دو سال قبل بهاریه ای به قلم نیکی کریمی در ماهنامه ی نسیم هراز(۱۳۸۶) منتشر شد که با وجود گذشت زمان هنوز هم حرف های تاثیر گذاری برای امروز به حساب می اید .
به عنوان کسی این حرف ها را می زنم که شاید بیش از ده بار از همان اولین فیلمی که بازی کردم کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین بودم اما جایزه نگرفتم و جایزه را به من نمی دادند.
کشور ادم های بزرگ و جریان ساز ...چه بر سر فرهنگ جامعه امده؟
«باز هم تکرار می شود، هر روز هر دقیقه هر لحظه،یکی سعی می کند توی صف از تو جلو بزند
یکی جلوی باجه بانک می خواهد پولش را زودتر از تو بگیرد،یکی توی ترافیک به هر زور و زحمت سعی می کند از تو جلو بزند ...واقعا چه بر سر این جامعه امده است؟
چرا وقتی دور و بر خودمان را نگاه می کنیم تنها یک مشت ادم عصبی غمگین و افسرده می بینیم که انگار طلب جد و اباد خود را از همه دارند،خشونت کلامی که در جامعه رایج شده دقیقا هم طراز خشونت فیزیکی است اگر بدتر نباشد.
چرا وقتی دور و بر خودمان را نگاه می کنیم تنها یک مشت ادم عصبی غمگین و افسرده می بینیم که انگار طلب جد و اباد خود را از همه دارند،خشونت کلامی که در جامعه رایج شده دقیقا هم طراز خشونت فیزیکی است اگر بدتر نباشد.
رفته بودم برای داوری جشنواره برلین،روزها ی اخر در ان جا نگاهی به یکی دو سایت انداختم و دهانم از تعجب باز ماند.روزهای پایانی جشنواره فجر بود و خبرهای داغ از توی سر و کله کوبیدن همه و فحش و این که همه خود را محق داشتن جایزه می دانستند چرا؟
واقعا چرا این قدر مسئله فرهنگی پیدا کرده ایم؟
چطور یک نفر می تواند فکر کند که باید جایزه می گرفته؟و این را همه جا اعلام کندو ناراحت باشد از این که نگرفته.مگر ما نمی دانیم که کاندیداها و در نهایت شخصی که جایزه می گیرد،بر امده از ذهنیت یک گروه به نام هیئت داوران است.
چطور نمی دانیم که هر ادمی سلیقه وذهنیتی دارد که ممکن است بازی و یا کارگردانی ویا هر چیز دیگر ی از کار جز سلیقه و ذهنیت ان شخص و گروه خاص نباشدو خارج از ان این همه عصبیت و طلب از کجا امده است؟
به عنوان کسی این حرف ها را می زنم که شاید بیش از ده بار از همان اولین فیلمی که بازی کردم کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین بودم اما جایزه نگرفتم و جایزه را به من نمی دادند.
طوری شده بود که زمان جشنواره حتما از تهران بیرون می رفتم چون حتی دیگر به جایزه گرفتن فکر نمی کردم.
بعد از شاید دوازده سال نمی دانم در همین حدود به من جایزه دادند اما هیچ وقت معترض نشدم چون اصلا دیدگاهم نسبت به جهان و به خیلی چیزها این طور نیست.
همیشه فکر کردم حتما دو سه نفری که با من کاندید بودند کار کرده اند و زحمت کشیده اند ان ها هم ادمند و حق دارند،در حالی که خیلی از منتقدین و مردم می گفتند:جایزه مال تو بوده...
جواب من این بود که این طور فکر نمی کنم و هیچ وقت هم فکر نکردم که حتما جایزه مال من بوده و برای هر کسی که جایزه گرفته هر بار خوشحال شدم .
نمی دانم و باور کنید نمی دانم ونمی فهمم که چطور همه خود را محق گرفتن جایزه دانستند و فکر می کنند از دیگران بهترند و زحمت بیشتری کشیده اند ؟و بعد هم ان را با جیغ و داد و عصبیت خواسته اند کسانی که مثلا دارند در این کشور کار فرهنگی می کنند...
نمی دانم و باور کنید نمی دانم ونمی فهمم که چطور همه خود را محق گرفتن جایزه دانستند و فکر می کنند از دیگران بهترند و زحمت بیشتری کشیده اند ؟و بعد هم ان را با جیغ و داد و عصبیت خواسته اند کسانی که مثلا دارند در این کشور کار فرهنگی می کنند...
مراسم اسکاررا دیدید؟شاید یک هفته بعد از جار و جنجال های فجر بود ان ها که جایزه گرفتند خوشحال بودند اما برایشان باور کردنی نبود چون می دانستند دیگران هم کار کرده اند و زحمت کشیده اند وان ها که جایزه نگرفتند می دانستند که همین است یک بار جایزه می گیرد و یک بار نمی گیرد،همین است همه چیز در این جهان نسبی است.
و بعد هم اصلا اخلاق و دموکراسی بهتراست یا حال بد و عصبیت و طلب؟
چه بر سر این کشور امده؟کشوری با فرهنگ و تمدن غنی کشور حافظ ،سعدی ،مولانا...
کشور ادم های بزرگ و جریان ساز ...چه بر سر فرهنگ جامعه امده؟
پس ارزش های اخلاقی و نیک اندیشی چه شده اند؟حسن جویی، مهر، زیبا اندیشی چه شده اند؟
فکر برابری و دموکراسی و دیگر دوستی چه شد؟اگر دیدگاهمان این بود ایا می توانستیم یک نفر را تحقیر کنیم وخودمان را بالاتر ببینیم؟
امسال گذشت و اخر سالی این موضوع مثل خیلی از اتفاقات امسال لکه ا ی تاریک در ذهنم گذاشت مثل همان اول سال بعد از جام جهانی تخریب روانی و کلامی که بر تیم ملی ایران وارد شد یادتان می اید؟
بعد از باخت موج sms بود که رد و بدل می شد.smsهایی حاوی فحش های مستهجن(خوب شد که این smsهم امد تا خلاف همه جای جهان که همه تنها بنا به ضرورت و اطلاع و یا ارتباطات شخصی از ان استفاده می کنند در این کشور جایی برای خالی کردن مشکلات و عقده های بعضی باشد)بعد هم همه و همه از مجلات و روزنامه های زرد تا عادی ان ها را کوبیدند.
ان موقع بود که به وضوح دیدم در جامعه ای زندگی می کنیم که به شکلی باور نکردنی فرهنگ تخریب در ان رواج پیدا کرده نه میل به پر و بال دادن .امدم بهاریه بنویسم چه شد!
علتش این است که واقعا متاسفم ،سال اینده برای همه تمرین دمکراسی را ارزو می کنم.»
پی نوشت: نیکی کریمی+لندن+مصاحبه با روزنامه گاردین«فروردین۱۳۸۸»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر