شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۹۴

مصاحبه نیکی کریمی با هفته نامه تجارت فردا درباره ی شیفت شب

نیکی کریمی در گفتگو با هفته نامه تجارت فردا به سوال های امیلی امرایی پاسخ داده ،این مصاحبه  بیشتر از زاویه ی مسایل اقتصادی و ارتباط  ان با موضوع فیلم سینمایی شیفت شب به تهیه کنندگی و کارگردانی نیکی کریمی به مسائل پرداخته ،این گفتگو را که در شماره ۱۶۳ بیست و ششم دی ماه ۱۳۹۴در هفته نامه تجارت فردا منتشر شده را نقل می کنم 

شیفت شب روایت یک بحران است، بحرانی خانوادگی که اگر به افق دورترش نگاه کنیم به یک بحران اقتصادی می‌رسیم. بحث بحران‌های اقتصادی، تغییر سرنوشت مردم، کوچک شدن سفره‌ها که ظاهراً بخش عمده‌اش ناشی از تحریم‌هایی بود که در سال‌های گذشته تحمل کردیم. می‌خواهیم برای شروع بگویید چه برداشتی از تحریم‌ها داشتید؟

هر کدام از ما تصویری از تحریم در ذهن داریم اما جز آن ها که از تحریم کاسبی کردند، هیچ‌کس این تصویرها را دوست ندارد. تحریم مثل فیلمی ترسناک بود که کابوسش ممکن است سال‌های طولانی در ذهن مردم باقی بماند. تحریم‌ها در سال‌های گذشته چتر سنگینی روی زندگی ما انداخت. 

روی فردی که برای تهیه دارو دچار مشکل بود. روی گروهی که برای شروع کسب و کارشان نیاز به واردات یک دستگاه کوچک داشتند. روی پدری که می‌خواست برای پسر دانشجویش در خارج از کشور پول بفرستد. روی جامعه‌ای که می‌خواست طعم رفاه را بچشد. روی اقتصادی که می‌خواست بزرگتر شود و روی کشوری که می‌خواست در منطقه اول باشد.




 من هم مثل شما ایرانی هستم و در همین کشور زندگی می‌کنم. با این وصف طبیعی است با آن چه در سال‌های گذشته بر سر مردممان آمد غریبه نباشم. در این مدت هر کسی به اندازه خودش و بسته به نوع کارش با این مصائب و دشواری‌های اقتصادی و اجتماعی مواجه شده است.

به نظرم خیلی عجیب است که کسی طی این مدت در ایران زندگی کرده باشد و تحریم‌ها و سایه سنگین آن را روی زندگی مردم احساس نکند.

 تحمل تحریم‌ها در هر وضعیت اقتصادی و با هر شغلی که تصور کنید دشوار و طاقت‌فرسا بود. هر کدام از ما داستان‌های زیادی درباره سرنوشت آدم‌های دور و نزدیکی شنیدیم که تیر تحریم‌ها زندگی شخصی و حیات اجتماعی و اقتصادیشان را نشانه رفته بود.
 

 در حرفه فیلمسازی هم این تحریم‌ها تاثیر‌ مستقیم داشت؟

بهتر است بپرسیم در کدام حرفه نداشت؟ بله، مثلاً لازم بود فیلمی را برای جشنواره‌ای بفرستیم یا در موقعیت‌های مختلف مبادله‌ای داشته باشیم تا ببینیم سد تحریم‌ها از ایران جزیره‌ای ساخته است که ارتباطش با همه دنیا قطع یا به‌شدت دشوار شده است.

  از سال‌های ۱۳۹۰ و ۱۳۹۱ با تشدید تحریم‌ها ما به شدت بسته شده بودیم، از جشنواره فیلم فجر تا همه آن چه در تقویم‌های سینماییمان رقم خورد حاکی از این تاثیر‌ و تنهایی بود.


  
 شما معتقدید تاثیر‌ بحران‌های اجتماعی تحریم بیشتر از بخش اقتصادی آن بود؟

اگر بیشتر هم نباشد به همان اندازه مخرب است. دلیلش روشن است؛ ایران تا حدی از جامعه جهانی و معادلات حاکم حذف شده بود. ابعاد اجتماعی ماجرا هم دیگر تازگی ندارد، صفحات حوادث روزنامه‌ها و مجلات پر بود از روایت آدم‌هایی که همه‌چیز برایشان به بن‌بست رسیده است.

در سال‌های گذشته تصویر آدم‌های رنج‌دیده‌ای که در اثر یک سیاست غلط، همه زندگی خود را بر باد رفته می‌دیدند کم در رسانه‌ها منتشر نشد. داستان آدم‌هایی که به دلیل بسته شدن ناگهانی راه‌های مبادلات تجاری با جهان خارج دچار مشکل شدید مالی شدند و سال‌های طولانی از عمر و زندگی خود را با شر‌خر و طلبکار سر و کله زدند. از این دست ماجراها زیاد در روزنامه‌ها می‌دیدیم. 

رسانه من هم سینماست و طبیعی است که بخواهم این ماجرا را از دریچه چشم سینما ببینم. وقتی تصمیم‌های سیاسی بزرگ در سطح کلان اتخاذ می‌شود احتمالاً کسی یادش نمی‌افتد که این تصمیم چه عواقبی برای مردم عادی و زندگی کوچه و خیابان دارد، اما مسئله اینجاست که آن چه ما شاهدش بودیم اتفاق عجیبی نبود. در دوره رکود همیشه همین می‌شود و این ماجرا مختص جامعه ایران نیست.

 آکیرا کوروساوا فیلمساز شهیر ژاپنی چنین موقعیتی را در جامعه ژاپن بعد از جنگ به اعلاترین شکل ممکن روایت کرده است. بحران اقتصادی درست مانند دومینو است؛ ابتدا تبدیل به یک بحران اجتماعی می‌شود و بعد دامن زندگی شخصی را می‌گیرد، در نهایت هم این است که ظرفیت آدم‌ها برای تحمل شرایط دشوار یکی نیست.

برای من این یک دغدغه ذهنی بود، در جست‌وجوی ایده‌ای بودم که فیلمنامه جدیدم را بنویسم که «محمود آیدن» این طرح را پیشنهاد کرد. البته در آن طرح مرد داستان در نهایت فرزندش را می‌کشت، اما من این را نمی‌خواستم، چون به نظرم جامعه امروز ما دارد به سمت و سوی خروج از بحران می‌رود و برای همین هم فکر کردم پایان‌بندی فیلم باید همین امید را زنده کند.
 
 فیلم شما بدون اشاره‌ مستقیم به تحریم‌ها، به حوادث اقتصادی و اجتماعی ناشی از آن می‌پردازد. چقدر راجع به تحریم و زندگی در شرایط تحریم تحقیق کردید؟

ببینید مسئله فقر و بحران‌های مالی همیشه وجود دارد، اما این سقوط یک‌شبه و آن چه تجربه کردیم در دسترس همه ما بوده است. کافی بود پای حرف آدم‌ها بنشینیم، هر کدام از ما بارها با مواردی روبه‌رو شده‌ایم که آدمی در اطرافمان بیمار بوده و نیاز به دارویی داشته که به سبب تحریم‌ها امکان ورودش به ایران نبوده است.


 بنابراین درک این موقعیت نیاز به تحقیق عجیب و غریبی نداشت، روی زندگی هر فردی که دست می‌گذاشتی می‌توانست بخشی از دردهای این زمانه را برای شما بازگو کند. موضوع بحرانی بود که داشت اتفاق می‌افتاد و فراگیر می‌شد و هر روز شاخ و برگ بیشتری هم پیدا می‌کرد.
 
 در سینمای ایران کمتر شاهد این هستیم که مسائل روز به خصوص بحران‌های اقتصادی با فاصله کمی در سینما انعکاس پیدا کنند، در واقع اگر انعکاسی هم هست نوعی روایت رسمی و شاید غیرواقعی اوضاع کشور است از سینمایی که با بودجه دولتی اداره می‌شود. در اقتصاد به این می‌گویند «اقتصاد سیاسی». یعنی ترجیحات ذهنی دولت که از سوی وزارت ارشاد سیاستگذاری می‌شود. احساس می‌کنم در سینمای شما به عنوان کارگردان و فیلمنامه‌نویس این اتفاق دو بار افتاده است. در فیلم قبلی شما «سوت پایان» به مساله قصاص و بخشش پرداخته بودید و این بار هم بحران اقتصادی و دارایی‌های مردم که مدام از دست می‌روند و شرایط اقتصادی سختی که مردم باید به دلیل سیاست‌های بد دولت‌ها تحمل کنند. چقدر پرداختن به مسائل روز دغدغه شخصی شما محسوب می‌شود؟

من این‌طوری فیلم می‌سازم و این ناشی از نگرشم به سینماست. همان موقع که فیلم «سوت پایان» را ساختم، درست اوج روزهایی بود که از خانه سینما تماس می‌گرفتند و مدام دعوت می‌شدیم به این که برای بخشش گرفتن و عدم قصاص سراغ خانواده مقتولی برویم.

این چیزها ذهن من را درگیر می‌کنند. دلم نمی‌خواهد به شکل مستقیم درباره خشونت یا بحران اقتصادی فیلم بسازم، ترجیح می‌دهم از حاشیه و تاثیر‌ آن بر بطن زندگی مردم این جامعه سراغ این سوژه‌ها بروم. بحران اقتصادی موضوع مورد علاقه من نیست اما دوربین من روی فردی زوم می‌کند که کمرش به خاطر بحران اقتصادی خم شده. روی خانواده‌ای متمرکز می‌شوم که درگیر بحران شده.



 
 در واقع با حفظ بار ملودرام سعی کرده‌اید دایره مخاطبان این فیلم را گسترش بدهید و از آدم‌هایی حرف بزنید که در حاشیه مانده‌اند؟

ببینید این مساله مهمی است، در چهار سال گذشته من در جلساتی با حضور زنان کارآفرین دیگر که در دفتر دکتر محمد عارف برگزار می‌شد، حاضر می‌شدم. طی این جلسات ما درباره بحران‌های اجتماعی که گریبان خانواده‌های ایرانی را گرفته‌اند، حرف می‌زدیم و سعی داشتیم این مسائل را ریشه‌یابی کنیم. برای مثال یکی از نتایجی که به آن رسیدیم تاثیر‌ مخرب تماشای سریال‌های ترکیه‌ای در خانواده‌های ایرانی بود، فضایی که مسائل خانوادگی را پیچیده‌تر می‌کرد و نسخه غلطی در اختیارشان قرار می‌داد تا از بحران‌ها بیرون بیایند.

 من به شخصه آدم دموکراتی هستم و نگاه حذفی ندارم، ولی این واقعیت انکارناپذیری است. باید فکری به حال خانواده کرد. در واقع در ناخودآگاهم قصه تحریم‌ها و بحران‌های اقتصادی به یک بحران اجتماعی که به خانواده رسیده است گره خورد. زنی خانه‌دار و بی‌خبر از همه‌جا در خانه نشسته است و مشغول تماشای همین سریال‌هاست؛ سریال‌هایی که انگار تماشاچی را در یک خلسه فرو می‌برند و او را از دنیای بیرون جدا می‌کنند. در همین حین شوهر این زن در بطن جامعه درگیر یک بحران شده است؛ بحرانی که خود او در شکل‌گیریش کمترین نقش را دارد.




 
 چرا دلتان نمی‌خواهد به شکل مستقیم درباره بحران اقتصادی فیلم بسازید؟

بحران اقتصادی مسئله اصلی من نیست. هرچند من هم از بحران اقتصادی رنج می‌برم و این بحران بر زندگی من هم اثرگذار است اما بالا و پایین رفتن شاخص‌ها برای من مهم نیست. حتی کوچک شدن دارایی سرمایه‌گذاران هم مسئله من نیست.

مسئله من فردی است که زیر بار فشارهای اقتصادی دارد رنج می‌کشد. مسئله من خانواده‌ای است که ناخواسته قربانی بحران شده و بدون این که حمایت‌کننده‌ای داشته باشد، باید روزگار سختی را تحمل کند. حالا ممکن است زیر بار این فشار خرد شود یا ممکن است از این فشار جان سالم به در ببرد. طوفانی آمده و به شدت در حال وزیدن است. طوفان مسئله من نیست اما خانه‌هایی که خراب می‌شوند و زندگی‌هایی که به باد می‌برد، حتماً برای من اهمیت دارند.
 
 خانم کریمی برای خود شما تحریم چه مختصاتی دارد؟ اصلاً چگونه موجودی است؟ شما در فیلم‌تان تحریم را به تصویر نکشیده‌اید، بلکه اثرات اجتماعی‌اش را به نمایش گذاشته‌اید. اما خود تحریم را چطور ترسیم می‌کنید؟

من نمی‌توانم از منظر اقتصادی به این مقوله نگاه کنم، برای من بعد انسانیش در درجه اول اهمیت قرار دارد، برای من تحریم و بحران اقتصادی بدل به یک بحران اجتماعی می‌شود و از دید من همه این ها به آدم‌هایی در آستانه فروپاشی عصبی ختم می‌شود، درست مثل همان چیزی که در این فیلم دیدید.

 وقتی به کلمه تحریم فکر می‌کنم بازتابش در زندگی و نهاد خانواده پیش چشم من می‌آید. خب این از بعد سینمایی بود که توضیح دادم. از بعد فردی و اجتماعی هم، تحریم محدودیت است. محدودیت انسان. حصر آزادی مبادله. ترور آزادی انتخاب. آن ها که ایران یا هر کشور دیگری را تحریم می‌کنند تنها به این می‌اندیشند که حاکمیت سیاسی را تحت فشار قرار دهند. برایشان مهم نیست که تحریم‌ها حتی روی نسل‌های آینده هم اثر می‌گذارند اما ما که این جا هستیم، تحریم را به طور کامل حس می‌کنیم. وقتی به خاطر تحریم‌ها واردات بنزین محدود می‌شود و ما می‌خواهیم نشان بدهیم تحریم‌ها ما را زمین نمی‌زند پس بنزین داخلی تولید می‌کنیم. بعد هوا را آلوده می‌کنیم به طوری که از ۳۶۵ روز یک سال، شاید ۶۵روز پاک هم نداریم. آمار بیماری‌های قلبی و تنفسی بالا می‌رود و بعد هم یک پایان تلخ.

سناتوری که از حربه تحریم‌ها استفاده می‌کند، هیچ‌وقت چنین موجودی را به خواب هم نمی‌بیند. نمی‌تواند تصور کند زندگی با محدودیت‌های تحریم یعنی چه. این است تصویر هولناک تحریم‌ها.

این را هم بگویم من سیاسی نیستم و اصلاً نمی‌دانم این ها که گفتم، کجای سیاست قرار می‌گیرد.
 
 اشاره کردید در چهار سال گذشته نشست‌های زیادی با کارآفرینان و فعالان اقتصادی داشته‌اید. با این وصف باید نسبت به وضعیت اقتصادی هم اطلاع کافی داشته باشید. فکر می‌کنید مهم‌ترین مشکل مردم در حال حاضر چیست؟

هر کس در عرصه اقتصاد سیاستگذاری می‌کند باید بداند آثار سیاست‌های او در جامعه خودش را به شکلی نشان می‌دهد. در آن نشست‌ها تمرکز ما بیشتر برای پیدا کردن چرایی بالا بودن آمار طلاق در ایران بود و شناسایی معضلاتی که گریبان خانواده‌ها را گرفته بود. البته در آن مقطع هنوز رکود این قدر عمیق نشده بود اما به هر حال در کشور ما همواره موضوع معیشت و فقر اقتصادی جزو مسائل حاد و حل‌نشده باقی‌مانده است.

جدا از آن، در نشست‌ها با زنان موفقی روبه‌رو می‌شدم که در بالاترین سطوح مدیریتی شرکت‌ها حضور داشتند و این مساله باعث می‌شد خوشحال باشم از این که می‌توان با درایت شخصی از موانع موجود برای مدیریت زنان عبور کرد. در نهایت طی آن نشست‌ها و علت‌یابی‌ها به این نتیجه رسیدیم که می‌توان با کار در زمینه زیربناهای فرهنگی و فرهنگ‌سازی جلوی بخشی از این مشکلات را گرفت. حداقل این راهی بود که ما به آن رسیدیم.

بازگو کردن مشکلاتی که در جامعه وجود دارد. فکر کردیم می‌توانیم تماشاچی را با سینمایی روبه‌رو کنیم که در پی التیام و چاره‌جویی است. اما متاسفانه ما این فرهنگ‌سازی را جدی نمی‌گیریم، شاید تاثیر‌ همین جست‌وجوها بود که سبب شد من در شیفت شب نقش زن فیلم را پررنگ کنم؛ زنی که خودش را نمی‌بازد و در نهایت برای خروج خانواده از بحران آستین بالا می‌زند. راستش فکر می‌کنم هر کدام از ما باید گامی رو به جلو برداریم تا هم مشکلات پیرامون خودمان را بازگو کنیم و هم به سهم خود جلوی سینمای ضدفرهنگی را که به آسانی در سریال‌های ترکیه‌ای القا می‌شود بگیریم.



 
 با این وصف و آنچه درباره پایان‌بندی فیلم شیفت شب گفتید، ارزیابی شما از چشم‌انداز پیش رو چطور است؛ آینده را چطور می‌بینید؟

من آدم مثبت‌نگری هستم و برای همین هم با آن چه این روزها می‌بینم و می‌خوانم به چشم‌انداز پیش‌رو امیدوار هستم و فکر می‌کنم می‌توانیم منتظر فصل تازه‌ای از آرامش در عرصه بین‌المللی و اقتصادی و اجتماعی باشیم.

حداقل فکر می‌کنم از زمانی که دولت جدید روی کار آمده است، می‌شود کمی مثبت فکر کرد و امیدوار و منتظر بود. خانواده من در ایران زندگی نمی‌کنند و طبعاً من هم بخشی از سال را خارج از ایران هستم و آن چه در این شرایط درباره ایران می‌شنوم این است که روند تغییرات ایران در دو سه سال اخیر مثبت است و این را حتی می‌توان در خبرها و برداشت‌های مردم عادی و مطبوعات خارجی هم دید، اگر مناسبات دیپلماتیک در مسیر درست حرکت کند و سنگ‌اندازی نشود می‌توان به آینده امیدوار بود.


 
 قرار است تحریم‌ها در هفته پیش رو برداشته شود. فکر می‌کنید جامعه ایران با چه شرایطی مواجه خواهد شد؟

خب، من خیلی نمی‌توانم درباره این موضوع دقیق نظر بدهم. اما وقتی پدیده‌ای را عامل بسیاری از گرفتاری این روزها می‌دانیم، رفع آن پدیده‌ هم می‌تواند گرفتاری ها را کم کند. وقتی گفتم دقیق نمی‌توانم حرف بزنم به این دلیل بود که به درستی نمی‌دانم چقدر طول می‌کشد تا آثار تحریم‌ها از اقتصاد و جامعه پاک شود.

 
 یعنی فکر می‌کنید که ممکن است شرایط تغییر کند و بهتر هم بشود؟ به ‌هر حال اقتصاد ما برای مدت طولانی از دنیا دور مانده و بسیار ضعیف و کم‌رمق شده است. شاید خوش‌بینی زیاد هم به اقتصاد پس از تحریم به انتظارات دامن بزند.

من به اندازه شما به مسائل اقتصادی اشراف ندارم، این امید من است که دلم می‌خواهد مردم دوباره سرخورده نشوند. به شخصه با مسائل اقتصادی چندان سروکار ندارم، زندگی خودم را می‌کنم، آخر هفته‌ها به گالری‌ها سر می‌زنم، کتابم را می‌خوانم و فیلم می‌بینم، ترجمه می‌کنم و می‌نویسم و فیلم می‌سازم و سعی می‌کنم فیلم‌هایم بازتابی از اتفاقات جامعه‌ام باشد.

اما فکر می‌کنم فهم این نکته برای همه ما مهم است که جنس بحران در این دولت با بحران در دوره‌های قبل فرق می‌کند. پیش از این، لایه‌های محافظتی همه چیز قدری ضخیم‌تر بود اما امروز احساس می‌کنم این لایه‌های محافظتی خیلی نازک شده‌اند.


 طی این سال‌ها سراغ سرمایه‌گذاری نرفته‌اید؟ اصلاً با موانع تحریمی مثل انتقال پول برخورد داشته‌اید؟

به ‌هر حال هر شهروند ایرانی که یکی از اعضای خانواده‌اش بیرون از ایران زندگی می‌کند، ممکن است با گرفتاری‌های تحریم سوییفت و نقل‌وانتقال مواجه شده باشد. به نظرم این که چطور دوباره می‌توانیم به جامعه جهانی وصل بشویم گام مهم بعدی است، مسئله این جاست که دوباره روزنه‌ای گشوده شده است و همین می‌تواند سبب امیدواری باشد. حتماً دست‌اندرکاران و سیاستگذاران اتاق فکرهایی تشکیل خواهند داد تا این امید بدل به ناامیدی نشود.
 
 چرا فکر می‌کنید ممکن است امید به ناامیدی بدل شود؟

جامعه ایران، جامعه‌ای پیچیده است، سرشار از خرده‌فرهنگ‌هایی است که برای درک آن و راه یافتن به دل آن ها باید مدت‌ها تحقیق کرد. حالا این جامعه به شکلی غلیظ درگیر سیاست و اقتصاد شده است. گاهی تناقض‌ها در اقتصاد خودش را نشان می‌دهد و گاهی در سیاست.

می‌ترسم این بازی‌های پیچیده سیاسی، امید مردم را خدشه‌دار کند. جامعه با امید زنده است و خوش ندارم امید مردم نابود شود. بارها گفته‌ام همین که از فرودگاه وارد کشور می‌شوید پیچیدگی جامعه ایرانی را بیش از هر چیز دیگری احساس می‌کنید. مثلاً در دل تحریم‌ها می‌بینید زندگی در جریان است. مردم رنج دیده‌اند اما امیدوارند.

 بعد ما در کشوری زندگی می‌کنیم که سرشار از منابع است اما بد تصمیم می‌گیریم و بد مدیریت می‌کنیم. دیروز داشتم از شمال به سمت تهران می‌آمدم و اتفاقاً در طول مسیر با خودم می‌گفتم ما در سرزمین وفور نعمت‌ها زندگی می‌کنیم، منابع نفتی و معدنی و کشاورزی خوب و قابل توجهی داریم، اما این منابع به درستی توزیع نمی‌شود.
 
 نیکی کریمی خرید می‌کند؟ به بازار می‌رود؟ می‌داند چقدر تورم کاهش یافته و چه اثری بر زندگی مردم گذاشته است؟

به بازار می‌روم. در حدی که نیازهای خودم را برطرف کنم. با این حال نبض بازار دست من نیست. به این معنی که شاخص‌های اقتصادی را دنبال نمی‌کنم. نمی‌دانم این تغییر در درصد تورم چقدر در زندگی روزمره مردم خودش را نشان داده است اما همین‌قدر می‌فهمم که قیمت صبح و عصر ارز رابطه‌ای غیرمنطقی ندارند. می‌دانم مختصر ثباتی به بازارها برگشته و پزشک در اتاق عمل، ارز معامله نمی‌کند.

بگذارید شما را راحت کنم. اصولاً آدمی نیستم که خیلی درگیر ارقام باشم، ممکن است حتی قیمت تمام‌شده یک شانه تخم‌مرغ را هم ندانم. به ‌طور کلی تمرکزم روی مسائل دیگری است. اما مثل هر آدمی که در این شهر بزرگ زندگی می‌کند، با مسائل آن هم مواجه می‌شوم.

چیزی که من می‌فهمم این است که مردم از بی‌ثباتی رنج می‌برند. خب تورم هرچه هست، یکی از نشانه‌های بی‌ثباتی است. وقتی می‌گویید تورم در حال کاهش است، احتمالاً من هم متوجه می‌شوم که یکی از دردهای این اقتصاد دارد درمان می‌شود. موضوع اما فقط این نیست. این اقتصاد مثل اینکه هزاران درد دیگر هم دارد. بیکاری، فقر مردم، رکود اقتصادی، بی‌اعتمادی، کم‌رمقی، کیفیت پایین محصولات و شاید ده‌ها مسئله دیگر. این را شما بهتر می‌دانید.
 
 و شما به طور مشخص با کدام مشکل این اقتصاد مواجه هستید؟ مثلاً سرمایه‌گذاری می‌کنید که با مشکل افت قیمت سهام مواجه شوید؟ یا در کار ساخت و ساز هستید که رکود بازار مسکن را متوجه شوید؟

کار اصلی من سینماست، درآمدم را در سینما خرج می‌کنم، تهیه‌کننده فیلم‌های خودم هستم. جز این سرمایه‌گذاری نمی‌کنم، شاید مثل هر شهروندی سقفی روی سرم ساخته باشم. جز این مغز اقتصادی خانواده پدرم است، اگر بخواهم کاری بیرون از حیطه سینما بکنم، مثلاً خانه‌ای بخرم، با ایشان مشورت می‌کنم.
 
 سرمایه‌گذاری را بد می‌دانید؟ چون طوری صحبت کردید که احساس کردم از سرمایه‌گذاری خوشتان نمی‌آید.

فکر می‌کنم هرکسی را برای کاری ساخته‌اند. من برای سینما ساخته شده‌ام و شاید شما هم برای اقتصاد ساخته شده باشید. سرمایه‌گذاری یک تخصص است و آن‌طور که من فهمیده‌ام، سرمایه‌گذار باید از اقتصاد و سیاست سررشته داشته باشد. من از سرمایه‌گذاری بدم نمی‌آید اما در آن سررشته ندارم.

 
 شما نزدیک به یک دهه است که در عرصه کارگردانی و تهیه‌کنندگی هم حضور دارید. فیلم جدیدتان یک میلیارد تومان فروش داشته است، چرا سراغ تهیه‌کننده دیگری نمی‌روید که روی کارتان سرمایه‌گذاری کند؟ همچنان دوست دارید خودتان سرمایه‌گذار باشید؟

دلیل اینکه ترجیح می‌دهم خودم سرمایه‌گذار باشم، این نیست که می‌خواهم از کنار ساخت فیلم پول در بیاورم. سازوکار سینما متفاوت است، اگر فیلمی به‌طور مثال یک میلیارد تومان فروش داشته باشد، تازه نیمی از آن به سینماها می‌رسد و بعد هم مالیات و شهرداری و تبلیغات به میان می‌آید و در نهایت صد و پنجاه  میلیون تومان هم برای تهیه‌کننده باقی نمی‌ماند.

 بنابراین مسئله من بیشتر از همه چیز عشق به سینما و فیلمسازی است و از آن‌سو ترجیح می‌دهم دستم در کار باز باشد، چون به هر حال وقتی سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده دیگری بیاید می‌خواهد اعمال سلیقه کند و من هم ترجیح می‌دهم فیلمی به میل و سلیقه خودم بسازم.


 
 پس یعنی تهیه‌کنندگی را به چشم سرمایه‌گذاری نمی‌بینید؟

به هیچ عنوان. شما که بهتر می‌دانید این روزها اگر یک میلیارد تومان در بانک بگذارید حداقل ماهی بیست  میلیون تومان ‌سود دریافت می‌کنید. یک میلیارد تومان را اگر در سینما سرمایه‌گذاری کنید دو سال زمان می‌برد تا پول شما برگردد و شاید ده  درصد بازدهی داشته باشد.

 من این را به خوبی می‌دانم که اگر نقدینگی مورد نیاز ساخت فیلم را دو سال در یک بانک بگذارم خیلی بیشتر از فروش فیلم، عایدم می‌شود. این را به خیلی‌ها گفته‌ام، به آدم‌هایی که فکر می‌کنند سرمایه‌شان را به سینما بیاورند تاکید می‌کنم که خبری از سود سرشار و کلان نیست، این جا عشق و علاقه است که سینمای مستقل را سرپا نگه می‌دارد.
 
 و این یک عارضه است. نیست؟ چون سینما در خیلی از کشورها سود سرشاری به دنبال دارد.

بله، یک عارضه است. اصلاً یک زخم است. قدیمی و کاری. اما چه باید کرد؟ دلایلش بر هیچ‌کس پوشیده نیست. مشکلات سینمای ایران را همه می‌دانیم. مثنوی هفتاد من کاغذ است.
 
 با این توصیف‌ها استقبال از شیفت شب نسبت به فیلم‌های دیگر شما بیشتر بوده. تا امروز این فیلم بیش از یک میلیارد تومان فروش داشته است. فکر می‌کنید دلیل این فروش چه بوده است؟ دست گذاشتن روی درد مردم؟

درک موقعیت و همذات‌پنداری. به نظرم این جا مسئله تبلیغات هم در میان نیست. مردم خودشان را در این موقعیت تصور می‌کنند و لابد هر کدام با بخشی از این داستان همذات‌پنداری می‌کنند، حتی گیرم با پنج دقیقه از این داستان، همین برای من و یک فیلم کافی است.

وقتی تماشاچی بازتابی از زندگی خودش را در یک اثر سینمایی ببیند، می‌گوید بله، درست است، این اتفاق می‌توانست برای من هم بیفتد.


 
 خب اگر اجازه بدهید گفتگو را در مسیر دیگری دنبال کنیم. سالی که شیفت شب در جشنواره فجر به نمایش درآمد، بیست و یک  کارگردان مرد حضور داشتند و یک کارگردان زن که شما بودید. حضور در قامت کارگردانی و تهیه‌کنندگی سینما هم نوعی کارآفرینی محسوب می‌شود. آیا شما چنین دغدغه‌ای دارید؟

برای من جالب است که شما به این موضوع اشاره می‌کنید. چون تا به حال کسی به این موضوع اشاره نکرده است. به هر حال سینما هم می‌تواند کارآفرینی باشد. 


من خیلی دنبال رقابت‌های این‌چنینی و تفکیک جنسیتی نیستم، اما به‌ هر حال حضور زنان در سطوح مختلف سینما و هنر برایم جالب است و پرارج. شاید با واژه سرمایه‌گذار و سهامدار خیلی مانوس نباشم اما واژه کارآفرین بر دلم می‌نشیند.


 
 در اغلب فیلم‌های شما زنان حضور پررنگی دارند. این بار در شیفت شب این حضور پررنگ‌تر هم هست. زن فیلم در نهایت، زمانی که همسرش به بن بست رسیده، راه چاره نهایی برای خروج از بحران را پیدا می‌کند. این نگرش ناشی از دغدغه‌های شخصی شماست؟

بله، این طبیعی است. چون من یک زن هستم و شخصاً از اینکه زن را موجودی شکننده و نیازمند حامی به تصویر بکشم فاصله می‌گیرم، کمااینکه می‌بینیم در خیلی از موارد هم این‌طور نیست و زنان نقش پررنگی در اداره خانواده و ایجاد رفاه بازی می‌کنند.

 شخصاً دغدغه‌های فمینیستی ندارم، دغدغه‌های من بیشتر انسانی است و سعی می‌کنم این ایده در فیلم‌هایم هم بازتاب داشته باشند. خب قهرمان این دغدغه‌های انسانی گاهی زنان هستند و من ترجیح می‌دهم بازتاب‌دهنده قهرمانی آن ها باشم.






 در شیفت شب این بار پای یک بدهی بزرگ در میان است، چهارصد میلیون تومان بدهی که مرد داستان دارد و نمی‌تواند بپردازد بنابراین سراغ کار شبانه و کشتن موش با تفنگ ساچمه‌ای می‌رود. این ایده عجیب نیست؟ چطور می‌توان با چنین شغلی از پس این بدهی برآمد؟

این ایده از عکس‌هایی که یک‌بار در روزنامه همشهری منتشر شده بود به ذهنم رسید. شخصیت مرد شیفت شب دچار فروپاشی عصبی شده است. به اصطلاح امروز رد داده و دیگر خودش را مغلوب و قربانی می‌داند. و بعد این زن فیلم است که خانواده را از دل این بحران بیرون می‌کشد.


 
 خانم کریمی چقدر دغدغه‌های فمینیستی دارید؟

در ذهنم دفاع از حقوق زن را یک اصل می‌دانم اما در این راه مبارزه نمی‌کنم. روشنگری می‌کنم. به ایسم‌ها از هر نوعش بی‌علاقه‌ام.


 ممکن است شما چنین برداشتی داشته باشید و من را فمینیست بدانید ولی واقعیت این است که فمینیست نیستم و ترجیح می‌دهم پایم را از این انگ‌های جنسیتی بیرون بگذارم. در عین حال قرار نیست همه قهرمانان فیلم‌های من زن باشند. یعنی این یک قانون نیست.
 
 با این حال فکر می‌کنید چرا میزان مشارکت زنان در اقتصاد ما این قدر پایین است؟

زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل می‌دهند ولی بیشتر از نیمی از آنها بیکارند. با این حال جایی خواندم مشارکت اقتصادی مردان در ایران ۶۸ درصد است و مشارکت اقتصادی زنان ۱۳درصد. مشخص است که شکاف عمیقی وجود دارد و به همین دلیل بازار کار ایران شکل و شمایل مردانه دارد.

 
 قوانین ما در خیلی زمینه‌ها ممکن است برای خانم‌ها بازدارنده باشد. ولی در اقتصاد این بازدارندگی‌ها بسیار کم است. مثلاً در هیچ جای قوانین تجارت و کسب و کار نیامده که زنان اجازه حضور ندارند. فکر می‌کنید با این وصف دلیل حضور کمرنگ زنان در اقتصاد ایران از کجا ناشی می‌شود؟

ممکن است قوانین ما در این حوزه بازدارنده نباشد اما زمینه فرهنگی موفقیت زنان در اقتصاد فراهم نیست. زن در جامعه ما خود را در قامت یک مدیر نمی‌بیند و درنهایت ممکن است خود را در قامت کارمند مجسم کند. بنابراین معتقدم زیرساخت‌ها باید درست باشد، یعنی تربیت فرهنگی و اعتمادبه‌نفس لازم وجود داشته باشد تا زن به نقطه‌ای برسد که احساس کند می‌تواند موفق باشد. حتی وقتی در اقتصاد مانعی وجود ندارد، موانعی که در بخش‌های دیگر وجود دارند، بیشتر اثرگذار می‌شوند و حضور زنان را در این عرصه کمرنگ می‌کنند.

 در اساسنامه شرکت‌ها نیامده که زنان نمی‌توانند عضو هیئت مدیره‌ها باشند، اما در عمل شاهد غیبت آن ها هستیم. مسئله اصلی نبود اعتماد به نفس و پرورش نیافتن برای چنین حضورهایی است. به زن ایرانی می‌گویند تو اول باید همسر باشی و بعد مادر و باقی وقتت را هم صرف زیبا کردن خودت بکنی. این ایده مختص ایران نیست، شما در آمریکا هم می‌بینید که تعداد زنان فیلمساز خیلی کم است.

 سنت‌شکنی‌ها اعتمادبه‌نفس می‌خواهد، اعتمادبه‌نفسی از جنس آن چه یک روز فروغ فرخزاد در ایران داشت. شخصیت قوی می‌خواهد که شرایط بسیاری برای به وجود آمدنش لازم است.
 
 خود شما به عنوان یک کارآفرین زن در سینما با چه مشکلاتی روبه‌رو شده‌اید؟

بخشی از این مسائل ربطی به جنسیت ندارد و برای همه هست. اما درباره زنان احتمالاً موانع دیگری هم هستند، مثلاً حضور زنان به‌عنوان مدیر و تصمیم‌گیرنده نهایی به آسانی پذیرفته نمی‌شود. 

ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که کنار آمدن با رئیس زن برای خیلی‌ها هنوز سخت است. این هم یک کهن‌الگو است که به این‌زودی‌ها دست از سر ما برنمی‌دارد، البته خیلی هم به ایران خلاصه نمی‌شود و حتی در کشورهای پیشرفته هم با آن درگیر هستند.
 
 به درستی متوجه نشدم. به زنان مجال حضور داده نشده یا در زنان اعتماد به نفس کافی وجود ندارد؟

هر دو. برای این که در تقسیم نقش‌ها در کشور ما، همیشه نقش‌های خوب را به مردان داده‌اند. مثلاً در قانون اساسی و در هیچ جای دیگری گفته نشده که حتماً مردان باید یارانه نقدی را دریافت کنند اما دولت پول یارانه را به حساب مردان می‌ریزد.
 
 اتفاقاً ما در تجارت فردا نتیجه تحقیقی را منتشر کردیم که این فرضیه را مطرح کرده بود که اگر یارانه نقدی را به خانم‌ها بدهند، به شکلی بهینه‌تر صرف آموزش و تامین پروتئین مورد نیاز خانواده می‌شود. در حالی که در ایران، معمولاً یارانه صرف مسائل و مشکلات دیگری می‌شود. به‌ویژه در خانواده‌های درگیر بحران و اعتیاد که در اغلب موارد کارت یارانه پیش قاچاقچی مواد مخدر می‌ماند و اصلاً به خانواده چیزی از این یارانه نمی‌رسد. چطور این ایده به ذهن شما رسیده است؟

یادم نمی‌آید جایی خوانده باشم ولی فکر می‌کنم ایده خوبی است که یارانه را به زنان بدهند. قطعاً می‌تواند کارایی بیشتری داشته باشد و به معیشت و تربیت و تغذیه کل خانواده کمک بیشتری کند. زن خانواده به ویژه در خانواده‌های آسیب‌پذیری که سرپرست خانواده، درگیر اعتیاد است نقش پررنگ‌تری دارد.
 
 خانم کریمی به فکر روزهای بازنشستگی هستید؟ روزهایی که لازم است نتیجه سرمایه‌گذاری گذشته خود را برداشت کنید؟ ما همیشه به این موضوع می‌پردازیم که بازیگران زمانی که در اوج هستند، به فکر روزهای فرود خود نیستند. همین بحث را با آقای کیانیان و آقای دکتر غنی‌نژاد داشتیم که معمولاً بازیگران عقل معاش ندارند. در دوره‌ای که در اوج هستند، به فکر روزهای فرودشان نیستند و سرمایه‌گذاری نمی‌کنند. و بعد از یک دوره‌ای، انتظار دارند که دولت به آنها مستمری بدهد. شما این را می‌پسندید؟

من نمی‌توانم اسم این را عقل معاش بگذارم. مستمری گرفتن حقی است که هر انسانی باید مطالبه کند. وقتی یک عمر پول بیمه می‌پردازم انتظار دریافت مستمری هم دارم. موضوع حمایت در خیلی از کشورها حل شده و حتی کشورهایی که اقتصاد آزاد دارند، به شکلی از مردم خود حمایت می‌کنند.

نمی‌گویم به فرانسه نگاه کنید. کافی است انگلیس را بررسی کنید. مهد سرمایه‌داری است اما قوانین حمایتی خاصی دارد. ما کشوری هستیم که درآمدهای نفتی زیادی دارد و درست نیست در چنین کشوری، حتی یک فقیر وجود داشته باشد. حتماً یک جای کار ما ایراد دارد.

 حالا در مورد بازیگرانی که به فکر روزهای فرود خود نیستند، نظر من این است که خانه سینما چنین نقشی بر عهده بگیرد. اول این که بهتر است همه ما در دوران شهرت و درآمد بالا، به فکر روزهای سخت هم باشیم. حالا اگر یکی پیدا شد و چنین روحیه‌ای نداشت و زمین گیر شد، وظیفه تشکل صنفی ماست که به او کمک کند. باید قبول کنیم دولت برای این‌گونه کارها خوب نیست. چون ذات دولت مداخله‌گر است. وقتی پای دولت در حوزه‌های خصوصی باز شود حتماً در تولیدات سینما و هنر هم اعمال سلیقه می‌کند که من با آن موافق نیستم.
 
 درباره فکر کردن به آینده و معیشتتان بگویید. آیا آینده‌نگری باعث شده است که کارگردانی و تهیه‌کنندگی را هم در برنامه‌تان بگذارید؟

فیلمسازی علاقه شخصی من است، به خاطر اینکه بعدها قرار است چه بشود، نیست که فیلم می‌سازم.
 
 درباره آینده‌نگری اقتصادی چطور فکر می‌کنید؟

من اتفاقاً آدمی هستم که حواسم به شیوه زندگیم هست، مثلاً هیچ‌وقت اجاره‌نشین نبوده‌ام. اما هرگز بیشتر از این ها خودم را درگیر مسائل مالی و اقتصادی نمی‌کنم، چون نه با روحیه‌ام جور در می‌آید و نه با دغدغه‌هایم.
 
 سه راه پیش روی‌ شماست. یا بازیگری را ادامه بدهید، یا کارگردانی را ادامه بدهید یا این که تهیه‌کننده باشید. فکر می‌کنید کدام یک برای شما اقتصادیتر است؟

قطعاً بازیگری درآمد بیشتری دارد. اما من به علاقه‌مندی‌هایم اهمیت می‌دهم. شما اقتصادی‌ها می‌گویید مطلوبیت. مطلوب من بازیگری است اما کارگردانی اقناعم می‌کند




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر