتواند ایده خودش را محقق و متصور کند.
مخاطب اولین قسمت این مجموعه که ساخته شد بزرگسالان بودند نه بچهها، چون همانطور که گفتم ایده این کار از داستانهای مصور در روزنامههای کثیرالانتشار بود که قرار شد این داستانها در تلویزیون ادامه داشته باشد و به مرور سیر تحولی را شاهد بودیم و به مجموعهای تبدیل شد تا برای کودکان هم جالب باشد. در حال حاضر شاهدیم خیلی از بزرگترها در کنار کودکان این مجموعه را تماشا میکنند، ممکن است بهصورت مجزا تماشا نکنند اما هر دو گروه میتوانند برآوردهای خودشان را از این مجموعه داشته باشند.
موسیقی این مجموعه چطور ساخته شد؟
در اپیزود اول از یک آهنگساز متفاوت استفاده شده بود که متاسفانه درگذشت و ما مجبور شدیم آهنگسازمان را تغییر دهیم که ایشان برای آثار کودکان موسیقیهای زیادی ساخته بودند. اما در نهایت باید آهنگساز این مجموعه به سوال شما پاسخ بدهد. نکته مهم دیگر این است که از همان زمان تا به حال با همان آهنگساز کار کردهایم و در اپیزودهای جدید هم با ایشان کار کردهایم. موسیقی این اثر در همه جا محبوب بوده و آهنگ آن به راحتی در اینترنت قابل دانلود است.
چند نسل از مخاطبان ایرانی با انیمیشنهای محصولات اروپای شرقی و مکتب زاگرب و دیگر تولیدات آن زمان بزرگ شدهاند و متولیان فرهنگی جامعه به لحاظ اخلاقیبودن و جنبه آموزشی این انیمیشنها به این کارها متمایل شدند و به جای انیمیشنهای آمریکایی استفاده کردهاند.
همین وضعیت در کشور چکسلواکی و کشورهای دیگر که مخاطب کارهای ما بودهاند، وجود داشته است.
به نظر شما «پتومت» مثل شخصیتهای «والتدیسنی» جهانی شدهاند یا نه ؟برای جهانی شدن این مجموعه چه کارهایی انجام دادهاید؟
همانطور که گفتم هدف ما از این مجموعه فقط جنبه سرگرمی آن نبوده و نگرش این دو شخصیت به زندگی برای ما خیلی مهم بوده.
خوشبینی که در این دو وجود دارد و این که در هر شرایطی کاری را که خراب میکردند همیشه امید داشتند که میتوانند کار را به سرانجام برسانند
. اصول اولیه کار را تغییر ندادهایم و برای بینالمللی کردن کارمان از ابتدا تا آخر تمام موارد موضوعی و سوژهای کار یکی بوده. از لحاظ بحث فنی تغییراتی داشتهایم اما در بقیه موارد خیر.
البته وقتی میخواهیم تولید خودمان را از حالت محلی به جهانی تبدیل کنیم تغییرات خیلی مهم هستند اما در این مورد خاص نیازی به این کار نداشتیم. نکته دیگر که خیلی تاکید دارم، این است که خوشحالم میبینم همه مخاطبان متوجه اشتباه کردن مداوم این دو کاراکتر میشوند به جای این که از آن ها توصیههای اخلاقی دریافت کنند. بچهها هم متوجه میشوند این کاراکترها اشتباه میکنند و تمام سعی شان این است که آن ها را راهنمایی کنند. بنابراین به جای این که یک بسته آموزشی آماده را به خورد بچهها بدهیم به آن ها فرصت میدهیم که جنبه خلاقانه ذهنشان را بهکار بگیرند و این یکی از اهداف ما بوده است.
ابتدای این کار با تکنیک استاپموشن شروع شده. دلیل خاصی داشته و الان به چه صورت است؟
از همان ابتدا تصمیم گرفتیم از تکنیک استاپ موشن استفاده کنیم و نمیخواستیم از تکنیک نقاشیشده استفاده کنیم.
پدرم خودش انیماتور و کارگردان انیمیشنهای عروسکی بود و از همان ابتدا تکنیک ما همین بوده؛ البته برای اپیزودهای جدید به استفاده از تکنیکهای جدید فکر کردهایم. حتی به این فکر کردهایم که در مجموعههای جدید از انیمیشنهای کامپیوتری استفاده کنیم ولی در نهایت تصمیم گرفتیم این کار را انجام ندهیم چون هنوز سرعت استاپ موشن کارایی دارد و میخواهیم با همان تکنیک قبلی کار کنیم.
تنها کار جدیدی که در مقایسه با ابتدای کار انجام دادهایم استفاده از تکنیکهای دیجیتال بوده. الان روی فیلم کار نمیکنیم که امتیاز بزرگی به انیماتور میدهد و میتواند سکانسی که گرفته شده را دوباره برای خودش پخش کند در حالی که در نحوه سنتی باید منتظر نتایج لابراتوار میماندیم. کار دیگر این بوده که در آخرین اپیزودها از تکنیک 3D هم استفاده کردهایم که در صورت برخورداری از تجهیزات سینمایی سه بعدی میتوانیم این مجموعه را بهصورت سه بعدی تماشا کنیم.
انیماتورها همیشه معتقدند استفاده از تکنیک فیلمبرداری دیجیتال، کار را کند میکند چون برای فیلمبرداری هر فریم باید از دو موقعیت مختلف فیلم گرفته شود و ما در هر یک دقیقه برای هر کاراکتر حدود ۱۵۰۰حرکت داریم تازه اگر فقط یک کاراکتر در تصویر باشد.
در مورد طراحی عروسکها میخواهم بدانم. میدانم بدنشان آرماتوربندی شده است. میخواهم در مورد صورتشان بپرسم. ظاهرا میمیک صورت و اعضای صورتشان حرکت ندارند. چرا صورت این دو کاراکتر کاملا ساکن است؟
ما بهصورت تک فریم کار میکنیم اما گاهی در مرحله پس از تولید تصمیم میگیریم که یک فریم را حذف کنیم. بنابراین اجباری نداریم که بهصورت فریم به فریم کار کنیم. گاهی دو فریم هم کار میکنیم. شانزده سالم بود که پدرم این عروسکها را طراحی کرد و برای سر آن ها از شکل تخممرغ استفاده کرد. اما در مورد کاراکتر دوم یک مقدار این تخممرغ کج شد و سر کاراکتر دوم را طراحی کرد. در واقع به شکل تخممرغ اجزای دیگر صورت را اضافه کرد و برای کاراکتر دوم این تخممرغ را برگردانده و صورت کاراکتر دوم خلق شد. در اپیزود اول، این دو اصلا کلاه نداشتند و در ابتدا میمیک داشتند که بهصورت انیماتور طراحی شده بود.
آیا نداشتن میمیک بهکاراکترپردازیای که در ذهنتان بوده کمک بیشتری میکرد؟
تصمیم گرفتیم از میمیک استفاده نکنیم و احساسات را بیشتر با حرکتها، تغییر حالت کلاه و دستها منتقل کنیم. همانطور که میدانید در انیمیشن ابزارهای زیادی برای بیان احساسات وجود دارد. حق با شماست. این ها برای ما شخصیتهای واقعی بودند که در محیطی که همه ما آن را تجربه کردهایم، عمل میکردند و به همین دلیل میتوانستیم با آنها ارتباط برقرار کنیم.
کارتون «پتومت» بیش از اینکه متعلق به دنیای کودکان باشد در دورهای در کشور ما به نمایش درآمد که حتی بزرگسالان هم اتفاقات سیاسی و اجتماعی را از آن استنباط کردند و به همین دلیل تبدیل به یک نشانه در فرهنگ ما شده است. از روزی که آقای «بنش» بزرگ شروع به این خلاقیت کرد به این مسئله فکر کرده بود که ورای دنیای کودکان در دورهای که اروپای شرقی تحت سیطره کمونیسم بود راه رهایی را با این انیمیشن پیدا کند؟
زمانی که کارم شروع شد شانزده ساله بودم. در آن دوران شرایط زندگی برای همه سخت بود. وضعیت طوری بود که شاید اگر میخواستیم هر شیئی یا کالایی را خریداری کنیم باید مدتها در صف انتظار میماندیم. مثلا اگر میخواستیم اتومبیل یا دوچرخه بخریم باید مدتی را منتظر میماندیم. حتی برای به دست آوردن کالاهای مصرفی هر روزه گاهی باید چند روز در مغازهها نوبت میماندیم تا شاید بتوانیم آن ها را به دست بیاوریم. این شرایط سخت برای همه بود. پدر من هم در ساخت این مجموعه در ابتدا از یک دوست کمک گرفت. پدرم داستانها را مینوشت و کارگردانی میکرد و دوستش هم در طراحی، ایدههایی میداد. ایشان با کمونیسم خیلی مخالف بود و شاید بشود از ایدههایش این احساس را برداشت کرد. مثلا رنگ لباسهای این دو کاراکتر در ابتدا قرمز و زرد بود و به آن ها ابلاغ شد که باید رنگ لباسشان را تغییر دهند. چون قرمز نماد شوروی بود و میگفتند شما این قدرت را به سخره گرفتهاید و رنگ زرد هم نماد چین بود. بنابراین رنگها تغییر کرد.
انیماتورهای اروپای شرقی در اوج سانسور، خلاقیتی مثالزدنی داشتند. بهطور مثال در ساختار «پتومت» هیچ فضای بیرونی دیده نمیشود. دو شخصیت میبینیم که خنگ هستند و وسایل زندگیشان چکش، ماشین لباسشویی، میز و صندلی و... است و چقدر ذهنیت آن ها پویاست که با این وسایل بیشتر عشق میورزند تا بخشی از وجود انسانیشان را نمایش دهند. نظر شما چیست؟
دلیل موفقیت این مجموعه، نگرش این دو کاراکتر به زندگی است؛ این که خیلی از ماها وقتی در زندگی به مشکلی برمیخوریم از بهبودی اوضاع قطع امید میکنیم اما این دو کاراکتر با قبول خرابکاریهایی که انجام دادهاند، میگویند قطعا راهی پیدا خواهیم کرد.
به همین خاطر این سریال تا این حد محبوب شد. به جز این ویژگی مهم این سریال، انیمیشن خوب آن بود. چون ما باید ادای همه چیز را درمیآوریم و با بازی گرفتن از این دو کاراکتر به همه احساسات و عواطف میرسیدیم نه فقط با حرکات ساده، چون میمیک نداشتیم و به یک انیماتور خیلی قوی نیاز است که بتواند صرفا با حرکت کاراکترها تمام عناصر و عواطف را بروز بدهد. این دو همیشه در همه اپیزودها یک راهحل غافلگیرانه پیدا میکنند چون بیننده متوجه اشتباه آن هاست و فرض را بر این میگذارد که وقتی این اشتباهات را انجام داده قطعا حرکت بعدی هم مانند همان حرکات خواهد بود اما ناگهان شگفتزده میشود و میبیند راهحلی که در نهایت انتخاب شده به نحو شگفتانگیزی درست بوده.
چرا خواستید راه پدرتان را ادامه دهید و چرا از این دو عروسک جدا نمیشوید؟
از همان ابتدا، کار پدرم را تحسین میکردم؛ البته اوایل به خاطر غرور جوانی، بیشتر مخالف راه ایشان بودم اما کمکم بهکار پدرم علاقهمند شدم و خواستم با ایشان همکاری کنم. بهعنوان انیماتور با پدرم همکاری کردم و هرچه بیشتر روی این پروژه کار میکردم بیشتر علاقه پیدا میکردم و امیدوارتر میشدم. به نظرم برای من که در این خانواده بودم طبیعی بود که راه پدرم را ادامه بدهم. پسربچه که بودم استودیوهایی که پدرم در آنها کار میکرد را از نزدیک دیده بودم.
با این حال انسان به شوق میآید که با بزرگان انیمیشن اروپای شرقی صحبت کند. تمایل دارید اشاره کوچکی به این موضوع داشته باشید؟
بچه که بودم هنگام سر زدن به استودیوهایی که پدرم در آن ها کار میکرد همه انیماتورهای بزرگ چک را دیده بودم از جمله آقای منزوپولی. پاتریک بلازک کسی بود که این اپیزود که در جشنواره پخش شد و نام «بدز» داشت، انیماتور این بخش بود.
چرا این عروسکها چهار انگشت دارند؟
والتدیسنی کاراکترهای چهارانگشتی را به دنیا معرفی کرد و در صنعت انیمیشن نقاشیشده سادهتر بود که کاراکتری را با چهارانگشت بکشند چون در آن صورت کار سختتر بود و چون این انگشتها به هم نزدیکتر هستند ممکن بود کار خوبی از آب درنیاید. بنابراین والتدیسنی تقریبا با این انیمیشنهای چهارانگشتی استانداردی را برقرار کرد و اگر توجه کنید بدون وجود انگشت کوچک میتوانید همه کارها را انجام دهید. بنابراین کار را سادهتر و یک استاندارد برای انیمیشنهای بعدی فراهم کردند.
انیمیشنهای چهارانگشتی در تکنیک استاپ موشن هم خیلی تاثیر دارد. پدر به خاطر یک انیمیشن دیگر که کار کرده بود به نام «شاه و کوتوله» جوایز زیادی کسب کرده بود. این شاه پنج انگشت داشت و به افسانه شاه میداس اشاره داشت که به هر چیز دست میزد تبدیل به طلا میشد و نمیتوانست چیزی بخورد و در آخر دستش را به سرش زد و خودش هم به طلا تبدیل شد.
میتوانستند سوژههای راحتتری در آن دوره انتخاب کنند اما چون این فیلم یک درونمایه مذهبی داشت و در دوره کمونیسم کسی نمیتوانست از مذهب صحبت کند این سوژه را انتخاب کردند. فیلم حالت اعتراضی و سیاسی هم به خود گرفته بود. نکته دیگر این که یک هیئت روسی به پراگ آمده بودند که برای فستیوال فیلم روسی، فیلم انتخاب کنند که اتفاقی از این فیلم خوششان آمد و به مسکو دعوت کردند و در آن جا جوایز زیادی را کسب کرد و به خاطر فتح آن جوایز در آن جشنواره پدرم این فیلم را به کشورهای دیگر هم فرستاد و جوایز دیگری را کسب کرد.
در آن دوره جهان تا این حد به هم نزدیک نبود و مانند حال دهکده جهانی نشده بود. الان انیماتورهای مهمی از فیلیپین، هند و چین هستند و فعالیت دارند و کمپانیهای بزرگ هم این افراد را جذب میکنند و کارتونهای خوبی مانند «عصر یخبندان» ساخته میشود. با توجه به اینکه هنوز از تکنیکهای استاپ موشن استفاده میکنید احساس خطر نمیکنید که به لحاظ فرم ساختاری از دیگران عقب بمانید. برگ برنده شما برای ادامه کار چیست؟
انیمیشنهای والتدیسنی و پیکسار واقعا عالی هستند و وقتی آن ها را میبینم لذت میبرم. از لحاظ کیفیت صدا، کیفیت انیمیشن و... بینقص هستند. ما توانایی رقابت با آن ها را به لحاظ هزینه نداریم چون حجم کمپانیهای ما شبیه آن ها نیست. کارهای آن ها عالی است و کارهای ما هم بینقص است اما هنوز یک عنصر انسانی در آن ها وجود دارد.
خود من انیمیشن «هیولاها» را خیلی دوست دارم و الان هم اگر دیویدی آن را داشته باشم در یک اتاق مینشینم و تماشا میکنم اما انیمیشن ما استاپموشن است و موارد خیلی جزئی را در دست دارند و با آن ها پیش میروند. اتفاقا نکته کارهای ما این است که کامپیوتری نیستند و هنوز میتوانید تکتک اشتباهات کاراکترهای ما را احساس کنید و اگر به آن ها دسترسی داشته باشید، میتوانید کارهایشان را درست کنید. به نظرم والتدیسنی رقیب ما نیست و در سطح متفاوتی کارش را انجام میدهد؛ نمیگویم سطح بالاتر یا پایینتر. فقط سطح متفاوتتر. بعد هم اگر بچهها با کار ما ارتباط برقرار میکنند به خاطر سادگی کار ماست و با انیمیشن دیگری آن را عوض نمیکنم.
در واقع در یک بدویت هستند. چون زندگی بدون زن همینطور است.
الان قرار است یک فیلم بلند داستانی با این دو کاراکتر بسازیم. شاید برایتان جالب باشد که در هلند روی «پتومت» دیالوگ میگذارند و این خیلی کار سختی است که یک فیلم بلند با این دو کاراکتر بدون دیالوگ ساخته شود. بنابراین تصمیم گرفتهایم یک شخصیت جدید را به این دو اضافه کنیم که البته لزوما یک انسان نیست. معتقدم نمیشود پتومت را طبقهبندی کرد. این که بگوییم کارگر، تنها و متاهل هستند در هیچ طبقهای گنجانده نمیشوند و علت محبوبیتشان در حوزه بینالملل هم این است که جزو هیچ طبقه خاصی نیستند.
در آخر که موفق میشوند و دستهایشان را به هم میزنند نشانه مردم چک است چون ما هم در زمان موفقیت این کار را انجام میدهیم.
این کار یک ژست خیلی رایج بین مردم چک است. در گذشته و قبل از این آنقدر رایج نبود و الان به خاطر این دو کاراکتر رایج شده و به معنی این است که موفق شدیم.
کمپانی شما تا چه حد مشهور است و چطور این فیلم را تهیه میکنید؟
خیلی کوچک است و نامش هم «پتومت» است. اگر زمانی به پراگ بیایید، میتوانید از آن جا بازدید کنید.
چند انیماتور دارید؟
هشت اپیزود اخیر را با دو انیماتور کار کردیم. به جز یکی که کلا توسط یک انیماتور طراحی شده. ما در حال حاضر زیاد کار تولید انجام نمیدهیم و کارهای بازرگانی انجام میدهیم. اپیزود آخر ما سه ماه طول کشید.
در فروش یا پخش این کار سهیم هستید؟
در هلند از همه جا بیشتر فروش داریم.
در آمریکا چطور؟
خیر، خیلی فروش نداریم.
میدانستید در ایران تا این حد محبوب هستید؟
یکی از قسمتهای ماموریت ما این بود که بتوانیم این جا شرکایی را پیدا کنیم و تا جایی که اطلاع داریم اپیزودی که اینجا دیدید از یک تا ۴۰ بوده. ۳۶ اپیزود جدید داریم که به ایران فروخته نشده است.
این که همیشه این دو کاراکتر در یک مکان هستند با کمبود سوژه مواجه نمیشوید؟
بهطور غافلگیرکنندهای خیر. چون الان به احتمال ایجاد یک سریال کاملا جدید فکر میکنیم که شاید خود آن ها بتوانند کار خودشان را راه بیندازند و همسایههای جدید پیدا کرده و شرکت جدیدی پیدا کنند.
ممکن است همسایهها را نبینیم اما ببینیم که چطور خانه و استخر همسایهها را خراب میکنند. تمرکز ما روی یک فیلم بلند داستانی است که به نظرمان این مجموعه را دوباره احیا خواهد کرد. یکی دیگر از ایدههای ما این است که بازسازی کنیم چون فیلمهای قدیم روی فیلم انجام شدند با تکنیکهای جدید دوباره به روز شوند و رنگبندیشان بهتر شود و احتمال ساخت یک نسخه انگلیسی با شرکایمان در هلند هم برای بازار وجود دارد تا بتوانیم بیشتر در سطح جهان فروش داشته باشیم.
فرزند خالق انیمیشن پت و مت مارک بنش به همراه تهیه کننده ی اثارش توماس ایزلت در سفری که در زمان برگزاری جشنواره کودک به اصفهان داشتند ،مصاحبه ای با روزنامه شرق انجام داده بودند جشنواره این دوره کودک اصفهان در مهرماه برگزار شد که نیکی کریمی هم به عنوان یکی از داوران در این جشنواره حضور داشت .
متن گفتگوی روزنامه شرق که در بیستم اذر ماه ۹۲ شماره ۱۹۰۳ منتشر شده را نقل می کنم:
ظاهرا نام این انیمیشن از اول پتومت نبود و به مرور این نام را انتخاب کردید؟
نام اولشان «گوته آتسه» به معنی دوتا کارگر بود، بعد به «و انجام شد کار» تغییر پیدا کرد به نشانه اینکه در آخر هر اپیزود این دو به نشانه انجام کار دستهایشان را به هم میزنند. بعد که توزیعکننده جدید آمد، تصمیم گرفت هم کار را بینالمللیتر کند و هم نامشان گویاتر باشد که در نهایت شد «پتومت».
از چه سالی؟
از سال ۱۹۸۵ خوشحالم که میبینم این مجموعه در ایران به نام «پتومت» معروف است. چون در کشورهای مختلف اسامی مختلفی رویشان گذاشته شده است.
ایده این دو عروسک که مدام خرابکاری میکنند از کجا به ذهن شما آمده است؟
پدر من داستانهای مصور برای روزنامهها طراحی میکرد و ایده خلق این دو کاراکتر از این داستانها به ذهنش خطور کرد. زمانی که پدرم تصمیم گرفت کار فیلم انجام دهد تجربه قصههای مصورش خیلی به او کمک کرد و به این نتیجه رسید که قطعا در این کار موفق خواهد شد. چون بازخوردهایی که از خوانندگان روزنامهها دریافت میکرد او را به این اطمینان رسانده بود که این پروژه با موفقیت همراه خواهد بود. پدرم خودش مانند این دو کاراکتر بود و همیشه خوشبینیهای خاصی به همه موارد داشت. گاهی دستوپاچلفتی هم میشد اما همیشه در آخر، کار را به سرانجام میرساند و همیشه معتقد بود که میتواند ایده خودش را محقق و متصور کند.
تاریخ ادبیات ما ایرانیها سرشار از حکایت و ضربالمثل است. اما این دو شخصیت برای ما هم تبدیل به ضربالمثل شده و به کسانی که خرابکاری میکنند، میگوییم «پتومت» آیا هیچگاه این تصور را داشتید این دو کاراکتر هوشمندتر باشند؟
مخاطب اولین قسمت این مجموعه که ساخته شد بزرگسالان بودند نه بچهها، چون همانطور که گفتم ایده این کار از داستانهای مصور در روزنامههای کثیرالانتشار بود که قرار شد این داستانها در تلویزیون ادامه داشته باشد و به مرور سیر تحولی را شاهد بودیم و به مجموعهای تبدیل شد تا برای کودکان هم جالب باشد. در حال حاضر شاهدیم خیلی از بزرگترها در کنار کودکان این مجموعه را تماشا میکنند، ممکن است بهصورت مجزا تماشا نکنند اما هر دو گروه میتوانند برآوردهای خودشان را از این مجموعه داشته باشند.
موسیقی این مجموعه چطور ساخته شد؟
در اپیزود اول از یک آهنگساز متفاوت استفاده شده بود که متاسفانه درگذشت و ما مجبور شدیم آهنگسازمان را تغییر دهیم که ایشان برای آثار کودکان موسیقیهای زیادی ساخته بودند. اما در نهایت باید آهنگساز این مجموعه به سوال شما پاسخ بدهد. نکته مهم دیگر این است که از همان زمان تا به حال با همان آهنگساز کار کردهایم و در اپیزودهای جدید هم با ایشان کار کردهایم. موسیقی این اثر در همه جا محبوب بوده و آهنگ آن به راحتی در اینترنت قابل دانلود است.
چند نسل از مخاطبان ایرانی با انیمیشنهای محصولات اروپای شرقی و مکتب زاگرب و دیگر تولیدات آن زمان بزرگ شدهاند و متولیان فرهنگی جامعه به لحاظ اخلاقیبودن و جنبه آموزشی این انیمیشنها به این کارها متمایل شدند و به جای انیمیشنهای آمریکایی استفاده کردهاند.
همین وضعیت در کشور چکسلواکی و کشورهای دیگر که مخاطب کارهای ما بودهاند، وجود داشته است.
به نظر شما «پتومت» مثل شخصیتهای «والتدیسنی» جهانی شدهاند یا نه ؟برای جهانی شدن این مجموعه چه کارهایی انجام دادهاید؟
همانطور که گفتم هدف ما از این مجموعه فقط جنبه سرگرمی آن نبوده و نگرش این دو شخصیت به زندگی برای ما خیلی مهم بوده.
خوشبینی که در این دو وجود دارد و این که در هر شرایطی کاری را که خراب میکردند همیشه امید داشتند که میتوانند کار را به سرانجام برسانند
. اصول اولیه کار را تغییر ندادهایم و برای بینالمللی کردن کارمان از ابتدا تا آخر تمام موارد موضوعی و سوژهای کار یکی بوده. از لحاظ بحث فنی تغییراتی داشتهایم اما در بقیه موارد خیر.
البته وقتی میخواهیم تولید خودمان را از حالت محلی به جهانی تبدیل کنیم تغییرات خیلی مهم هستند اما در این مورد خاص نیازی به این کار نداشتیم. نکته دیگر که خیلی تاکید دارم، این است که خوشحالم میبینم همه مخاطبان متوجه اشتباه کردن مداوم این دو کاراکتر میشوند به جای این که از آن ها توصیههای اخلاقی دریافت کنند. بچهها هم متوجه میشوند این کاراکترها اشتباه میکنند و تمام سعی شان این است که آن ها را راهنمایی کنند. بنابراین به جای این که یک بسته آموزشی آماده را به خورد بچهها بدهیم به آن ها فرصت میدهیم که جنبه خلاقانه ذهنشان را بهکار بگیرند و این یکی از اهداف ما بوده است.
ابتدای این کار با تکنیک استاپموشن شروع شده. دلیل خاصی داشته و الان به چه صورت است؟
از همان ابتدا تصمیم گرفتیم از تکنیک استاپ موشن استفاده کنیم و نمیخواستیم از تکنیک نقاشیشده استفاده کنیم.
پدرم خودش انیماتور و کارگردان انیمیشنهای عروسکی بود و از همان ابتدا تکنیک ما همین بوده؛ البته برای اپیزودهای جدید به استفاده از تکنیکهای جدید فکر کردهایم. حتی به این فکر کردهایم که در مجموعههای جدید از انیمیشنهای کامپیوتری استفاده کنیم ولی در نهایت تصمیم گرفتیم این کار را انجام ندهیم چون هنوز سرعت استاپ موشن کارایی دارد و میخواهیم با همان تکنیک قبلی کار کنیم.
تنها کار جدیدی که در مقایسه با ابتدای کار انجام دادهایم استفاده از تکنیکهای دیجیتال بوده. الان روی فیلم کار نمیکنیم که امتیاز بزرگی به انیماتور میدهد و میتواند سکانسی که گرفته شده را دوباره برای خودش پخش کند در حالی که در نحوه سنتی باید منتظر نتایج لابراتوار میماندیم. کار دیگر این بوده که در آخرین اپیزودها از تکنیک 3D هم استفاده کردهایم که در صورت برخورداری از تجهیزات سینمایی سه بعدی میتوانیم این مجموعه را بهصورت سه بعدی تماشا کنیم.
انیماتورها همیشه معتقدند استفاده از تکنیک فیلمبرداری دیجیتال، کار را کند میکند چون برای فیلمبرداری هر فریم باید از دو موقعیت مختلف فیلم گرفته شود و ما در هر یک دقیقه برای هر کاراکتر حدود ۱۵۰۰حرکت داریم تازه اگر فقط یک کاراکتر در تصویر باشد.
در مورد طراحی عروسکها میخواهم بدانم. میدانم بدنشان آرماتوربندی شده است. میخواهم در مورد صورتشان بپرسم. ظاهرا میمیک صورت و اعضای صورتشان حرکت ندارند. چرا صورت این دو کاراکتر کاملا ساکن است؟
ما بهصورت تک فریم کار میکنیم اما گاهی در مرحله پس از تولید تصمیم میگیریم که یک فریم را حذف کنیم. بنابراین اجباری نداریم که بهصورت فریم به فریم کار کنیم. گاهی دو فریم هم کار میکنیم. شانزده سالم بود که پدرم این عروسکها را طراحی کرد و برای سر آن ها از شکل تخممرغ استفاده کرد. اما در مورد کاراکتر دوم یک مقدار این تخممرغ کج شد و سر کاراکتر دوم را طراحی کرد. در واقع به شکل تخممرغ اجزای دیگر صورت را اضافه کرد و برای کاراکتر دوم این تخممرغ را برگردانده و صورت کاراکتر دوم خلق شد. در اپیزود اول، این دو اصلا کلاه نداشتند و در ابتدا میمیک داشتند که بهصورت انیماتور طراحی شده بود.
آیا نداشتن میمیک بهکاراکترپردازیای که در ذهنتان بوده کمک بیشتری میکرد؟
تصمیم گرفتیم از میمیک استفاده نکنیم و احساسات را بیشتر با حرکتها، تغییر حالت کلاه و دستها منتقل کنیم. همانطور که میدانید در انیمیشن ابزارهای زیادی برای بیان احساسات وجود دارد. حق با شماست. این ها برای ما شخصیتهای واقعی بودند که در محیطی که همه ما آن را تجربه کردهایم، عمل میکردند و به همین دلیل میتوانستیم با آنها ارتباط برقرار کنیم.
کارتون «پتومت» بیش از اینکه متعلق به دنیای کودکان باشد در دورهای در کشور ما به نمایش درآمد که حتی بزرگسالان هم اتفاقات سیاسی و اجتماعی را از آن استنباط کردند و به همین دلیل تبدیل به یک نشانه در فرهنگ ما شده است. از روزی که آقای «بنش» بزرگ شروع به این خلاقیت کرد به این مسئله فکر کرده بود که ورای دنیای کودکان در دورهای که اروپای شرقی تحت سیطره کمونیسم بود راه رهایی را با این انیمیشن پیدا کند؟
زمانی که کارم شروع شد شانزده ساله بودم. در آن دوران شرایط زندگی برای همه سخت بود. وضعیت طوری بود که شاید اگر میخواستیم هر شیئی یا کالایی را خریداری کنیم باید مدتها در صف انتظار میماندیم. مثلا اگر میخواستیم اتومبیل یا دوچرخه بخریم باید مدتی را منتظر میماندیم. حتی برای به دست آوردن کالاهای مصرفی هر روزه گاهی باید چند روز در مغازهها نوبت میماندیم تا شاید بتوانیم آن ها را به دست بیاوریم. این شرایط سخت برای همه بود. پدر من هم در ساخت این مجموعه در ابتدا از یک دوست کمک گرفت. پدرم داستانها را مینوشت و کارگردانی میکرد و دوستش هم در طراحی، ایدههایی میداد. ایشان با کمونیسم خیلی مخالف بود و شاید بشود از ایدههایش این احساس را برداشت کرد. مثلا رنگ لباسهای این دو کاراکتر در ابتدا قرمز و زرد بود و به آن ها ابلاغ شد که باید رنگ لباسشان را تغییر دهند. چون قرمز نماد شوروی بود و میگفتند شما این قدرت را به سخره گرفتهاید و رنگ زرد هم نماد چین بود. بنابراین رنگها تغییر کرد.
انیماتورهای اروپای شرقی در اوج سانسور، خلاقیتی مثالزدنی داشتند. بهطور مثال در ساختار «پتومت» هیچ فضای بیرونی دیده نمیشود. دو شخصیت میبینیم که خنگ هستند و وسایل زندگیشان چکش، ماشین لباسشویی، میز و صندلی و... است و چقدر ذهنیت آن ها پویاست که با این وسایل بیشتر عشق میورزند تا بخشی از وجود انسانیشان را نمایش دهند. نظر شما چیست؟
دلیل موفقیت این مجموعه، نگرش این دو کاراکتر به زندگی است؛ این که خیلی از ماها وقتی در زندگی به مشکلی برمیخوریم از بهبودی اوضاع قطع امید میکنیم اما این دو کاراکتر با قبول خرابکاریهایی که انجام دادهاند، میگویند قطعا راهی پیدا خواهیم کرد.
به همین خاطر این سریال تا این حد محبوب شد. به جز این ویژگی مهم این سریال، انیمیشن خوب آن بود. چون ما باید ادای همه چیز را درمیآوریم و با بازی گرفتن از این دو کاراکتر به همه احساسات و عواطف میرسیدیم نه فقط با حرکات ساده، چون میمیک نداشتیم و به یک انیماتور خیلی قوی نیاز است که بتواند صرفا با حرکت کاراکترها تمام عناصر و عواطف را بروز بدهد. این دو همیشه در همه اپیزودها یک راهحل غافلگیرانه پیدا میکنند چون بیننده متوجه اشتباه آن هاست و فرض را بر این میگذارد که وقتی این اشتباهات را انجام داده قطعا حرکت بعدی هم مانند همان حرکات خواهد بود اما ناگهان شگفتزده میشود و میبیند راهحلی که در نهایت انتخاب شده به نحو شگفتانگیزی درست بوده.
چرا خواستید راه پدرتان را ادامه دهید و چرا از این دو عروسک جدا نمیشوید؟
از همان ابتدا، کار پدرم را تحسین میکردم؛ البته اوایل به خاطر غرور جوانی، بیشتر مخالف راه ایشان بودم اما کمکم بهکار پدرم علاقهمند شدم و خواستم با ایشان همکاری کنم. بهعنوان انیماتور با پدرم همکاری کردم و هرچه بیشتر روی این پروژه کار میکردم بیشتر علاقه پیدا میکردم و امیدوارتر میشدم. به نظرم برای من که در این خانواده بودم طبیعی بود که راه پدرم را ادامه بدهم. پسربچه که بودم استودیوهایی که پدرم در آنها کار میکرد را از نزدیک دیده بودم.
با این حال انسان به شوق میآید که با بزرگان انیمیشن اروپای شرقی صحبت کند. تمایل دارید اشاره کوچکی به این موضوع داشته باشید؟
بچه که بودم هنگام سر زدن به استودیوهایی که پدرم در آن ها کار میکرد همه انیماتورهای بزرگ چک را دیده بودم از جمله آقای منزوپولی. پاتریک بلازک کسی بود که این اپیزود که در جشنواره پخش شد و نام «بدز» داشت، انیماتور این بخش بود.
چرا این عروسکها چهار انگشت دارند؟
والتدیسنی کاراکترهای چهارانگشتی را به دنیا معرفی کرد و در صنعت انیمیشن نقاشیشده سادهتر بود که کاراکتری را با چهارانگشت بکشند چون در آن صورت کار سختتر بود و چون این انگشتها به هم نزدیکتر هستند ممکن بود کار خوبی از آب درنیاید. بنابراین والتدیسنی تقریبا با این انیمیشنهای چهارانگشتی استانداردی را برقرار کرد و اگر توجه کنید بدون وجود انگشت کوچک میتوانید همه کارها را انجام دهید. بنابراین کار را سادهتر و یک استاندارد برای انیمیشنهای بعدی فراهم کردند.
انیمیشنهای چهارانگشتی در تکنیک استاپ موشن هم خیلی تاثیر دارد. پدر به خاطر یک انیمیشن دیگر که کار کرده بود به نام «شاه و کوتوله» جوایز زیادی کسب کرده بود. این شاه پنج انگشت داشت و به افسانه شاه میداس اشاره داشت که به هر چیز دست میزد تبدیل به طلا میشد و نمیتوانست چیزی بخورد و در آخر دستش را به سرش زد و خودش هم به طلا تبدیل شد.
میتوانستند سوژههای راحتتری در آن دوره انتخاب کنند اما چون این فیلم یک درونمایه مذهبی داشت و در دوره کمونیسم کسی نمیتوانست از مذهب صحبت کند این سوژه را انتخاب کردند. فیلم حالت اعتراضی و سیاسی هم به خود گرفته بود. نکته دیگر این که یک هیئت روسی به پراگ آمده بودند که برای فستیوال فیلم روسی، فیلم انتخاب کنند که اتفاقی از این فیلم خوششان آمد و به مسکو دعوت کردند و در آن جا جوایز زیادی را کسب کرد و به خاطر فتح آن جوایز در آن جشنواره پدرم این فیلم را به کشورهای دیگر هم فرستاد و جوایز دیگری را کسب کرد.
در آن دوره جهان تا این حد به هم نزدیک نبود و مانند حال دهکده جهانی نشده بود. الان انیماتورهای مهمی از فیلیپین، هند و چین هستند و فعالیت دارند و کمپانیهای بزرگ هم این افراد را جذب میکنند و کارتونهای خوبی مانند «عصر یخبندان» ساخته میشود. با توجه به اینکه هنوز از تکنیکهای استاپ موشن استفاده میکنید احساس خطر نمیکنید که به لحاظ فرم ساختاری از دیگران عقب بمانید. برگ برنده شما برای ادامه کار چیست؟
انیمیشنهای والتدیسنی و پیکسار واقعا عالی هستند و وقتی آن ها را میبینم لذت میبرم. از لحاظ کیفیت صدا، کیفیت انیمیشن و... بینقص هستند. ما توانایی رقابت با آن ها را به لحاظ هزینه نداریم چون حجم کمپانیهای ما شبیه آن ها نیست. کارهای آن ها عالی است و کارهای ما هم بینقص است اما هنوز یک عنصر انسانی در آن ها وجود دارد.
خود من انیمیشن «هیولاها» را خیلی دوست دارم و الان هم اگر دیویدی آن را داشته باشم در یک اتاق مینشینم و تماشا میکنم اما انیمیشن ما استاپموشن است و موارد خیلی جزئی را در دست دارند و با آن ها پیش میروند. اتفاقا نکته کارهای ما این است که کامپیوتری نیستند و هنوز میتوانید تکتک اشتباهات کاراکترهای ما را احساس کنید و اگر به آن ها دسترسی داشته باشید، میتوانید کارهایشان را درست کنید. به نظرم والتدیسنی رقیب ما نیست و در سطح متفاوتی کارش را انجام میدهد؛ نمیگویم سطح بالاتر یا پایینتر. فقط سطح متفاوتتر. بعد هم اگر بچهها با کار ما ارتباط برقرار میکنند به خاطر سادگی کار ماست و با انیمیشن دیگری آن را عوض نمیکنم.
در واقع در یک بدویت هستند. چون زندگی بدون زن همینطور است.
الان قرار است یک فیلم بلند داستانی با این دو کاراکتر بسازیم. شاید برایتان جالب باشد که در هلند روی «پتومت» دیالوگ میگذارند و این خیلی کار سختی است که یک فیلم بلند با این دو کاراکتر بدون دیالوگ ساخته شود. بنابراین تصمیم گرفتهایم یک شخصیت جدید را به این دو اضافه کنیم که البته لزوما یک انسان نیست. معتقدم نمیشود پتومت را طبقهبندی کرد. این که بگوییم کارگر، تنها و متاهل هستند در هیچ طبقهای گنجانده نمیشوند و علت محبوبیتشان در حوزه بینالملل هم این است که جزو هیچ طبقه خاصی نیستند.
در آخر که موفق میشوند و دستهایشان را به هم میزنند نشانه مردم چک است چون ما هم در زمان موفقیت این کار را انجام میدهیم.
این کار یک ژست خیلی رایج بین مردم چک است. در گذشته و قبل از این آنقدر رایج نبود و الان به خاطر این دو کاراکتر رایج شده و به معنی این است که موفق شدیم.
کمپانی شما تا چه حد مشهور است و چطور این فیلم را تهیه میکنید؟
خیلی کوچک است و نامش هم «پتومت» است. اگر زمانی به پراگ بیایید، میتوانید از آن جا بازدید کنید.
چند انیماتور دارید؟
هشت اپیزود اخیر را با دو انیماتور کار کردیم. به جز یکی که کلا توسط یک انیماتور طراحی شده. ما در حال حاضر زیاد کار تولید انجام نمیدهیم و کارهای بازرگانی انجام میدهیم. اپیزود آخر ما سه ماه طول کشید.
در فروش یا پخش این کار سهیم هستید؟
در هلند از همه جا بیشتر فروش داریم.
در آمریکا چطور؟
خیر، خیلی فروش نداریم.
میدانستید در ایران تا این حد محبوب هستید؟
یکی از قسمتهای ماموریت ما این بود که بتوانیم این جا شرکایی را پیدا کنیم و تا جایی که اطلاع داریم اپیزودی که اینجا دیدید از یک تا ۴۰ بوده. ۳۶ اپیزود جدید داریم که به ایران فروخته نشده است.
این که همیشه این دو کاراکتر در یک مکان هستند با کمبود سوژه مواجه نمیشوید؟
بهطور غافلگیرکنندهای خیر. چون الان به احتمال ایجاد یک سریال کاملا جدید فکر میکنیم که شاید خود آن ها بتوانند کار خودشان را راه بیندازند و همسایههای جدید پیدا کرده و شرکت جدیدی پیدا کنند.
ممکن است همسایهها را نبینیم اما ببینیم که چطور خانه و استخر همسایهها را خراب میکنند. تمرکز ما روی یک فیلم بلند داستانی است که به نظرمان این مجموعه را دوباره احیا خواهد کرد. یکی دیگر از ایدههای ما این است که بازسازی کنیم چون فیلمهای قدیم روی فیلم انجام شدند با تکنیکهای جدید دوباره به روز شوند و رنگبندیشان بهتر شود و احتمال ساخت یک نسخه انگلیسی با شرکایمان در هلند هم برای بازار وجود دارد تا بتوانیم بیشتر در سطح جهان فروش داشته باشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر