پنجشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۴

بدون عنوان

«ازمودم عقل دور اندیش را          بعد از این دیوانه سازم خویش را» .مولانا


 کتاب نظریه انتخاب اثر دکتر گلاسر  که نیکی کریمی ان را معرفی کرده هنوز هم به نظرم کتاب جالبی  است، ولی گاهی به این فکر می کنم که تضادهای زیادی میان تعریف هایی که از زندگی و موفقیت در روان شناسی امده با فلسفه ،عرفان، ادبیات و سینما وجود دارد.

با این که نظریات روان شناسی یونگ ،فروید و... تاثیر زیادی در شناخت انسان نسبت به خودش دارند و به دنبال  ان ها اندیشمندان زیادی در این حوزه فعالیت می کنند ولی همیشه به نظرم  روان شناسی گاهی  نسبت به عرفان، فلسفه ،ادبیات  و...فاصله معنا داری می گیرد،فاصله ای که   شاید باعث نتیجه گیری های متضاد درباره ی یک موضوع واحد می شوند.




اگر بخواهیم فقط بر اساس نظرات روان شناختی محض به دنیای اطراف و خودمان نگاه کنیم با وضعیت عجیبی مواجه خواهیم شد در حالی که ترکیبی از این نظریات با فلسفه، عرفان ،ادبیات و... تا حدود زیادی به نظرم باعث می شود نگاه جامع تری پیدا کنیم .

با  تکیه به  بخشی از روان شناسی بعضی  از شخصیت های دوست داشتنی ادبیات داستانی و سینما مسیر درستی انتخاب نمی کنند ولی تطبیق مطلق  این وضعیت با اموزه های روان شناسی ممکن است باعث خطا در قضاوت شود.

هوش در روان شناسی به معنای تطبیق پذیری بهتر با محیط و شرایط  در معنای  عرفانی و ادبی  می تواند در شرایط خاصی نقطه مقابل این تعریف باشد .

من کتاب ها و مباحث روان شناسی را هم کنار دیگر کتاب ها دوست دارم ولی هرگز فراموش نمی کنم اموزه های عمومی ما از کتاب های روان شناسی  فقط  تا حدودی به شناخت انسان از زوایه دید این علم  کمک می کند ولی برای دیدن یک موضوع باید از زوایه دید های دیگری هم به ان نگاه کنیم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر