دوشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۲

نگاهی به فیلم بشارت به یک شهروند هزاره سوم

فیلم بشارت به یک شهروند هزاره سوم به کارگردانی محمد هادی کریمی و نقش افرینی نیکی کریمی و دیگر بازیگران مطرح سینمای ایران به نظرم یکی از اثاری است که در کنار تحلیل تکنیکی و پرداختن به موضوع ساختار فیلمنامه،کارگردانی،تدوین و مسائلی این گونه باید بیشتر به موضوع مهم محتوایی ان پرداخته شود .






به نظرم فیلمساز در بیان روایت قصه ای با محوریت ایمان و هشدار نسبت به خطر گروه های منحرف و از ان مهمتر اسیب های فردی و اجتماعی حاصل از ان موفق عمل کرده و با بیانی روشن در مدیوم سینما و قصه ای مشخص و با استفاده از نقش افرینی های درست و نمادهایی قابل قبول به اثری ارزشمند در کارنامه ی هر یک از عوامل این فیلم رسیده است .

اما ورود به بحث محتوایی«بشارت به یک شهروند هزاره سوم »با پیچیدگی هایی نیز همراه است،اگر فیلم را با اثاری مثل جن گیر ،طالع نحس ،بچه رزماری مقایسه کنیم شاید یا باید این اثر را در قیاس با دیگر فیلم های این گونه دید یا در تقابل با ان ها به حساب اورد .

شاید مهمترین نکته ای که به نظرم رسید این موضوع مهم بود که در فیلم بشارت به یک شهروند هزاره سوم ،نیروی شر و شیطان در واقع در درون افکار نادرست و غلط انسان  نشان داده می شود  در حالی که در اثار خارجی به طور معمول بیشتر نیروی شر و شیطانی به صورت یک عامل جدا و بیرونی از انسان به تصویر کشیده می شود .



شاید این نکته ی مهم که در تقابل میان خیر وشر، نقش مخرب  شیطان فراتر از یک موجود بیرونی  به درونیات و نفس انسان نیز مرتبط دانسته شده  به نظرم منطبق با فلسفه و اموزه های علوم ادیان نیز هست و در فیلم بشارت به یک شهروند هزاره سوم به ان توجه ویژه ای شده بود.

به نظرم عشق به خدای مهربان در فطرت همه ی انسان ها قرار دارد ولی شاید غبارهای ناشی از شرایط خاصی که افراد در ان رشد می کنند، باعث دور شدن از سرچشمه ی حیات و گرایش به سمت بعضی اندیشه های  فرقه ای و تاریک شده ،زنگ خطری که نه از در و دیوار که ارام و بی صدا قلب ها را سیاه و تیره خواهد کرد .

مهمتر از بیان برهان نظم و علیت به نظر می رسد باید  از نگاه عاشقانه و عارفانه ی بزرگان این دیار کمک گرفت،حافظ ،مولانا ،عطار ،... جایگاه هنر و رسانه های مختلف در بیان عشق به خالق مهربان فارغ از کلیشه های رسمی ،نقش خانواده ها و مراکز اموزشی همه و همه در کنار هم توان زیادی خواهند داشت.



فرهنگ تمسخر و بی قیدی یکی از راه های ورود اندیشه های غلط و مخرب است که به نظرم باید در برطرف شدن ان تلاش کرد.

بشارت به یک شهروند هزاره سوم ادعایی فراتر از امر واقع تقابل خیر وشر و ادامه ی ان ندارد، ولی در این میدان میان خیر و شر، سوال اساسی را در جاگیری انسان در این کارزار می داند،این که شیطان را یاس و نومیدی و یا عاملی بیرونی بدانیم به نظرم چندان محل مناقشه نیست،نکته ی اساسی این است که من به عنوان یک انسان کجا قرار می گیرم و این همان نقطه ای خواهد بود که جهان بینی هر فردی شکل می گیرد .

به نظرم چه بچه ای که در فیلم بشارت به یک شهروند هزاره سوم قرار است به قول تاگور نشانه ی  امیدی باشد و چه بچه ای که خود و مادر معصومش  قربانی شر و شیطان می شوند یعنی «بچه ی رزماری» اثر پولانسکی، مرا به فکر فرو می برند ،چه هر دو بیانگر این واقعیت هستند که تقابل خیر و شر ادامه پیدا خواهند کرد و این پایان داستان نیست و چه در پایان بشارت به یک شهروند هزاره سوم و چه در نوای لالایی مادرانه ی رزماری، ارزوی  پیروزی خیر در دل مخاطب موج می زند .

بشارت به یک شهروند هزاره سوم با تمرکز  روایت خود در فضای مدرسه شاید می توانست به فضای داستانی بهتر فیلم  کمک کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر